قبل از هر چیز بهتر است توضیحات اصطلاحات را در مطلب “اصطلاحات در زبان انگلیسی چیست؟” مطالعه فرمایید و سپس به مطالعه و دیدن اصطلاح شماره ی هشتم To cut a long story short بپردازید.
مثالهای مرتبط
He wanted to be a doctor but to cut a long story short , he ended up as a pharmacist.
او میخواست که یک دکتر بشه اما خلاصه بگم( سرت رو درد نیارم)، آخرش یک داروساز شد.
To cut a Long story short, she sold the painting.
خلاصه بگم( سرت رو درد نیارم) ،آن نقاشی رو فروخت.
To cut a long story short, he threw them out of the house.
خلاصه بگم( سرت رو درد نیارم)، او آنها را از خانه بیرون کرد.
To cut a long story short, Holly Father
خلاصه بگم( سرت رو درد نیارم) ، پدر مقدس…
To cut a long story short, It means we have no food.
خلاصه بگم( سرت رو درد نیارم)، یعنی اینکه غذا نداریم.
He cut his finger with a knife and, to cut a long story short, he ended up in hospital overnight.
انگشتشو با چاقو برید، سرتو درد نیارم، آخرش شبانه رفت بیمارستان.
I almost drowned once, so to cut a long story short, I don’t like swimming.
من یک بار تقریبا غرق شدم، سردتو درد نیارم، شنا بلد نیستم.
I don’t have much time, but to cut a long story short, I think we need to reevaluate our approach to sales.
زمان زیادی ندارم، اما خلاصه بگم، فکر میکنم ما باید شیوه کاریمونو برای فروش مجددا ارزیابی کنیم.
برای خواندن مطالب و مثالهای مشابه به بخش اصطلاحات در زبان انگلیسی مراجعه کنید…