بررسی کامل دو فصل اول سریال see/ جادویِ بینایی
سریال see یک درامِ علمی تخیلی است که توسط Steven Knight و برای شبکهی +Apple TV ساخته شده است. فصل اول این سریال 1 نوامبر 2019 تا 6 دسامبر 2019 منتشر شد و فصل دوم سریال از تاریخ 27 آگوست تا 15 اکتبر 2021 منتشر شده است. با سایت ساعت هفت همراه باشید تا به بررسی کامل دو فصل اول سریال see بپردازیم.
اگر به دنبال خواندن مطالب بیشتر در مورد سریال های برتر میگردید به لیست بهترین سریال ها مراجعه کنید… مطلب مرتبط: معرفی بهترین سریال های سال 2021 (جدید)
انتشار اولیه: 18 آذر 1398
به روز رسانی: 24 مهر 1400 (بررسی فصل دوم اضافه شد)
معرفی شخصیتهای سریال بینایی
بررسی سریال See فصل سوم (جدید) (قسمتی)
خواندن مطلب: معرفی بازیگران و شخصیت های اصلی سریال See
در دهکده ی “آلکنی” همه چیز آرام است و زندگی بدون هیچ مشکلی در حال سپری شدن است.
خلاصهی داستان سریال بینایی…
داستان سریال See در قرن ۲۱ جریان دارد. به دنبال ویروسی کشنده، جمعیت جهان به کمتر از دو میلیون نفر کاهش یافته و تمام انسانهای باقی مانده نابینا شدهاند. سالها (سیصد سال) از این موضوع میگذرد و بینایی به موضوعی افسانهای تبدیل شده است که حتی صحبت کردن در مورد آن حرام و جرم محسوب میشود…
در دهکده ی “آلکنی” همه چیز آرام است و زندگی بدون هیچ مشکلی در حال سپری شدن است. خانوادههای نابینایی که در کنار هم دهکدهای را ساختهاند و زندگی در تاریکی مطلق برایشان یک امر کاملا طبیعی شده است. تا اینکه یک زن حامله به نام ماگرا (با بازی Hora Hilmar) وارد دهکده میشود. فرماندهی دهکده “بابا واس” که بچهدار نمیشود او را به همسری بر میگزیند. پدر اصلی بچهها فردی به نام “جرلامارل” است که توسط حکومت به خاطر اینکه توانایی “دیدن” دارد تحت تعقیب است! به خاطر همین موضوع با خیانت یکی از اعضای دهکده ، “آلکنی” در آستانهی فرو پاشی قرار دارد چرا که ویچ فایندرها به دهکده حمله کردهاند و… زن حامله دو بچه به دنیا میآورد که هر دوی آنها بینا هستند و داستان از اینجا شکل واقعیِ خود را میگیرد…
شهرهای بزرگ، تکنولوژی ها و همه چیز محو شده است و انسانها به صورت قبیلهای و گروه گروه زندگی میکنند.
بررسی کلی فصل اول سریال…
حال حساب کنید که دنیای “نابیناها” چه شکلی است! به صورت کلی تمدن که اکنون در آن زندگی میکنیم از بین رفته است و انسانها با شکل دیگری از زندگی، خود را وقف دادهاند. شهرهای بزرگ، تکنولوژیها و همه چیز محو شده است و انسانها به صورت قبیلهای و گروه گروه زندگی میکنند. این شکل جدیدِ زندگی دیدگاهها و باورهای تازهای را نیز به زندگی آنها پیوند داده است که بسیاری از آنها عجیب و غریب ولی تامل برانگیزند…
شخصیت های منفی سریال بعد از چند قسمت تمام ارزشهایشان را برایتان از دست خواهند داد
سریال see داستان عجیبی دارد از همان ابتدا وقتی متوجه میشوید تمام افراد داخل آن کور هستند کمی مسئله گیج کننده میشود و داستان کمی بوی غیرقابل باور بودن به خود میگیرد. انسانها بعد از سالها نابینایی کمی متفاوت شدهاند. دیگر حسهای آنها، به شدت تقویت پیدا کرده است. برخی از آنها حس بویایی بسیار قویی پیدا کردهاند. به طوری که بوهای فواصل بسیار دور را نیز میتوانند حس کنند. حتی برخی انسانها از سگها هم حس بویایی قویتری پیدا کردهاند! یا گوشهایشان به شدت به صداها حساس شده است. یک موهبت از آنها دریغ شده ولی در عوض انسان خود را تکامل داده و به گونهای جدید تبدیل شده که برای ادامهی زندگی به دیدن احتیاجی ندارد.
داستان کلی سریال جالب توجه است و پتانسیل تبدیل شدن به یک اثر جذاب را دارد. اما وقتی موضوع یک “سریالِ دنباله دار” است که باید کشش و حرارت لازم برای دنبال کردن آن را به شما بدهد شما چیز قابل توجهی در این سریال نخواهید یافت. کاش این موضوع به یک “فیلم سینمایی” تبدیل میشد که مطمئنا تاثیرگذارتر و جذابتر از اینها میتوانست باشد. در بحث شخصیتپردازی بسیار ضعیف کار شده و شما نمیتوانید با شخصیتهای اصلی سریال همزاد پنداری کنید و با آنها هم مسیر شوید. حتی شخصیتهای منفی نیز همین مشکل را دارند. به طوری که شخصیتهای منفی سریال بعد از چند قسمت تمام ارزشهایشان را برایتان از دست خواهند داد. رفتارهای عجیب و غریب و غیرمتعارف آنها، بیننده را از محتوای اصلی سریال دور میکند.
نبردهای کور کورانه او و یارانش در اوایل سریال عجیب غریب و خالی از هیجان درست شده است.
بازی Jason Momoa در نقش “بابا واس” در اوایل سریال کاملا شما را یاد بازی او در نقش کال دراگو در “گیم اف ترون” میاندازد. با این تفاوت که او کور است. نبردهای کور کورانه او و یارانش در اوایل سریال عجیب غریب و خالی از هیجان درست شده است. اما کمی جلوتر مطمئن باشید او تبدیل به بهترین شخصیت کل سریال برایتان خواهد شد چرا که به جز باباواس با هیچ شخصیت دیگری در این سریال نمیتوانید ارتباط درست برقرار کنید چراکه آنها شخصیتهایی هستند که به درستی برایتان خلق نمیشوند.
چیزی که شما در سریال See میبینید، یک داستانِ فانتزی با اتفاقات خارق العاده نیست. یک مریضی و مصیبت نور چشم انسانها را از آنها گرفته و دنیایشان را تاریک کرده و همهی دنیای آنها به هیچ تبدیل شده است. تاریکی خدای آنها شده و نور و روشنایی تحت هر شرایطی حرام است. باور بکنید یا نکنید اما حتی در چنین دنیایی هم انسانها بر سر قدرت با هم درگیر هستند! حتی ادیان جدیدی در این دنیا خلق شده و انسانها به خشونت و ارعاب روی آوردهاند. برخی نمادهایی که از چنین دنیایی به نمایش گذاشته میشود چندش آور است! در چنین دنیایی حتی کسی است که خود را ملکه میخواند و برای اعتقاداتی که حتی خود هم آنها را قبول ندارد و به آن پایبند نیست، قتل عام میکند! در بین شخصیتهای منفی ملکه از همه عجیبتر رفتار میکند. هیچ کجای شخصیتش به یک شخصیت منفور نمیخورد و بیشتر یک انسان ضعیف و چندش آور از او در این سریال تصویر شده است.
در چنین دنیایی حتی کسی است که خود را ملکه می خواند و برای اعتقاداتی که حتی خود هم آن ها را قبول ندارد قتل عام میکند!
همه چیز تغییر کرده است حتی نوشتهها دیگر روی کاغذ پیاده نمیشوند بلکه به نخهایی گره خورده تبدیل شدهاند که با لمس کردن قابل خوانده شدن باشند. خود تصور کنید دنیایی که هیچ کس چیزی را نمیبیند به چه روزی میافتد. ولی انسان است و خود را وقف میدهد. حتی با این شرایط هم زندگی معمولی خود را در پیش گرفته است. هرکس در این دنیا ببیند باید این موهبت خود را مخفی کند تا کشته نشود چرا که دیدن یک عمل شوم و شیطانی در آئین جدید طلقی میشود. این جور نکات ریز بینیانه در سریال قابل توجه و جذاب است. و طعنهای به باورهای نادرستی است که انسانها به مرور زمان به آن برچسب حقیقت مطلق زدهاند.
ویچ فایندرها قدرت بینایی را جادویی میدانند و هر کس که این قدرت را داشته باشد.( یا اینکه تصور کنند دارد!) به آتش کشیده میشود. در حقیقت آنچنان دقیق در مورد چگونگی شناسایی این قدرت توسط ویچ فایندرها در طول سریال تاکنون حرفی زده نشده است و همه چیز به نوعی در این مورد گنگ است!
بازی Jason Momoa در نقش “بابا واس” در اوایل سریال کاملا شما را یاد بازی او در نقش کال دراگو در “گیم اف ترون” می اندازد
داستان تا میانهی قسمت سوم ریتم کندی دارد اما در بخش پایانی قسمت سوم کمی جالب توجه میشود و صحنههای زد و خورد هیجان انگیزی توسط “بابا واس” و گروهی که به برده داری مشغولند دیده می شود.(بله در دنیای نابیناها نیز عدهای برده داری میکنند، انسان تحت هیچ شرایطی عوض نمیشود!) اینجا کمی بیشتر با پس زمینه داستانی و شخصیتی او آشنا میشوید و کمی حس خواهید کرد جریان سریال در مسیر بهتری قرار گرفته است.
اما جلوتر در قسمت چهارم باز با تکرار مکررات و مسائلِ به شدت فاجعه آمیزتری رو به رو میشوید. ملکهی مجنون کِین با اینکه هیچ کس نه در دربار و نه در میان مردمشان او را قبول ندارد، به شدت بر موضع خود بر پیدا کردن بچههای “جرلامارل” پافشاری و به کشتار خود در این راه ادامه میدهد. شخصیت ملکه شاید نفرت انگیزترین شخصیت سریال باشد.(تاریخ سریالها!) شخصیتی که نه بویی از سیاست و هوش برده است و نه از رهبری و حیلهگری چیزی میداند. او یک انسان مجنون است که برای اینکه قدرتش را بیشتر کند و از معجزهی بینایی در کنارش برای اهدافش استفاده کند حاضر است همه را سلاخی کند. شما حتی دلیلی برای اینکه این شخصیت را یک شخصیت منفی بدانید ندارید چرا که واقعا شخصیت خاصی ندارد و هیچ چیز از بکگراند شخصیتی او نمیدانید و تنها چیزی که از او میبینیم یک انسان روانی و غیر قابل درک است و به هیچ عنوان نمیتوانید جایگاهی برای او قائل شوید.
بچههای جورامارل به همراه بابا واس…
اصل سریال بر روی دو شخصیت کلیدی یعنی بچههای جورامارل، میچرخد. کوفان پسر و هانیوا دختر او محسوب میشود. این شخصیتها در اصل بیناهای سریال هستند حال بگذریم ممکن است در طول مسیر سریال با بیناهای دیگری نیز رو به رو شوید. ولی این دو جزء شخصیتهای اصلی سریال محسوب میشوند که به هیج عنوان نمیتوانید با آنها ارتباطی برقرار کنید. (مخصوصا با هانیوا) در کل به جز بابا واس و کمی پاریس بقیهی شخصیتهای سریال برایتان اهمیتی نخواهند داشت و آن هم به خاطر بازی Jason Momoa است که این حس در دل شما بیدار میشود. مطمئن باشید اگر بازیگر دیگری به جای او این نقش را داشت این سریال هیچ پتانسیلی برای دنبال کردن نداشت. ولی او این نقش را تا حدودی خوب ایفا کرده است و میتوان گفت تمام بار سریال را به دوش کشیده است و اگر دوست داشته باشید داستان را دنبال کنید به خاطر وجود او در این نقش است که به خوبی جا افتاده است.
سریال در قسمتهای بعدی ریتم کندی دارد و شاید نکتهی جالب توجه آن را به بیرون آمدن ملکه کِین از قصر (سد) و اتفاقاتی که در این باره میافتد ربط داد. اینکه قدرت مطلق نیست و وقتی به زیر کشیده شوی آنجاست که ذلت و خواری را تجربه خواهی کرد. در بخشهایی از قسمت ششم به این موضوع بیشتر خواهید رسید. در این قسمتها با فرقههایی جدید در سریال رو به رو میشوید مانند کسانی که زباله جمع میکنند و از این طریق زندگی میکنند و یا گروهی که در دل غار زیرِ زمین سکنا گزیدند و زندگی در بیرون غار را حرام میدانند!
” قوهی بیناییت و کل دانشت بیماری هست که کل گونهی تو رو به نابودی کشوند.”
قسمت پایانی سریال See پر از اتفاقات مختلف است و ریتم بسیار خوب و جذابی در داستان گویی دارد. اینجا با نکات جالبی از سریال رو به رو میشوید. در دنیای نابیناها وقتی کسی قدرت بینایی داشته باشد خود را برگزیده حس میکند. کسی که فکر میکند که باید دنیا را نجات دهد. دقیقا مانند نابیناها که بیناها را عجیب میدانند. او همهی نابیناها را عجیب و غریب و بیاستفاده تصور میکند. سریال در این قسمت این تضاد را به زیبایی به تصویر می کشد. و از لحظات آخر سریال و بازی Jason Momoa هر چه بگویم کم است. خشمی که او بروز میدهد واقعا به درونتان نفوذ میکند و اتفاقی که در انتهای سریال میافتد پر هیجان و جذاب درست شده است و شما را برای فصل بعدی امیدوار میکند. ( البته به جز داستان ملکهی مجنون! )
سریال see منظرههای زیبایی را در خود دارد و دقیقا میتواند به نوعی تلنگری باشد که ما بیشتر قدر قدرت بینایی خود را بدانیم چرا که با این قدرت میتوانیم چنین زیباییهایی را بهتر و بیشتر درک کنیم.
امتیاز فصل اول: 70/100 (خوب)
بررسی کلی فصل دوم سریال …
شامل اسپویل اتفاقات مهم فصل دوم
زیباییهای دنیا حرام است و زندگی تاریک و خاموش شده است، اما آیا این موضوع انسانها را از زندگی باز داشته است؟ سریال See در طول داستانش قصد دارد این موضوع را بررسی کند که آیا حتی نابینایی بشر میتواند جلوی زندگی انسانها را بگیرید و از تلاش آنها بکاهد؟ در فصل دوم دوست داشتیم با این موضوعات آشنا شویم و کمی بیشتر به عمق دنیای See و جهان سازی آن نفوذ کنیم تا شاید بهتر بتوانیم با داستان و شخصیتهای سریال ارتباط برقرار کنیم تا دنیای نابینایان را بهتر درک کنیم. اما سریال بینایی در فصل دوم حتی با وجود بازیگران جدید و نبردهای پرزرق و برقتر از فصل اول نیز نتوانست پتانسیل موضوع جذابش را به یک اثر دنبال شونده و جذاب تبدیل کند.
علتهای زیادی برای این امر وجود دارد که مهمترین آن نبود شخصیتهای درگیرکننده درون خط داستانی سریال است. سریال خلاصه به شخصیت باباواس است که حتی او نیز دارای شخصیتپردازی عمیقی نیست. کاراکترهای دیگر ثبات فکری و شخصیتی ندارند و هر لحظه در حال رنگ عوض کردن هستند و منطق روایی داستان را زیر سوال بردند، چراکه سیر تکاملی آنها به هیچ عنوان به تصویر کشیده نشده است و فقط به یکباره نشان داده میشود که فردی به شخصیت دیگری تبدیل شده است!
در فصل دوم “ملکه کین” همان شخصیت تک بعدی و منفور فصل قبلی خود را داراست و حتی با وجود اتفاقات انتهایی فصل اول هیچ تکامل فکری در شخصیت او بوجود نیامده است و او فقط به فکر زاییدن یک بچه بیناست! اما با توجه به مشکلات شخصیتی و جنون ذاتی او به نظر نمیرسد که حتی یک لشکر بینا نیز بتواند او را به ملکه بهتری تبدیل کند. این در حالی است که افراد بینا در طول سریال به شدت بیعرضه نشان داده شدهاند و توانایی بینا بودن آنها حتی یک نکته منفی برای آنها خوانده شده است! “ماگرا کین” که تصور میشد که یک انسان مهربان و آرام ولی بیدست و پا است که باید از او محافظت شود. در تغییری صد و هشتاد درجه در قسمتی با یک شمشیر بسیار بزرگ و عجیب دیده میشود و از قسمت بعدی تبدیل به یک شمشیر زن ماهر میشود! سوال اصلی اینکه: وقتی قاتلین در مقر او بودند او چطور توانست صداهای پای قاتلین را از راه دور تشخیص دهد درحالی که نگهبانان خانه حتی در چند قدمی متوجه این قاتلین حرفهای نمیشدند؟ “تاماچی جون” رئیس ویچ فایندرها که به قتل عام کودکان و زنان دست میزد و به مدت بیست سال حتی کوچکترین رحمی در وجودش دیده نمیشد و فقط به فکر پیدا کردن ماگرا و فرزندانش بود، به یکباره وقتی فهمید زن و بچهاش کشته شدهاند تغییر شخصیت پیدا میکند؟ شخصی که خون صدها کودک و زن به جرم تندروی او هنوز روی دستانش گرم هستند چطور میتواند به این شکل و به این سرعت به یک فرشته نجات تبدیل شود؟
حضور باتیستا در نقش ادو واس دشمن و برادر باباواس در این فصل کمی توانست حفره بزرگ نبود شخصیت منفی جذاب را در سریال پر کند اما خیلی زود فهمیدیم سریال قصد ندارد داستان این دو برادر که میتوانست جذابترین نکته این فصل باشد را برایمان عمیق کند و یا با یک فلش بک جزئیات بیشتری از آن را برایمان فاش کند. سازندگان دهها سوال ناجواب را برایمان باقی گذاشتند و داستان این دو برادر را فقط در یک نبرد جذاب به پایان رساندند. این نبرد وقتی میتوانست عمیق و احساسی شود و در کنار جذاب بودن تبدیل یک خاطره ماندگار برایمان شود که داستان پس زمینه هر دو برادر حداقل در حد چند دقیقه برایمان بازگو میشد و دهها دقیقه از زمان این فصل که به بدترین شکل ممکن برای صحبتها و اتفاقات غیرضروری پر شد میتوانست به این موضوع اختصاص یابد.
در این فصل با شهر و مردم Trivantes کمی آشنا شدیم. پادآرمانشهری که بخش دیگری از تمدن انسان در روزگار کوری را به تصویر کشیده است. شهری دیوار کشی شده با بازار و دست فروشها که شکل مدرنتری از زندگی را داراست. حتی در این شهر آهنگری و کارهای پیشرفتهتر وجود دارد که نشان از این دارد که زندگی در هر شرایطی در جریان است. یکی از بخشهای به شدت غیرمنطقی داستان سینه خیز رفتن باباواس روی زغال سنگ گداخته در زیر این شهر است! چطور او در تونلی به گرمای تنور تبدیل به باباواس پخته نشده و به مسیرش ادامه میدهد، از عجایب قسمت اول محسوب میشود! بهبود عجیب و غریب و سریع زخمهای عمیق و خطرناک بدن شخصیتهای داستان نیز از عجایب دیگر این فصل محسوب میشود! (مثل بهبود جراحت شدید لرد هارلان)
هانیوا و کوفون که یک فصل به درستی شخصیت پردازی نشده و جزو ضعیفترین شخصیتهای سریال محسوب میشوند در فصل دوم نیز نتوانستند خصوصیات بارزی را به بیننده نشان دهند و به جز رفتار احمقانه کوفون و عشق آتشین و ناگهانی هانیوا چیزی به این شخصیتها اضافه نشده است. مسلما با اتفاقات پایانی داستان نقش آنها برای فصل بعدی (اگر ساخته شود) پررنگتر خواهد بود که خبر بدی برای سریال است! چراکه شخصیتهایی که دو فصل ساخته نشدهاند چطور میتوانند در نقشهای مهمتر و پر رنگتری در فصل بعدی حضور پیدا کنند. خبر بد بعدی اتفاق انتهای سریال بود. “پاریس” جزو معدود شخصیتهای دوست داشتنی داستان بود. بازی قدرتمند “الفری ووداردگ” توانسته بود شخصیت جذابی را از او برایمان بوجود بیاورد. حذف او آن هم به آن شکل مسلما کمکی به داستان سریال در فصل بعدی نخواهد کرد. (با توجه به اینکه به نظر میرسد جیسون موموآ را نیز با توجه به ترک شهر کمتر در اوایل فصل بعدی ببینیم.)
اگر بخواهیم از نکات مثبت فصل دو بگوییم میتوان به سبک خاص و جذاب نبردهای این فصل اشاره کرد که صحنههای اکشن این فصل را بسیار پرتحرک و جذاب کردهاند. باباواس در کنار ایدو واس مانند قاتلینی بیرحم دشمنانشان را به خاک و خون میکشیدند و صحنههای جذاب و هیجان انگیزی را برای مخاطبان خلق کردند. بابا توانست عشق قدرتمندش نسبت به ماگرا و فرزندانش را به طور کامل ثابت کند و در لحظاتی که میجنگد با تمام وجود این حس را به بیننده منتقل میکرد. حتی بعد از نبرد نیز بعد از اینکه متوجه میشود فرزندان و همسرش دیگر به او احتیاجی ندارند آنها را ترک میکند و آزادشان میگذارد و به دنبال سبک زندگی خاص خود میرود.
امتیاز فصل دوم: 65/100 (خوب)
صحبت نهایی
سریال See دارای موضوعی جسورانه و ایدهای بکر است و توانسته لحظات غیرقابل پیش بینی و جذابی را در طول داستانش بوجود بیاورد که این بیشتر با حذف شخصیتهای کلیدی اتفاق افتاده است. با این وجود در طول دو فصل، سریال نتوانسته شخصیتهای جذابی را جان ببخشد که شما به آنها اهمیت بدهید. شخصیتهایی که به همراه آنها بخندید یا گریه کنید، این شاید بزرگترین مشکل سریال See باشد و مشکل دیگر جهان سازی آن است. سریال به جایی که در ابتدا جهانش را برایمان قابل درک بسازد و آن را برایمان به آرامی و درستی خلق کند و بعد به دنبال ساخت اکشنها و هیجان برود، کاملا معکوس عمل کرده و هیجان و اکشن را در اولویت خود قرار داده است. فصل اول سریال در بسیاری از جهات مانند جهان سازی نسبت به فصل دوم سریال برتری داشت و فصل دوم نیز در نبردها و ساخت شخصیت منفی دارای برتریهایی بود. در کل این به دیدگاه شما بستگی دارد که از یک سریال دنبالهدار چه انتظاراتی دارید اگر تاکنون با شخصیتهایی که در سریال باقی ماندهاند ارتباط لازم را برقرار کرده باشید و داستان و اتفاقات آن را منطقی و قابل درک میدانید مسلما میتوانید از ادامه داستان سریال نیز لذت ببرید و سریال بینایی را دوست داشته باشید. اما اگر شما جزو کسانی هستید که تاکنون از سریال لذت نبردهاید به نظر نمیرسد در آینده نیز این داستان بتواند تبدیل به یک سریال خاص یا دوست داشتنی برایتان شود.
بررسی سریال See فصل سوم (جدید) (قسمتی)
سریال see دو فصل اول
نمره سایت ساعت 7
(خوب)
در کل این به دیدگاه شما بستگی دارد که از یک سریال دنبالهدار چه انتظاراتی دارید اگر تاکنون با شخصیتهایی که در سریال باقی ماندهاند ارتباط لازم را برقرار کرده باشید و داستان و اتفاقات آن را منطقی و قابل درک میدانید مسلما میتوانید از ادامه داستان سریال نیز لذت ببرید و سریال بینایی را دوست داشته باشید. اما اگر شما جزو کسانی هستید که تاکنون از سریال لذت نبردهاید به نظر نمیرسد در آینده نیز این داستان بتواند تبدیل به یک سریال خاص یا دوست داشتنی برایتان شود.
امیدواریم از مطلب ” بررسی کامل دو فصل اول سریال see ” لذت برده باشید…
عالی بود ممنونم
از دیدن سریال See لذت بردم اما ایراداتی هم که گفتید رو قبول دارم سریال خیلی بهتر میتونست داستان دو تا برادر رو در انتها احساسی کنه ولی بیشتر به فرعیات چسبیدن.
نبردها زیبا بودن اما چطوری تو عالم کوری همه تشخیص میدادن کدوم یار خودیه کودوم دشمنه؟ اونم تو اون شلوغی؟
نکتهای که در مورد ماگرا کین گفتید که یهو تبدیل به جنگجو شد و اون شب یهویی فهمید که قاتلین اومدن رو قبول دارم
در کل نکات خوبی بود
ممنون
اتفاقا بسیار سریال جالبی هست تخیلی هست ولی کاملا واقع گرایانه و قابل باور حتی می تونه یکی از مسیر های زندگی بشر در آینده باشه .این رو هم متذکر بشم که در ایران خودمون روستایی وجود داره که نسل اندر نسل نابینا بدنیا میان.حتما نیاز نیست یک سریال برای جذاب شدن اژدها یا وایت واکر داشته باسه برای مت که دهه شصتی هستم سریال خوب و قابل قبولی هست.حتی صحنه های نبرد …طوری که من که زیاد اهل سریال نیستم رو شیفته خودش کرد.
سید جان
حتی اگر به بهترین سریالهای تاریخ هم مراجعه کنید مثل بریکنیگ بد یا… یک عده هستن که از اونا خوششون نمیاد و میگن به هر دلیلی دوستشون ندارن. اگر فقط دلی در این موارد صحبت کنن میشه نظر شخصیشون. (اما من اینجا فقط دلی صحبت نکردم!)
منظورم اینه که نظرات متفاوته و هیچ سریال یا فیلمی نیست که همه نظرات یا نقدها در مورد اون یکسان باشه و مثلا همه بگن بدون نقصه یا همه بگن پر از ایراده.
این به تجربه و نوع نگاه شما بستگی داره منم در این نقد به صورت منصفانه هم نکات مثبت سریال رو گفتم هم منفی. در صورتی که فقط میخواستم بازدیدکننده رو راضی کنم مسلما فقط باید تعریف میکردم ولی واقعا یک سری ایراد در این سریال وجود داره که بخشی از اون رو اشاره کردم. اگر واقعا این ایرادات شما رو اذیت نمیکنه و از سریال لذت میبرید دیگه نیازی به نظرات من یا هیچ کس دیگری نیست و مسلما کسی نمیتونه این لذت رو از شما بگیره. شاید به خاطر اینکه من سریال و فیلم خیلی زیاد دیدم این ایرادات بیشتر تو چشمم میاد. شایدم به خاطر اینکه من میخواستم در موردش بنویسم چندبار سریال رو بررسی کردم و این ایرادات رو بیشتر درک کردم. در کل امیدوارم این سریال در آینده بهتر بشه و همه بیشتر ازش لذت ببریم.
ممنون از نظرت
خیلی جالبه!تا میبینید نمره ی یه سریال از 8 میاد پایین تر ب خودتون اجازه ی هر نقد بی پایه و اساس و شخصی ای رو میدید و پالبیکش هم میکنید! گویا اصن استقلال عقیده ندارید !هر کی یه سیستم اومده دستش واس من منتقد شده. مجبورتون کردن؟
سلام
متنی که نوشتم در اصل اصلا نظر شخصیم در مورد سریال نیست. تو کل متن سعی شده اعتدال برقرار بشه و اگر کامل اونو خونده باشید از نکات مثبت و منفی سریال صحبت شده.
بلاخره نظرات متفاوته و نظر شما هم محترم موفق باشی
منظورتدن اینه که نظر سایر منتقدین بیان کردید؟در واقع از نظر من نمیشه گفت نظر منتقدین نظر کل جامعه هست.
مرسی از سایت خوبتون
من نصفه تونستم نقدتو بخونم چون کودکانه بود بعد از سال ها که نه فیلم سینمایی درستی ساخته می شه نه سریال ها جذابیتی دارن سریال seeفوق العادس فکنم بابد کمی بر گفتارت تجدید نظر کنی
از نظر من در کل سریال خوبی بود اما ایراد های خاص خودش رو داشت… این نقد به مرور کامل شده و اول در مورد قسمت های ابتدایی سریال و بعد در مورد قسمت های بعدی نوشته شده…. سریال موضوع خوبی داره و بسیار عالی تموم میشه ولی مشکلات خودش رو داره مخصوصا ابتداش و برخی شخصیت ها که واقعا مانند مته میمونن و باور پذیر نیستن در کل مسلما هرکس نظر خاص خودش رو در مورد موضوعی داره من فکر می کنم با نگاه عادلانهای در مورد سریال حرف زدم چرا که از نظر خیلیها سریال ضعیف یا متوسطی بود … بهتره موقع قضاوت در مورد موضوعی یکم دکمه Fan بودنمون رو خاموش کنیم تا منطقی تر ببینیم
ممنون از نظرت دمت گرم
سریال خیلی قشنگیه مرسی
خواهش می کنم آره اگر اون ملکه رو نا دیده بگیریم سریال جذابی بود
سریال خیلی خفن تموم شد ممنون از مطلبتون
خواهش میکنم موافقم خیلی خوب بود 🙂