داستان سری فیلم های آواتار (تا قسمت اول)
از آنجایی که قرار است آواتار حالا حالاها در سالهای آینده ادامه داشته باشد (فعلا تا پنج شماره) در این مطلب به داستان این سری فیلم پرداختیم تا قبل از دیدن فیلم جدید، مروری بر داستان فیلمهای قبلی داشته باشید. سعی کردیم در عین خلاصه گویی جزئیات لازم برای فهم بهتر داستان بازگو شود، همینطور از اظهار نظر شخصی در مورد سری فیلمهای آواتار در این متن خودداری شده است. در ادامه با ساعت هفت با مطلب اختصاصی داستان سری فیلم های آواتار در خدمت شما هستیم.
مطالب اختصاصی مشابه (داستان و تحلیل فیلمهایی که ارزش دیدن دارند)
بررسی و تحلیل فیلم Triangle of Sadness / مثلث غم
تحلیل و بررسی فیلم Drive My Car / گرفتار در پیله عادت
بررسی و تحلیل فیلم The Power of the Dog / نگاهی به پایان فیلم و معرفی شخصیتها
بررسی و تحلیل فیلم The Green Knight / سفری از رذالت به شرافت
داستان کامل فیلم Tenet / تحلیل کامل داستان فیلم انگاشته
بررسی و تحلیل فیلم کرهای تری آیرون / حفرههای نامرئی
بررسی فیلم The Lighthouse/فانوس دریاییِ اسرار آمیز
بررسی فیلم Mulholland Drive /ماورای تصاویر…
این مطلب همیشه یک فیلم از این سری عقبتر میماند تا از اسپویل فیلم جدیدترِ منتشر شده خودداری کنیم.
…این مطلب شامل اسپویل کامل اتفاقات آواتار ۱ است…
داستان فیلم آواتار ۱
در سال ۲۱۵۴ منابع طبیعی زمین به شدت کاهش یافته و بشر به دنبال سیارهای جدید و منابع طبیعی ارزشمند دیگری برای بقا است. در این سالها جمعیت جهان به بیش از ۲۰ میلیارد رسیده و طبیعت و حیات وحش به کل روی زمین نابود شده است و بسیاری از حیوانات، حشرات و گیاهان منقرض شدهاند. در پی جستجو برای کشف سیاره جدید، انسانها توسط شرکت خصوصی RDA (که مخفف مدیریت توسعه منابع است) ماده معدنی ارزشمندی به نام اونوبتانیوم (unobtanium) را در سیاره پاندورا قمری در “منظومهی ستارهای آلفا قنطورس” کشف میکنند و گروهی را برای استخراج این ماده که میتواند جایگزین مناسبی برای سوختهای فسیلی به اتمام رسیده باشد، اعزام میکنند. (تا از بحران سوخت جلوگیری کنند)
ساکنان اصلی پاندورا گونهای انساننما به نام ناوی هستند. ناویها سه متری، با پوستی آبی رنگ و بسیار باهوش هستند و برخلاف انسانها هماهنگ و همراه با طبیعت زندگی میکنند. برای درک و کشف بهتر پاندورا و ارتباط بهتر با ناویها گروهی از دانشمندان با انتقال به بدنی ناوی-انسانی که آواتار نام دارد (و ژنتیکی همسان و سیستم عصبی هماهنگی با اپراتورش دارد) خود را به ساکنین اصلی سیاره نزدیک میکنند. آواتارها از ترکیب دی ان ای انسان و ناویها ساخته شدهاند و انسانها با رفتن در دستگاهی خاص توان کنترل این موجودات را از راه دور بدست میآورند. در ادامه حتی مدرسهای برای آموزش زبان انگلیسی به ناویها ساخته میشود تا انسانها بتوانند ارتباط بهتری با ساکنین سیاره برقرار کنند، اما در نهایت همه چیز با غرور انسانها از بین میرود و حتی ناویها هم به ذات تخریبگر انسان آگاه میشوند…
داستان اصلی در مورد کهنه سرباز نیروی دریایی “جیک سالی” است که به علت جراحتی که در جنگ ونزوئلا به او وارد شده روی ویلچر به سر میبرد و پول لازم برای جراحی ستون فقراتش را ندارد. زندگی در فقر به شکلی خسته کننده و تکراری برای جیک سالی ادامه داشت تا اینکه یک روز او خبر به قتل رسیدن برادر دو قلویش تامی را میشنود و به علت شباهت بسیار زیاد ژنتیکی و ژنومی که با برادرش دارد، به او پیشنهاد میشود که به عنوان اپراتور جدید آواتاری که برای برادرش ساخته شده به پاندورا سفر کند. (برادرش سه سال برای اینکار آموزش دیده بود) بعد از ۶ سال خواب مصنوعی در دستگاه، او به پاندورا میرسد، سفر به سیاره جدید زندگی جیک را دچار تحولی اساسی میکند و او طعم واقعی زندگی را در آنجا تجربه میکند. با کنترل آواتارها او بعد از چندین سال میتواند پاهایش را روی زمین حس کند، بدود و بجهد و آزادانه و در دل طبیعت زندگی کند. در ابتدا دکتر گریس آگوستین، رئیس برنامه آواتار که علاقه زیادی به طبیعت پاندورا دارد و حتی کتابی نیز در این زمینه نوشته، سالی را فاقد صلاحیت برای اینکار میداند اما بعدا او را به عنوان محافظ گروه تحقیقاتی میپذیرد.
جیک به عنوان محافظ با آواتارهای گریس و دکتر نورم اسپلمن وارد حیات وحش و جنگلهای پاندورا میشود، در آنجا دکتر گریس به این موضوع بیش از پیش میرسد که تمام طبیعت پاندورا در حقیقت به هم پیوند خوردهاند. هنگام اسکورت، آواتار جیک مورد حمله موجودی وحشی (تاناتور) از حیات وحش پاندورا قرار میگیرد و از همین رو او ناگزیر به سمت جنگل فرار میکند. او در آنجا توسط زنی ناوی به نام نایتیری نجات مییابد. نایتیری در ابتدا به جیک مشکوک است ولی وقتی میبیند که طبیعت نیز با او پیوند دارند (دانههای ایوا خدای ناویها جیک را در برمیگیرند)، او را به قبیله خود میبرد. در ابتدا ناویها و رهبرشان اِیتوکان (پدر نایتییری) و نامزدش سوتی (Tsu’tey) روی خوش به جیک نشان نمیدهند اما وقتی مادر نایتیری، “موآت” (Mo’at)، رهبر معنوی قبیله با جیک ملاقات میکند و البته وقتی آنها میفهمند او یک جنگجو است نه یک دانشمند، به دخترش دستور میدهد تا جیک را وارد جامعه خودشان کند و زبان، رسم و رسومات و نوع زندگیشان را به او بیاموزد. (تا آنها بیشتر از سربازان انسان اطلاع کسب کنند.)
سرهنگ مایلز کواریچ، رئیس نیروهای امنیتی RDA، به جیک قول میدهد که اگر اطلاعاتی درباره ناویها و محل تجمع آنها، درخت غولپیکر هومتری، که زیر آن ذخایر غنی از اونوبتانیوم (unobtanium) است، ارائه دهد، شرکت هزینه عمل ستون فقراتش را پرداخت میکند و او دوباره میتواند توانایی حرکت پاهایش را بدست بیاورد. از دید رئیس عملیات RDA در پاندورا، پارکر سلفریج، آواتارها ابزاری برای استعمار هستند. در طول سالها، انسانها سعی کردهاند با گفتگو با ناویها، راهحلی دیپلماتیک بیابند و امکاناتی مانند آموزش، وسایل تفریحی و حتی جاده را به آنها ارائه دهند – اما این گونههای بسیار باهوش (ناویها) از نظر معنوی و زیستی با محیط خود در ارتباط هستند، پس آنها موافقت نکردهاند جنگلهای بارانی یا زمینهایی را که برایشان مقدس هستند را رها و به انسانها واگذار کنند. پارکر و سرهنگ به جیک ماموریتی سه ماهه میدهند که با ناویها ارتباط برقرار کند و با زبان خوش آنها را راضی به تخلیه درخت هومتری کند، در غیر این صورت آنها به زور متوسل خواهند شد.
در طول این سه ماه جیک سالی در حقیقت در پاندورا دوباره متولد میشود و طعم واقعی زندگی در دل طبیعت را میچشد. از شهرهای مدرن که حیات وحش به کل از روی آنها محو شده، او خود را در دل طبیعتی بکر و باور نکردنی میبیند. همه چیز زندگی ناویها به طبیعت گره خورده است. برخلاف انسانها ناویها و حیات وحش در حقیقت یک رنگ و یکی هستند و آنها هر چه دارند از طبیعت است. هربار که او چشم میبندد دوباره در دستگاه به هوش میآید و این موضوع باعث آزار او میشود چون او کم کم دارد به این نتیجه میرسد بودن در نقش آواتار و زندگی در بین ناویها از زندگی در جسم ضعیف انسانیش واقعیتر است. او در دهکده سوارکاری، پرواز، زبان ناویها و زندگی در دل طبیعت را یاد میگیرد. در انتهای موهای ناویها وسیلهی ارتباطی به نام ساهیلو وجود دارد که میتوانند با اتصال آن به حیوانات و طبیعت با آنها ارتباط برقرار کنند و احساساتشان را کنترل و درک کنند.
در این ماموریت جیک اطلاعات زیادی از ناویها و درخت به سرهنگ و پارکر میدهد و به نوعی به اعتماد ناویها خیانت میکند. به همین دلیل دکتر گریس، جیک را به ایستگاه دیگری در دل کوهستانهای شناور میبرد تا از این کار جلوگیری کند. در ادامه هرچه بیشتر جیک با ناویها زندگی میکند بیشتر به طبیعت پاندورا و مخصوصا نایتیری علاقهمند میشود. نایتیری از شبکهای از انرژی در پاندورا صحبت میکند که بین تمام موجودات زنده سیاره جریان دارد، اما این انرژی تنها یک امانت است و بلاخره باید با مرگ به طبیعت بازگردانده شود. در نهایت جیک پس از مشقتهای بسیار توانایی پیوستن به قبیله اوماتیکایا را بدست میآورد و میتواند یک همسر انتخاب کند، در ادامه او عاشق نایتیری شده و آنها همدیگر را به عنوان همسر برمیگزینند.
بعد از اینکه جیک جلوی یکی از بولدوزرهای شرکت که در حال تخریب مکان مقدس ناویها بود را میگیرد، سرهنگ آنها را از دستگاه خارج کرده و بازخواست میکند. همینطور حمله قبیله اوماتیکایا به بولدوزرها این بهانه را به پارکر سلفریج میدهد تا دستور تخریب درخت هومتری را صادر کند. علیرغم استدلال دکتر گریس مبنی بر اینکه از بین بردن هومتری میتواند به شبکه عصبی بیولوژیکی پاندورا آسیب برساند آنها جلوی این تخریب را نمیگیرند اما پارکر به جیک و گریس یک ساعت فرصت میدهد تا ناویها را متقاعد به تخلیه درخت کنند.
جیک به جهت متقاعد کردن اعضای قبیله اعتراف میکند که تنها به خاطر این وارد آنجا شده که آنها را برای ترک خانه متقاعد کند، به همین دلیل نایتیری از دست او به شدت عصبانی شده و ناویها او و گریس را اسیر میکنند. سربازان کواریچ که میبینند دیپلماسی شکست خورده، به هومتری حمله کرده و آن را نابود میکنند و بسیاری از جمله پدر نایتیری، رئیس قبیله را میکشند. موآت، جیک و گریس را آزاد میکند، اما آنها از آواتارهایشان جدا شده و توسط نیروهای کواریچ زندانی میشوند. خلبان ترودی که از وحشیگری کواریچ در تخریب درخت منزجر شده بود، جیک، گریس و نورم را با هواپیما به پاسگاه گریس میبرد. گریس در حین فرار مورد اصابت گلوله قرار میگیرد. ترودی کابین حامل دستگاههای متصل کننده به آواتار را در مکانی مخفی در دل جنگل مخفی میکند و گریس به خاطر اصابت گلوله به شدت مریض میشود.
برای متحد کردن ناویها ابتدا جیک با اتصال ذهن خود به توروک افسانهای، موجودی اژدها مانند که ناویها از آن میترسند و مورد احترام آنهاست، اعتماد آنها را دوباره به دست میآورد و خود را توروک ماکتو خطاب میکند. در درخت مقدس ارواح (Tree of Souls)، جیک از موآت میخواهد تا گریس را شفا دهد. این قبیله تلاش میکند تا گریس را با کمک “درخت ارواح” به آواتارش منتقل کند، اما او به خاطر ضعف شدید و بیماری میمیرد ولی در آخرین لحظات اعتراف میکند ایوا (خدای مردمان پاندورا) واقعی است.
جیک با حمایت رئیس جدید Tsu’tey، قبیله را متحد میکند و به آنها میگوید که تمام قبیلههای اطراف را برای مبارزه با RDA جمعآوری کنند و بیش از دو هزار نفر بدین ترتیب به دور درخت مقدس جمع میشوند. کواریچ که از تحرک ناویها باخبر شده نیروهایش را علیه “درخت ارواح” سازماندهی میکند تا با حمله به درخت درسی تاریخی به ناویها بدهد و مقدسترین مکان آنها را نابود کرده و یک بار برای همیشه سرپیچی آنها را مهار کند. شب قبل از نبرد جیک از طریق ارتباط عصبی (ساهیلو) با درخت ارواح به خدای ناوی ایوا دعا میکند تا به آنها در نبرد پیشرو کمک کند.
در طول نبرد انسانها با تمام امکانات به ناویها حمله میکنند و آنها را در هم میشکنند. همه چیز در حال نابودی است و ناویها در حال شکست هستند و Tsu’tey و خلبان ترودی از جمله تلفات سنگین نبرد محسوب میشوند. همینطور هواپیمایی حامل بمب در حال نزدیک شدن به درخت ارواح برای نابودی کامل آن است. در همین حال به طور غیرمنتظرهای حیات وحش پاندورا به کمک ناویها آمده و به انسانها حمله میکنند، این موضوع از نظر نایتیری به این معناست که ایوا به دعای جیک پاسخ داده است. در اصل طبیعت بر انسانهای یاغی پیروز میشود و جلوی زیاده خواهیهای آنها را میگیرد.
جیک باعث سقوط هواپیماهای حامل بمب میشود و همینطور خسارت سنگینی به هواپیمای سرهنگ کواریچ وارد میکند و باعث میشود او با پوشیدن لباس AMP، از هواپیمای در حال سقوط فرار کند. در جنگل کواریچ به واحد پیوند آواتار حاوی بدن جیک حمله میکند و آن را شکسته و در معرض جو سمی پاندورا قرار میدهد و آواتار او را به شدت ضعیف میکند. در حالی که کواریچ آماده میشود تا گلوی آواتار جیک را ببرد، او توسط نایتیری کشته میشود. نایتیری جیک را از خفگی نجات میدهد و برای اولین بار شکل انسانی او را میبیند. به استثنای جیک، نورم و چند نفر دیگر، همه انسانها از پاندورا اخراج شده و به زمین بازگردانده میشوند. در آخر جیک با کمک درخت ارواح به آواتار خود منتقل شده و برای همیشه به یک ناوی تبدیل میشود… (پایان داستان آواتار ۱)
امیدواریم از مطلب داستان سری فیلم های آواتار لذت برده باشید… با انتشار فیلمهای بعدی این مطلب به روز خواهد شد…