داستان کامل فیلم Tenet / تحلیل کامل داستان فیلم انگاشته
در این مطلب با تحلیل کامل داستان فیلم انگاشته همراه شما هستیم. فیلم Tenet یک داستان چند لایه با روایت داستانی غیرخطی و پیچیده را چاشنی خود قرار داده و از همین رو شاید در هنگام دیدن فیلم کمی گیج شوید چرا که اطلاعات پراکندهای در دقایق مختلف فیلم داده میشود که سعی کردیم آنها را در این مطلب کنار هم بگذاریم. برای همین منظور در این مطلب قصد داریم تا مروری بر داستان جدیدترین فیلم کریستوفر نولان یعنی فیلم Tenet داشته باشیم. پس با سایت ساعت هفت با داستان کامل فیلم Tenet همراه باشید.
مطلب مرتبط: بررسی فیلم Tenet / درکش نکن ، احساسش کن (بدون اسپویل)
“اسپویل کامل داستان… اول فیلم را یکبار ببینید تا درک بهتری از مطلب داشته باشید.”
(هم درکش کن و هم احساسش کن!)
داستان فیلم با عملیات مخفیانه گروهی از ماموران CIA برای نجات شخصی خاص و همینطور یافتن قطعهای در تالار اپرای ملی اکراین در کییف(Kyiv) آغاز میشود. (اسمی از شخصیت اصلی فیلم در طول داستان برده نمیشود و در این متن او را قهرمان مینامیم.) “قهرمان” به صورت مخفیانه برای پیدا کردن “قطعهای ویژه” که ظاهرا پلوتونیم سرقت شده است (جلوتر میفهمیم قطعهای از یک اسلحهی سری از آینده است.) پا به این عملیات گذاشته است. او در یک گروه مزدور روسی به شکل مخفیانه فعالیت میکند و آنها به دنبال گروگان گیری فردی خاص هستند. (فردی که اطلاعاتی از آخرین قطعه اسلحه دارد.) قهرمانِ داستان به همراه گروهِ مخفیش قطعه را پیدا کرده، فرد را جابه جا میکند ولی همین موضوع در آخر باعث لو رفتنش میشود.
درحین این عملیات او با یک اتفاق عجیب مواجه میشود و فرد ناشناسی بوسیله تیری که کاملا معکوس عمل میکند او را از مرگ نجات میدهد. تنها علامتی که از فرد ناشناس میبینیم کوله پشتیاش است که یک بند قرمز رویش دارد. این فرد ناشناس در حقیقت نِیل (Neil) شخصیت همراه قهرمان است که در کشور هند به او ملحق میشود و از طرف فردی ناشناس (که در آخر فیلم متوجه میشویم خود قهرمان از آینده است.) مامور شده تا در جریان ماموریت او را یاری کند.
قهرمان لو میرود و توسط مزدوران شکنجه میشود تا اطلاعات محرمانه از او بیرون کشیده شود(محل قطعه) اما او از دادن اطلاعات و لو دادن دیگر افراد گروهش امتنا کرده و خودش را با قرص سیانور میکشد.
در ادامه متوجه میشویم که در اصل این قرصِ سیانور نبود بلکه این آزمونی از طرف گروهی خاص بود تا میزان قابل اعتماد بودن او سنجیده شود تا آنها او را وارد عملیاتی مخفیانه کنند. (خود قهرمان از آینده این گروه را ترتیب داده است) او با واقعیتی عجیب رو به رو میشود و وارد عملیاتِ ویژهای برای جلوگیری از نابودی دنیا میشود. فقط یک کلمه و یک حرکتِ دستِ پیوند گونه نمادِ اصلیِ این عملیات محسوب میشود… Tenet کلمهای که میتواند درهای زیادی را باز کند…
منظور از کلمه Tenet نه معنی لفظی خود واژهاش بلکه شکل و حالت کلمهاش است که از دو طرف یک کلمه است و میتوان حالت معمولی و معکوس کلمه را یکی دانست که کاملا به داستان فیلم میآید و ذهن خلاق نولان را برای انتخاب این واژه نشان میدهد. پس کلمات Tenetی که در طول فیلم شخصیتهای مختلف آن را به زبان میآورند معنی عقیده یا انگاشته را نمیدهند و فقط باید Tenet را به بعنوان کلمهای که اشاره به وسایل آنتروپی معکوس شده دارد، در نظر بگیریم. یا این کلمه به گروه Tenet که این ماموریت را پایه ریزی کرده، اشاره میکند. پس فیلم Tenet حتی به فارسی هم “تنت” است و جور دیگری معنی نمیدهد و کلمه انگاشته که در زبان فارسی برای فیلم استفاده میکنیم به درون مایه و مضمون فیلم نمیآید و اشتباه است.
اما دقیقا دنیا را چه چیزی تهدید میکند؟ قهرمان با رفتن به آزمایشگاهِ مخفی و صحبت با دانشمندی به نام لورا با اجسام عجیبی رو به رو میشود که جهتِ زمانیِ معکوس یا آنتروپی معکوس دارند. این خاصیتی است که اجسام را در جهتِ مخالفِ آنچه که ما حرکت میکنیم نشان میدهد و این وسایل از آینده به این زمان فرستاده شدهاند. علت خطرناک بودن این حالت این است اگر بشود یک گلوله را معکوس کرد پس توان معکوسسازی دیگر وسایل حتی یک موشک یا یک بمب هستهای نیز وجود خواهد داشت.
در اصل آینده در حال حمله به حال است اما چرا؟ در آینده(دقیقا زمانِ دقیقی در داستان فیلم مشخص نمیشود) زمین به خاطر افزایش جمعیت، مصرف گرایی و در کل گرمایش زمین آبهای رودخانههایشان را از دست داده و آب اقیانوسها بالا آمده و در خطر نابودی قرار دارد. دکترِ زنی (که اسمی از او برده نمیشود و او را اوپنهایمرِ زمان خود مینامند) دست به ساخت اسلحهای خاص زده که میتواند جهت زمانی را معکوس کند. اما او استفاده از این اسلحه را مرگبار میداند و برای همین دلیل این اسلحه را پنهان میکند. پس او به گذشته(زمان حال ما) سفر میکند و در ۹ محل قرنطینهی بمبهای هستهای(که بیشترین ایمنی ممکن را دارند) در سراسر دنیا یک قطعه از این اسلحه را پنهان میکند و در آخر خودکشی میکند. اما از طرفی، عدهای در آینده میخواهند این بمب را آزمایش کنند.
در اصل آنها میخواهند عواقب معکوس کردن زمان را آزمایش کنند تا اقلیم زمان حال را تغییر دهند و به نوعی خودشان را نجات دهند. از نظر آنها نابودی گذشته نمیتواند تاثیر و عواقبی روی آینده داشته باشد و نظریه اثر پروانهای یا نظریه پارادوکس پدربزرگ (نظریههایی که میگوید با سفر به گذشته و انجام تغییرات باعث ایجاد تغییرات متقابل در آینده میشوید) در آیندهی داستان رد شده است. (هرچند به نظر میرسد دکتر داستان و همینطور قهرمان در آینده این نظریهها را درست میدانستند برای همین دلیل است که قهرمان برای متوقف کردن این آزمایش این ماموریت را بوجود آورده است.)
با آزمایش آلیاژ گلولهی معکوس قهرمان به بمبئیِ هند برای دیدار با سانجی سینگ یکی از اصلیترین دلالان اسلحهی هندی میرود. در آنجا ماموری به نام نیل به او ملحق میشود. نیل اطلاعات خوبی از قهرمان داستان دارد و او را به خوبی میشناسد در ابتدا به نظر میرسد CIA این اطلاعات را در اختیار او قرار داده ولی جلوتر میفهمیم نیل توسط خود قهرمان از آینده برای کمک به شخصیت گذشتهاش فرستاده شده و آن دو در اصل دوستان خوبی هستند و برای همین او اطلاعات کاملی از او دارد و حتی نوشیدنی مورد علاقهاش را میشناسد.
آنها وارد ساختمان محل سکونت سانجی سینگ میشوند و با او ملاقات میکنند. در اینجا قهرمان متوجه میشود که زن سینگ یعنی “پریا”(Priya) در اصل دلال واقعیست و با اشاره به واژه Tenet این واقعیت را به قهرمان میفهماند. “پریا” به قهرمان میگوید از شخصی به نام “آندره سیتور” این فشنگهای معکوس را بدست آورده است. قهرمان به انگلستان میرود و با مایکل کرازبی مامور اطلاعات بریتانیا ملاقات میکند و اطلاعاتی از آندره سیتور و نقاط ضعف او برای نفوذ به تشکیلاتش میگیرد.
“آندره سیتور”(Andrei Sator) یک ثروتمند روسی انگلیسیت که هماکنون روی قایقی در انگلستان ساکن است و نفود زیادی در دولت دارد. در ظاهر او به تجارت پلوتونیم میپردازد. او در یکی از شهرهای مخفی شوروی (استالسک ۱۲) که به خاطر آزمایشات مخفیانه نابود شد، زندگی میکرد. او واسطهای بین زمان حال و آینده است و وسایل معکوس شده را او وارد زمان حال کردهاست. همسر او کاترین بارتون است که خواهر زاده یکی از افراد تشکیلات انگلستان یعنی سِر فدریک بارتون محسوب میشود. سیتور با همسرش مشکلاتی دارد و قهرمان متوجه میشود تنها راه نفوذ برای کسب اطلاعات بیشتر از سیتور مراجعه به زن او میباشد.
چرا اندره سیتور از طرف آینده برای این ماموریت انتخاب شده؟ او در زمان و مکان مناسبی در جماهیر شوروی و شهر استالسک ۱۲ حضور داشت و توانست اسناد محرمانه ای که آیندگان درون زمین برای او چال کردند را پیدا کند و با آنها در ارتباط باشد.
کاترین بارتون (یا Kat) نقاشیِ تقلبی از “گویا” نقاش معروف را برای فردی به نام آرپو (که با او صمیمی است و به خاطر اعتمادی که به او دارد، به او شک نمیکند و بدون آزمایشِ اصل بودنِ نقاشی را تایید میکند) در یک حراج به فروش میگذارد. شوهرش(سیتور) این نقاشی را خریداری کرده و به عنوان اهرم فشار از آن بر علیه همسرش استفاده میکند. (چراکه نقاشیِ تقلبی را به عنوان اصل تایید کرده و در صورت شکایت سیتور به زندان میافتد) (سیتور به علت ارتباطی که با آینده دارد تقریبا از همه چیز باخبر است و همین موضوع باعث شده تا این حد در دولتها نیز به راحتی نفوذ کند و ثروتش نیز از طریق شمشهای طلایی از طرف آینده تامین میشود) (یکی از مشکلات جدی فیلم بوجود نیاوردن ارتباط درست و احساسی بین قهرمان و کاترین است در حالی که قهرمان در طول داستان همه کار برای کاترین انجام میدهد ولی حسی بین آن دو شکل نمیگیرد که شما را متقاعد کند که قهرمان تا این حد لازم است برای او اینکارها را انجام دهد.)
حال برای چه دلیلی کاترین میخواسته از سیتور جدا شود؟ به خاطر اینکه کاترین دیگر علاقهای به اندره سیتور ندارد. (یا پی به کارهای کثیفش برده یا هر دلیل دیگری؛ دقیقا در فیلم در این مورد حرفی زده نمیشه ولی رفتار سیتور کاملا جنون آمیز است) اما از نظر سیتور اگر او نتواند همسرش را داشته باشد پس هیچکس نیز حق داشتن او را ندارد. پس برای همین منظور او پسرشان را از کاترین دور میکند و به او با نفوذی که دارد اجازه طلاق نمیدهد و نقاشی را به عنوان اهرم فشار در محلی امنیتی در فرودگاه مخفی کرده است.
قهرمان از این موضوع استفاده میکند و با کاترین قرار میگذارد و به او میگوید در صورتی که قرار ملاقاتی با اندره سیتور ترتیب دهد نقاشی را پیدا کرده و از بین خواهد برد. قهرمان داستان به همراه نیل از طریق ایجاد تصادفی در فرودگاه وارد محل “فری پورت” امنیتی فرودگاه میشوند تا نقاشی را پیدا کنند. به نظر آنها نقاشی (به همراه تعدادی وسایل آنتروپی معکوس) باید در مرکز این محل باشد چراکه از نظر امنیتی بیشترین ایمنی را دارد. اما وقتی آنها وارد این محل میشوند با دستگاه عجیبی رو به رو میشوند. این دستگاه در حقیقت یک دستگاه معکوس کننده زمان است که از آینده برای سیتور آورده شده است. در همان زمان که قهرمان و نیل در دو اتاق جداگانه که دستگاه (Turnstile) در آن قرار دارد بسر میبرند. دو نفر با ماسکِ سیاهی مخصوص از دستگاه خارج میشوند. یکی از این دو نفر حالت معکوس (زمان برای فرد معکوس برعکس است ولی قهرمان حس میکند فرد در حال حرکت عادی است) و دیگری حالت عادی دارد. در حقیقت این دو فرد خود قهرمان هستند که جلوتر علت آن را متوجه خواهید شد. (اکشن این بخش نیز بسیار جذاب است آنها نمیتوانند روی هم حرکتی بزنند چراکه فنهای یکسانی(معکوس و عادی) روی هم اجرا میکنند.)
قهرمان نمیتواند نقاشی را پیدا کند اما راهی برای ملاقات با اندره سیتور پیدا میکند و با او در مورد انجام ماموریتی برای یافتن پلوتونیم ۲۴۱ (که در اصل همان قطعهایست که در کییف آن را پیدا کرده بود(یکی از ۹ قطعه اسلحه سری)) صحبت میکند. با انجام ماموریتی قطعه از ماشین امنیتی در حال حرکت ربوده میشود. (به آینه بقل ماشین که شکسته دقت کنید قرار است اتفاقی بیفتد!) در همان لحظه سیتور(معکوس) که انگار در دستگاه معکوس کننده زمان (Turnstile) وارد شده از جلوی آنها ظاهر میشود (به آینه برخورد میکند و آینه ترمیم میشود!) و با تهدیدِ کشتنِ کاترین کیف را که قبلا قهرمان آن را خالی کرده از او میگیرد(ماشینِ سفیدِ چپ شده صاف میشود و این عمل را راحت میکند! که جلوتر میفهمیم خود قهرمان درون آن بود!) و قهرمان کاترین را نجات میدهد.اما توسط اندره سیتور گیر میافتد.
سیتور(معکوس) قهرمان را تهدید میکند که اگر محلِ دقیقِ قطعه را به او نگوید به زنش شلیک میکند. کاترین تیر میخورد و قهرمان محلی دروغین را به سیتور به عنوان محل قطعه میگوید. در همان لحظه که سیتور(عادی) در حال تیر زدن به سر قهرمان است گروهی (گروهی که زیر نظر پریا یا در واقع خود قهرمان(در آینده) فعالیت میکنند) سر میرسند و او را نجات میدهند و سیتور به گذشته فرار میکند تا محل دقیق قطعه را متوجه شود و آن را پیدا کند. در اصل سیتور حرکت گاز انبری زمانی زده یعنی نصف تیمش در زمان حال حادثه را رصد میکنند و اطلاعات میدهند و خودش به شکل معکوس حمله را برای پیدا کردن قطعه ترتیب داده است.
آنها برای نجات کاترین که تیر معکوس به او برخورد کرده وارد دستگاه Turnstile میشوند چراکه در آنجا اثر تیر بعد از چند روز از بین خواهد رفت.(به نوعی معکوس میشود) آنها به زمان معکوس وارد میشوند. در این زمان باید یک هفته بمانند تا کاترین خوب شود ولی یک هفته دیگر دستگاه Turnstile در این مکان وجود ندارد و برای عادی کردن زمانشان احتیاج دارند وارد دستگاه فرودگاه که یک هفته قبل (آینده در حالت معکوس گذشته است) منفجر میشود، شوند. در اینجا زمان به عقب میرود پس در حقیقت قهرمان داستان تصمیم میگیرد برای نجات کاترینِ این زمان کاری انجام دهد چرا که کشته شدن او ممکن است روی کاترین معکوس اثرگذار باشد. او نمیتواند هوای معکوس تنفس کند پس از دستگاهی مخصوص اکسیژن دریافت میکند. (نیل به او میگوید اینکار را نکند و میگوید شاید دقیقا چیزی که او(سیتور) دنبالش هست را به او برساند… و دقیقا همین اتفاق هم میافتد.)
او سوار ماشین سفیدی میشود و به سمت محل حادثه حرکت میکند. همه چیز در این دنیا معکوس است و در کل زمان در حال عقبگرد است! وقتی او با ماشین سفید که در حقیقت قطعه داخل آن است (توسط پریا جاسازی شده است) به محل میرسد قطعه به شکل معکوسی به دست قهرمان دنیای معکوس میرسد چرا که باید دست او باشد! (و در اصل بعدا سیتور قطعه را بدست میآورد) و ماشین تصادف کرده و چپه میشود! ( خود قهرمان عاملی میشود که قطعه به دست سیتور برسد.) ماشین منفجر میشود ولی به علت اینکه حرکت زمانی معکوس است به جای آتش، او یخ میزند و توسط نیل و گروه نجات پیدا میکند.
قهرمان به نظر زخمیست اما آنها در دنیای معکوس هستند یعنی این اثر چیزیست که در آینده(در این دنیای معکوس یعنی گذشته چرا که زمان به عقب میرود) به سر او آمده است. هرچه که میگذرد انگار خون ریزی او نیز بیشتر میشود چرا که به زمان تیراندازی نزدیکتر میشود! نیل از حقایقی پرده برمیدارد و در مورد اسلحهای که تمام دنیای اطرافمان را معکوس میکند و باعث از بین رفتن تمام انسانها و موجودات خواهد شد، صحبت میکند. (با این حال کاترین نگران پسرش است!!)
زمان یک هفته به سمت عقب میگذرد و آنها با وسایل مختلفی به فرودگاه خود را میرسانند. خونریزی زخمِ عجیبِ قهرمان بیشتر شده چراکه زمان تیراندازی نزدیک است. ماسک سیاهی به سر میکنند تا اکسیژن مخصوص بهشان برسد و وارد دنیای وارونه میشوند. کمی جلوتر صحنه فرودگاه در گذشته کاملا معکوس پیش میآید چرا که در همین زمان در گذشته این اتفاق به شکل عادی افتاده است. تیراندازی در همان ابتدا بعد از ورود توسط خود قهرمان در گذشته انجام شده بود و علت خونریزی همان بود. (صحبتها نیز معکوس است و نمیتوان آنها را فهمید) مسیر به عقب میرود تا دوباره قهرمان وارد دستگاه شود. و از طرف دیگر قهرمان عادی بیرون میآید و (نیل گذشته قهرمان را اینجا دیده بود) ماشینی را برای نیل و کاترین پیدا میکند. نیل نیز به همراه کاترین وارد دستگاه شده و از طرف دیگر خارج میشود و به قهرمان میپیوندد. آنها یک هفته عقب رفتند و هنوز اتفاقات بالا نیفتاده پس باید سیتور را پیدا کنند اما محل دقیق او را نمیدانند. کاترین خوب میشود ولی محل تیر باقی میماند.
در ابتدا قهرمان به سراغ پریا میرود چرا که او عامل اصلی از دست دادن قطعه است. قهرمان متوجه میشود که در اصل باید قطعه را از دست میداد چرا که هشت قطعه دیگر در دستان سیتور است. سالها پول و راهنمایی آیندگان باعث شده او هشت قطعه را بدست بیاورد و این نهمین قطعه است و او میتواند اسلحه را کامل کرده و دنیا را نابود کند. هدف پریا برای دادن قطعه آخر به سیتور پیدا کردن مابقی قطعهها بود پس حالا سیتور مجبور است همه قطعهها را برای عملیات نهایی کنار هم جمع کند و این بهترین زمان برای بدست آوردن تمام آنهاست. قهرمان از پریا میخواهد که او ، کاترین و نیل را نیز وارد ماموریت نهایی کند و از او قول میگیرد که به خاطر اطلاعات زیاد کاترین او را نکشد. (به نوعی کاترین زیادی میداند)
قهرمان متوجه میشود تشکیلات Tenet در آینده درست شده (در اصل توسط خودش!) و کل عملیات از آینده برنامه ریزی شده است و آنها نیز دستگاه Turnstile را در اختیار دارند. پریا محل دقیق انفجار الگوریتم نهایی یا همان اسلحه سری را به قهرمان میدهد و عملیات نهایی برای بدست آوردن ۹ قطعه (الگوریتم) شروع میشود.
در عملیات نهایی متوجه میشویم که خود سیتور کلید انفجار بمب اتمی محسوب میشود و اگر او بمیرد بمب و در کل الگوریتم(که قرار است زیر بمب دفن شود) نیز از بین میرود(خود سیتور نیز سرطان دارد و در حال مردن است پس اگر کاری نکنند دنیا نابود میشود) پس برای همین کاترین برای پرت کردن حواس او و کشتنش بعد از بدست آوردن الگوریتم توسط قهرمان مامور میشود چراکه سیتور در گذشته است و خیال میکند که این کاترینِ همان زمان است. سیتور به زمان گذشته و در تعطیلات ویتنامشان رفته و در آنجا مخفی شده است(همان روزی که در ابتدای فیلم به اپرا حمله میکنند) و کاترین در موقعی که میداند خودش در آن زمان در قایق حضور ندارد وارد قایق شده و تا وقتی تیم الگوریتم را پیدا نکرده نباید بگذارد سیتور خودکشی کند.
حال آنها به گذشته و روز انفجار هستهای زیرزمینی در شهری در روسیه به نام استالسک ۱۲ میروند. در این مکانِ به خصوص آزمایش هستهای زیر زمین انجام شده و الگوریتم دفع شده است. پس اگر سیتور به هر دلیلی بمیرد الگوریتم در زیر زمین با انفجار بمب دفن میشود و تمام دنیا از بین میرود. پس باید به قبل از انجام آزمایش زیر زمینی هستهای برگردند. آنها باید قبل از انفجار بمب وارد نقطه مرکزی انفجار زیر زمینی شوند و الگوریتم را خارج کنند. قبل از انجام ماموریت قهرمان به کاترین تلفنی میدهد تا در موقع احساس خطر با آن تماس بگیرد.
گروه به دو تیم آبی و قرمز برای انجام ماموریت تقسیم میشوند گروه آبی معکوس و گروهی قرمز عادی که بتوانند حرکت گاز انبری زمانی بزنند. در این عملیات دشمنان نیز از دستگاه Turnstile برای معکوس سازی سربازانشان استفاده میکنند. هدف رسیدن به نقطه مرکز انفجار است. تیم آبی از انتهای زمان به شکل معکوس حرکت میکند که نیل نیز در تیم آبیاست. و تیم قرمز قهرمان و فرمانده تیم به مرکز برای یافتن الگوریتم میروند. نیل در آینده میبیند که در ابتدای تونلی که منتهی به مرکز انفجار است بمبی کار گذاشته میشود پس باید قهرمان را از این موضوع باخبر کند. او دوباره وارد دستگاه میشود و حالت زمانیش را عادی میکند اما تلاش او برای رساندن این خبر بیفایده است و قهرمان و فرمانده گروه قرمز وارد تونل میشوند و تونل منفجر شده و جلوی خروجشان را میگیرد.
قهرمان و فرمانده وارد مرکز میشوند ولی در اصلی قفل است. یکی از مامورین سیتور به نام ولکوف سر میرسد و با تفنگ به فرمانده شلیک میکند و آنها را تهدید کرده و با بیسیم صدای سیتور را برای آنها پخش میکند. او قصد سرهم کردن الگوریتم و انداختن آن داخل چاله انفجاری بمب اتم را دارد. در همان لحظاتی که سیتور در حال خودنماییست و به نوعی خود را خدا میخواند محفظه گیر میکند و به درون چاله سقوط نمیکند. (نیلِ معکوس یکی از قفلها را با نواری قرمز رنگ بسته است.) سیتور از ولکوف میخواهد تا به قهرمان شلیک کند.
مرد مردهای آن طرف فنس وجود دارد که کوله پشتی دارد که یک بند قرمز رویش است. (همان فردی که در ابتدای فیلم قهرمان را نجات داد یعنی نیل! )در اصل این فرد مرده در حالت زمانی معکوس است و او با نوار قبلا جلوی پرت شدن محفظه را گرفته و جلوتر میبینیم جلوی تیری که از طرف ولکوف به طرف قهرمان زده میشود را نیز میگیرد. در حقیقت نیل معکوس (که در آخر فیلم وارد دستگاه میشود) است و رو به عقب جلوی تیر را میگیرد و زنده میشود و در را برایشان باز میکند و الگوریتم به دست قهرمان میرسد ولی آنها باید از آنجا خارج شوند و به زمان انفجار نزدیکتر میشوند. در طرف دیگر کاترین که وارد قایق سیتور شده با تیر او را زودتر میکشد و از قایق به درون آب شیرجه میزند. خود گذشتهاش او را در حال پریدن میبیند و افسوس میخورد کاش او نیز میتوانست روزی از آن قایق بپرد و رها شود!
بعد از مرگ سیتور تایمر روی 10 ثانیه می رود و بمب هسته ای در حال انفجار است و قهرمان و فرمانده راه خروجی ندارند. قبل از انفجار نیل تنابی از بالا به داخل میاندازد و قهرمان و فرمانده قرمز به همراه الگوریتم خارج میشوند. الگوریتم سه تکه میشود و هر کدام باید آن را در جایی سری مخفی کنند و بعد خودشان را بکشند! نیل در آخر به قهرمان واقعیت را میگوید که در اصل خود قهرمان در آینده رئیس گروه Tenet است و این عملیات را برنامه ریزی کرده و آنها دوستان بسیار صمیمی در آینده خواهند شد. در آخر نیل را میبینیم که به سمت دستگاه Turnstile میرود در اصل او میخواهد به عقب برگردد تا در را به روی قهرمان باز کند و جلوی تیر ولکوف را بگیرد و خودش را فدا کند… (نیل در اصل ناجی قهرمان است)
کاترین به پسرش رسیده است اما ماشینی مشکوک جلوی مدرسه پسرش میبیند. او از تلفنی که از قهرمان گرفته، استفاده میکند. پریا میخواهد تمام مدارک مربوط به این عملیات را پاک سازی کند و کاترین را بکشد. در لحظات آخر قهرمان سر میرسد و پریا و همراهش را میکشد در اصل این قهرمان ما در آینده است…
…پایان…
در آخر میتوان گفت، داستان فیلم Tenet یکی از بهترین داستانهای علمی تخیلی ساخته شده تاکنون است ولی روایت داستانی نامفهوم آن از ارزش اثر کاسته است. با این حال نولان بار دیگر ثابت کرد که داستانهای علمی تخیلی کم نظیری را خلق میکند که کاملا منحصر به فرد و خاص هستند و ارزش دیده شدن، دارند…
در آخر امیدواریم از مطلب ” داستان کامل فیلم Tenet / تحلیل کامل داستان فیلم انگاشته ” لذت برده باشید تا بعد…
از بین تمام وب سایت های فارسی بدون تملق شما بهتر و کامل تر از همه توضیح دادید ، جهان سپاس از زحمات شما
من کامل با خوندن متن متوجه داستان شدم خیلی عالی بود موفق باشید
سلام
اولا اینو بگم که خیلی خوب داستانو روایت کردید. توی جستجویی که در وب فارسی داشتم یک نفر نتونسته بود این فیلمو بفهمه و صحبت کنه راحبش و یک مشت مزخرف راحب تصویر و … نوشته بودن، ولی روایت داستانی خوبی شما نوشتید ..ممنونم ازتون. هرچند این فیلم واقعا جای کار داره. بدجور رمزنگاری شدست.
ممنون از نظرتون خواهش میکنم
میشه گفت لایههای پنهان زیادی تو داستان هستش که با چندین بار دیدنش میشه بهش پی برد ولی باید واقعا دقت و وقت گذاشته بشه
واقعا توضیح کاملی از داستان بود.دست مریزاد که با حوصله داستان رو شرح دادید.دوستان دقت کنید اول فیلم رو ببینید بعد نقد و بررسیهاشو بخونید که بهتر درک کنید.ممنون
ممنون لطف دارید
بله حتما اول فیلم رو باید ببینید تا بیشتر متوجه بشید یا اگر امکانش هست بتونید برای درک بهتر مروری داشته باشید بر لحظات مهم فیلم که باز تاثیر بیشتری تو درک فیلم داره بازم ممنون
سلام
ممنون واقعا خیلی بهم کمک کرد مطلب
واقعا تشکر ذهنم بدجور درگیر داستان فیلم بود که تا حدودی با توضیحاتتون متوجه داستان شدم ولی کله مطارز نا مفهوم هنوز هست
خواهش میکنم ممنون از نظرتون
متوجه بخش پایانی حرفاتون نشدم شرمنده