بهترین سکانس های سریال بازی تاج و تخت (قسمت بیستم و سوم)/آموزش زبان انگلیسی با سکانسهای برتر سریال Game of Thrones
دیالوگهای مهمی که در ویدیو مشاهده میکنید
It’s an improvement.
این یک پیشرفته.
If we threw you over the Wall, I wonder how long it would take you to hit.
برام جالبه که اگر از دیوار پرتت کنم پایین چقدر زمان میبره بخوری به زمین.
I wonder if they’d find you before the wolves did.
نمیدونم آیا آنها قبل از اینکه گرگ ها بخورنت پیدات میکنند.
What are you looking at, halfman?
به چی نگاه میکنی، کوتوله؟
I’m looking at you.
به تو نگاه میکنم.
Yes. You’ve got an interesting face.
بله. صورت جالبی داری.
Hmm, very distinctive faces.
صورت های منحصر به فردی دارید.
All of you.
همه شماها
And what do you care about our faces?
حالا چرا صورت های ما برات مهم شدند؟
I think they would look marvelous decorating spikes in King’s Landing.
فکر میکنم باشکوه بنظر میرسه که صورتهایتان را برای تزیین مقر فرمانروایی روی نیزه ها قرار بدیم.
Perhaps I’ll write to my sister, the queen, about it.
شاید به خواهرم، ملکه، درموردش بنویسم.
We’ll talk later, Lord Snow.
بعدا درموردش صحبت میکنیم.
Everybody knew what this place was and no one told me.
همه میدونستند اینجا چه جاییه و هیچ کس بهم چیزی نگفت.
No one but you.
هیچ کس جز تو.
My father knew and he left me to rot at the Wall all the same.
پدرم میدونست و منو اینجا رها کرد که تا آخر عمر همینجا بپوسم.
Grenn’s father left him too outside a farmhouse, when he was three.
پدر گرن هم بیرون از مزرعه زمانی که سه ساله بود میدونست.
Pyp was caught stealing a wheel of cheese.
پیپ موقع دزدیدن یک حلقه پنیر دستگیر شد.
His little sister hadn’t eaten in three days.
خواهر کوچیکش سه روز تمام هیچی نخورده بودند.
He was given a choice, his right hand or the Wall.
بهش یک فرصت داده شد، دست راستش یا دیوار.
I’ve been asking the Lord Commander about them. Fascinating stories.
از فرمانده پرسیدم. داستان های جالبی بودند.
They hate me because I’m better than they are.
آنها از من متنفر هستند چون من از آنها بهترم.
It’s a lucky thing none of them were trained by a master-at-arms like your Ser Rodrik.
خوش شانسیه که هیچ یک از آنها توسط استاد رزمی مثل رادریک آموزش ندیده بودند .
I don’t imagine any of them had ever held a real sword before they came here.
فکر نمیکنم تا به حال هیچ یک از آنها قبل از اینکه بیان اینجا حتی یک شمشیر واقعی به دست گرفته باشند.
Your brother Bran. He’s woken up.
برادرت برن. چشاشو باز کرده.
مطالب مرتبط با گیم آو ترون:
20 نکته جالب درباره سریال بازی تاج و تخت که احتمالا نمی دانستید
بررسی سریال game of thrones فصل آخر “قسمت اول”
بررسی سریال game of thrones (قسمت دوم)
دیگر قسمتها:
“قتل جان آرین و توطئه برای کشتن بران استارک”
“صحبتهای جذاب تیریون و جان اسنو”
“خشم آریا برای انتقام از جافری”