بررسی سریال game of thrones سه قسمت پایانی
سریال Game of thrones یا گیم آف ترون یکی از بهترین سریال های تلوزیونی است که در چند سال اخیر منتشر شده است .شما را به خواندن بررسی آخرین فصل از سریال Game of thrones دعوت می کنم.
اگر به دنبال خواندن مطالب بیشتر در مورد سریال های برتر می گردید به لیست بهترین سریال ها مراجعه کنید…
(این بررسی شامل اسپویل داستانی نیز می شود ولی نه بخش های اصلی و پایانی سریال با این حال اگر سریال را ندیده اید، این متن را مطالعه نکنید.)
اگر قسمت اول را مطالعه نکردید :
بررسی سریال game of thrones فصل آخر “قسمت اول”
ماجرای دنریس تارگارین و تخت آهنین
همانطور که در قسمت اول خواندید زنده ها بر مرده ها غلبه می کنند و شاه شب و داستانش به پایان می رسد! اما این شروع یک ماجرای تازه است . ماجرای دنریس تارگارین و تخت آهنین تازه شروع می شود. همانطور که قبلا هم گفتم اتفاقات در قسمت اول در حقیقت می بایست یک فصل اتفاق می افتاد و در مقابل دقیقا سه قسمت پایانی نیز همین خصوصیت را دارا است. عجله ی سازندگان برای پایان دادن به داستان سریال کاملا مشهود است. آنها از خیر بسیاری از جزئیات داستانی گذشته اند و می خواهند با هدف پایان بخشیدن به سریال همه چیز را به پایان ببرند.
این بار نوبت داستان کالیسی و اتفاقاتی است که پیش روی او وجود دارد. به قسمت های پایانی و داستان واقعی بازی تاج و تخت نزدیک می شویم . قرار است همه چیز به زودی تمام شود. بعد از ۷ فصلِ پرفرازونشیب به قسمت های پایانی بیش از همیشه نزدیک شده ایم اینجا قرار است همه چیز به پایان برسد .تمام داستان ها و شخصیت ها با تمام پیشینه هایشان قرار اند به سر مقصد مشخصی برسند و پایان این داستان بزرگ را رقم بزنند.
همه چیز در حال تغییر است…
قسمت چهارم سریال Game of thrones با یک عزاداری بزرگ شروع می شود یک وداع نهایی به تمام آن هایی که در قسمت سوم در نبرد بزرگ جانشان را از دست داده بودند. اینبار همه نگاه ها به دنریس تارگارین ، سرسی لنستر و جان اسنو است و اینکه چه کسی تخت آهنین را تصاحب می کند. بعد از واگویی راز سر به مهر توسط جان اسنو به دنریس نگاه او به یکی از مورد اعتمادترین نزدیکانش کم رنگ می شود.
بعد از نبرد بزرگ او با نگاهی متفاوت به همه نگاه میکند از جان اسنو که او را یک رقیب جدی برای تاج تخت می بیند چه نگاه متفاوتش نسبت به تریون دست راست وفادارش و او به یکباره اعتمادش را نسبت به همه کم رنگ میبیند. خود را تنها حس میکند یک تنهایی بی رحمانه ؛ او لبخند می زند و دست تکان می دهد اما او خالی از احساس است دیگر هیچ چیزی ندارد و فقط به هدفی که در سر دارد فکر می کند و میخواهد تمام خلاء های درونی اش را با به دست آوردن آن پرکند.
این جا نیز با همان مشکلِ قسمت های قبل روبرو هستیم عجله ی سازندگان اصلی این سریال برای پایان دادن هر چه زودتر آن و همین عجله موجب بروز مسائل تلخی در بطن داستان سریال می شود. آنجایی که همه مینشینند تا نقشه ای بکشند که چگونه میتوان بهتر به مقر پادشاهی نفوذ کرد و تخت آهنین را تصاحب کرد هیچکس از توانایی های آریا استارک حرفی به میان نبرد توانایی هایی که میتوانست بدون هیچ خشونت و خونریزی و با کشتن سرسی لنستر به تنهایی تمام مشکلات پیش آمده در قسمت های بعد را از بین ببرد اما به طور نا باورانه هیچکس از این نقشه حرفی به میان نیاورد.
فراموشی!
اتفاقات پشت سر هم و پی در پیی در قسمت چهارم اتفاق می افتد که بسیاری از آنها بسیار بی منطق بودند. از مهمترین اتفاقات رسیدن برین به جیمی بود و بعد اسرار دنریس به جان اسنو که رازش را افشا نکند ولی نمیدانم روی چه منطقی جان اسنو راز را برای آریا و سانسا افشا می کند و موجب شکاف های عظیمی بین کاراکترها می شود . سانسا که دست پرورده ی لیتر فینگر است و دنریس را لایق تخت آهنین نمیداند راز را با تریون در میان میگذارد و تریون نیز به واریس می گوید!! همه چیز در مورد بازگویی و افشای این راز غیر منطقی بود و تنها نشان از عجله ی بیش از سازندگان در این فصل داشت.
قرار بر این شد که جان اسنو با لشکر شمال با پای پیاده به سمت مقر پادشاهی برود و دنریس با کشتی اول به دراگون استون برود و از آنجا به مقر پادشاهی بروند و به جان اسنو و لشکرش ملحق شوند تا محاصره ی مقر پادشاهی را آغاز کنند. در نقشه ای که کشیده شده هیچ کس انگار حرفی از ناوگان یورون گریجوی نزده بود و انگار همه در عالم خود سیر میکنند و همه عقلشان را از دست داده اند! یورون که در فصل قبل عامل اصلی نابودی دو تا از هم پیمانان دنریس بود به یکباره از یاد برده شد و همین امر باعث مرگ یکی دیگر از اژدههای کالیسی شد. ولی این کجا و آن کجا این مسخره ترین روش برای حذف یکی دیگر از اژده هاهای او بود!
نقشه های سرسی…
در این مدت که لشکر دنریس و دیگران مشغول دفاع از وینترفل بودند سرسی لنستر بیکار ننشته بود او با ساخت تیر کمان های بسیار بزرگ با نام عقرب و ساخت تیرهای بزرگ مخصوص آن و گذاشتن تمام آنها دور تا دور مقر پادشاهی و کشتی هایش آماده ی رویارویی با لشکر و دو اژده های دنریس شده بود.
و یورون در پشت صخره کمین کرده بود و آماده ی کشتن یکی از بچه های دنریس بود و در عین ناباوری تمام تیرها به هدف خورد و Rhaegal به درون آب سقوط کرد و فرو رفت تا اثری از او دیده نشود. این یکی از صحنه های شوکه کننده برای مخاطب بود ولی نه یک صحنه ی درست و منطقی که از این سریال انتظار داشته باشیم.دنریس با تنها بچه اش دراگون از ماجرا فرار میکند! ناوگانش نابود می شود و تنها دوستش میساندی توسط یورون به اسارت برده می شودو جلوتر در جلوی چشمان دنریس کشته می شود!
یک تغییر ناگهانی…
دنریس دیگر خودش نیست او فقط به انتقام می اندیشد. هدفش تغییر کرده دیگر تخت آهنین اولویت او نیست بلکه گرفتن جان و نابود کردن سرسی است که او را آرام می کند. دیگر اثری از آن کالیسی مهربان که هزاران برده را از زنجیر و اسارت آزاده کرده بود نمی بینیم این یک تغییر بسیار بزرگ است و برای چند قسمت این تغییرات منطقی نیست. بله در فصل های قبل نیز او تهدیدهایی میکرد کارهای غیر منطقی از او کم ندیدیم ولی او همیشه دوستار مردم بود.
او هیچ وقت بی دلیل از اژدهاهایش استفاده نکرد حتی در مواجه با جنازه ی دختر چوپان او حاضر شد فرزندانش را چند وقتی در بند نگهدارد. او با اینکه همیشه توانایی اینکار را داشت از قدرتش بر علیه مردم عادی استفاده ای نکرده بود چرا که دلیل منطقیی برای این موضوع وجود نداشت. چرا باید او به یکباره آنقدر تغییر بکند که بخواهد تمام یک شهر به همراه مردم عادی ، زن و بچه و همه را به یکباره پودر کند! شاید باید این اتفاقات می افتاد و من مخالف افتادن این اتفاقات نیستم ولی فرصت کافی برای نشان دادن این تغییرات در شخصیت کالیسی داده نشد . این تغییرات خیلی به یکباره اتفاق افتاد و از منطق سریال به شدت کاست.
بهترین قسمت هایِ بد!
قسمت پنجم و ششم سریال Game of thrones میتوانست به بهترین قسمت های کل این سریال تبدیل شود و پتانسیل این را نیز داشت وقتی به داستان کلی نگاه میکنم ته مانده اثری از جورج مارتین میبینم که میخواهد همه را با نگاه متفاوتش شوک زده بکند ولی دانستن انتهای یک مسیر و آخرین اتفاقات شخصیت ها دلیل بر این نمیشود که شاخ و برگ های منتهی به آن اتفاق نیز درست از آب در بیاید .
بگذارید یک مثال از فصل اول بزنم تا بهتر درک کنید فرض کنید قسمت اول ند استارک را می شناختیم و قسمت سوم سر او قطع میشد آیا همین تاثیر کنونی را داشت یا عروسی خونین در قسمت های اول فصل سوم بدون اینکه شاخ و برگ ها ساخته شود اتفاق می افتاد. به خودی خود عروسی خونین و یا کشتن شدن ند استارک اتفاقات عظیمی در سریال بودند ولی اگر در جای خود و بدون آن مسیری که باید طی میشد اتفاق می افتادند آیا میتوانستند موثر باشند؟ اینجا هم همین است اتفاقات دو قسمت پایانی عظیم هستند ولی بد نوشته و ساخته شده اند مثل اینکه کتاب هفت جلدی هری پاتر را به یک جلد خلاصه و فقط اتفاقات نهایی را بازگو کنیم . آیا باز هم میتوان همان تاثیر را از آن اثر انتظار داشت؟
چشم نواز….
نمیتوانیم از جلو ه های ویژه ای که در قسمت ها پنج و شش میبینیم چشم پوشی کنیم و صحنه های زیبایی که چشم نواز هستند نبردی در دل آتش و خون؛ آتشی که همه چیز را می بلعد و تمام شهر را در خود غرق می کند الحق این صحنه ها زیبا هستند هر چند شعوری در پشتشان نیست ولی زیبا به تصویر کشیده می شوند.
هنوز هم وقتی به یاد صحنه های آخر می افتم غمی عظیم وجودم را فرا میگیرد بعد از نزدیک به یک دهه با سریالی که با شخصیتهایش زندگی کردیم باید خداحافظی کنیم ولی نه یک خداحافظی باشکوه این ضعیف ترین پایانی بود که میتوانستم برایش تصور کنم بیش از حد معمول کامل و حساب شده! سازندگان بیش از حد حساب کتاب کرده بودند و از داستان و شخصیت ها فاصله گرفتند.
و تختی که …
دراگون تخت آهنین را به ذوب می کند و نشان میدهد تمام آن داستان های قدیمی از ساخته شدن این تخت با نفس اژدهها دروغی بیش نبوده…او مادرش را بلند می کند و با خود به ناکجا آباد پرواز میکند….این پر کشیدن و رفتن و تخت آهنین ذوب شده جایزه ی اصلی تمام این جنگ ها ،حیله گری ها و ستیز ها برای چیزی بود که حتی ماهیتش هم دروغی بیش نبود و در آخر هیچ کس نتوانست بر رویش بنشیند…
بررسی کوتاه (وحید یعقوبی)
گیم آف ترون
ده سال ! ده سال از شروع ماجراجویی هایمان در دنیای وستروس میگذرد و وقت آن رسیده که پایان این ماجراجویی ها را مشاهده کنیم. هر چند که مطمئنا اسپین آف های دیگری از این عنوان را در سالهای بعد مشاهده خواهیم کرد. اما این فصل، پایانی است بر یک شروع فوق العاده برای سریالی که با داستان ها و شخصیت های فوق العاده اش ده سال تمام ما را مجذوب خودش کرد. شاید برای خیلی از طرفداران این سریال تلوزیونی این پایان دلخواه و مطبوعی نبود اما این آن چیزی است که سازندگان سریال برای ما آماده کرده بودند. پس باید آن را دید تا بتوانیم پرونده ی گیم آف ترونز را حداقل برای مدتی تا شروع اسپین آف هایش ببندیم.
یکی از احمقانه ترین و پر نقص ترین سکانس های این فصل سریال جایی است که اژدهای کالیسی به شکل احمقانه ای کشته می شود، مگر می شود بزرگترین ارتش وستروس بدون اینکه از موقعیت و موضع دشمن خود اطلاع داشته باشد پا به خاک دشمن یا در این مورد آب های دشمن بگذارد و سر خوشانه بر فراز آسمان با اژدهاهایش پرواز کند! اگر دو اژدها برای انتهای داستان زیاد بود میتوانستند یکی از آنها را در طی فصول قبل و جنگهای قبلی به شکلی حماسی تر نابود کنند.
اصلا ماجرای جیمی لنستر و بانو برین را برای چه در این وقت کم سریال بازگو کردند، در یک قسمت به هم رسیدند و در همان قسمت جیمی به پایتخت و پیش خواهرش برگشت و ما هیچ گونه نمیتوانیم دلیل این تغییر موضع ناگهانی را متوجه شویم اما اگر فکر میکنید این همین جا تمام می شود احتمالا هنوز قسمت پنجم را ندیده اید.
مسلما امیدوار کننده ترین سکانس این فصل سریال ، سکانس دستگیری و اعدام لرد واریس می باشد زیرا در این سکانس ما می بینیم که تصمیماتی که با منطق و به دور از احساسات گرفته می شود همیشه درست تر است. قطعا تریون باهوش تر از لرد واریس می باشد اما چیزی که واریس را عاقل تر از تریون می کند نحوه ی تصمیم گیری اوست . جایی که تریون اجازه می دهد احساساتش بر تصمیم گیری اش تاثیر بگذارد ، لرد واریس مسلم و قاطع پای منطقش می ماند و جانش را می دهد.
در قسمت پنجم سریال نقش اول سریال اژده های کالیسی می باشد زیرا بقیه کاری جز تماشا کردن سوختن شهر و مردمانش انجام نمیدهند. سرسی تمام مدت از درون قلعه اش نظاره گر سوختن شهرش می باشد. جان اسنو باز هم قیافه ی هیچ چیز نمی دانم همیشگیش را دارد و تریون مغموم و پشیمان است.
در قسمت آخر به وضوح میتوان دید اینکه آخر داستان چه می شود تا اینکه آخر داستان چگونه ساخته می شود بسیار با هم فرق دارند، زیرا سریالی که میتوانست تا مدت ها از آن به عنوان بهترین سریال تاریخ یاد شود در یک فصل همه چیز را از دست داد دیگر نه از جنگ های زیبا و هوشمندانه خبری است ، نه از قتل های برنامه ریزی شده و نه از دیالوگ های قشنگ و پر معنا. یکی از معدود چیزهایی که در این فصل هنوز ادامه داشت بازی های خوب بازیگران سریال بود که آن هم به لطف سازندگان کمتر دیده شد. البته ناگفته نماند که نقطه عطف این فصل سریال موسیقی شاهکار رامین جوادی بود که به جرات میتوانم بگویم که زیباترین موسیقی متنی بود که تا به حال بر روی یک سریال تلوزیونی شنیده بودم.
امتیاز سریال بازی تاج و تخت فصل نهایی
امتیاز سریال بازی تاج و تخت کلی
منطقی نیست در مورد کل یک سریال فقط با یک فصلش نتیجه گیری کرد هنوز یادمان نرفته آن همه داستانهای سیاسی هوشمندانه، شخصیتهای دوست داشتنی و اتفاقات به یاد ماندنی ، هنوز یادمان نرفته آن عروسی و یا آن عروسی خونین دیگر! یا نبردهای عظیم و زیبا با کیفیت سینمایی… هودور که جلوی در را گرفت! یا شاه شب که چه دلشورهی عجیبی در وجودمان بوجود آورد. آن همه نقشه و حیلهگری و داستانِ شخصیتهایی که برای بدست آوردن تخت آهنینی که در آخر ذوب شد چه اتفاقاتی را که بوجود نیاوردند. شخصیتهایی که یک عمر با آنها زندگی کردیم و هر کدام داستان و سرگذشت خود را برایمان تعریف کردند و کاری کردند که هیچ وقت از یادشان نخواهیم برد…
مرسی از سایت خوبتون
مرسی خیلی سایت خوبی دارید.
مرسی از سایتتون خیلی عالی بود
گیم آف ترون فصل آخرش به نظرم جالب بود ولی با نظر شما هم موافقم کمی این گونه مشکلات داستانی اون حس رو ازش گرفته بود.
دقیقا اون حس قبل رو نداشت