بررسی سریال Loki – لوکی اینجا، لوکی آنجا، لوکی همه جا!
لوکی سریالی اکشن ماجراجویی است که توسط مایکل والدرون (Michael Waldron) ساخته شده است و از ۹ ژوئن تا 14 ژوئیه ۲۰۲۱ از شبکه +Disney در شش قسمت منتشر شد. از جمله بازیگران معروف این مجموعه میتوان به تام هیدلستون (Tom Hiddleston)، سوفیا دی مارتینو (Sophia Di Martino) و اوون ویلسون (Owen Wilson) اشاره کرد و کارگردانی قسمتهای مختلف آن را کیت هرون (Kate Herron) برعهده داشته است. در ادامه با سایت ساعت هفت با نقد و بررسی سریال Loki همراه باشید.
مطلب مشابه: بهترین سریال های سال 2021
به صفحه لیست بهترین سریال ها برای دسترسی به مطالب بیشتر در مورد سریالهای محبوب و برتر مراجعه کنید…
بررسی سریال Loki – غیرمنتظره
هرچه قدر از Wandavision و Falcon And Winter Soldier ایراد میتوان گرفت، از داستانشان، از جلوههای ویژه و یا صحنههای اکشن، Loki نه تنها ایرادی نداشت که انتظاراتمان را از سریالهای ساخت مارول بالا برد، مگر اینکه کلا با Loki و یا دنیای Marvel خصومت شخصی داشته باشید. البته بیایراد بودن نمیتواند برای Loki امتیاز کامل را به همراه داشته باشد ولی این ۶ قسمت به شخصه من ثابت کرد که از یک شخصیت کامیکی میتوان سریالی بینهایت جذاب خلق کرد، فقط اگر کار را دست کاردان بسپارید. دلیل این قضاوت خود را افتضاح بودن Black Widow بر میشمارم، Black Widow قرار بود شروع فاز چهارم فیلمهای MCU باشد ولی از Captain America the First Avengers هم بدتر بود و Black Widow بدجوری ما را ناامید کرد. (بررسی فیلم Black Widow/ بالیوود در هالیوود) خوشحالم که اول Black Widow را دیدم بعد به سراغ سریال Loki رفتم. زیرا Loki دوباره امید را به من برگرداند و نشان داد که خدایِ خباثت هنوز هم دلفریب است. آنقدر دلرباست که فصل دوماش نیز ساخته خواهد شد. (معرفی شخصیت لوکی)
بازی با زمان
هم DC و هم Marvel آنقدر با زمان بازی کردهاند که دیگر برای کامیک خوانها این امر یک کلیشه است. Justice League که هر وقت در مبارزه با Darkseid شکست میخورد، The Flash را وادار به تغییر خط زمانی میکند. نمونهاش انیمیشن Justice League Dark Apokolips War بود و در مارول هم Avengers : End Game را داشتیم که یکی از نقطه ضعفهای سناریواش همین تغییر زمان بود. اما نویسندگان فاز جدید MCU دارند از روی نقشهای دقیق تمام اتفاقات را پیکربندی میکنند تا به Avengers دیگری برسیم. احتمال میدهم که در فیلم بعدی Dr. Strange باید منتظر اتفاقات مهیجی باشیم که داستان را وارد یک بستر فراگیر میکند به طوری که دیگر کاراکترها نیز باید دوباره با هم متحد شوند. البته با توجه به پایان Falcon And Winter Soldier و Black Widow احتمال یک Civil War ۲ قبل از Avengers را میدهم و احتمالا باید منتظر یک نزاعِ داخلیِ دیگر میان قهرمانان باشیم که مرا هیجان زده میکند.
به طور کلی مقوله زمان و بازی با آن کلا مثل ایستادن بر روی لبهی پرتگاه است. اگر بیهدف و صرفا برای نجات سناریوِ خود وارد مقوله زمان شوید به احتمال زیاد شکست خواهید خورد و داستانتان بر باد خواهد رفت. نمونه این سناریوها در عالم سینما زیاد است، اما اگر با نقشه قبلی و کاملا قدم به قدم و پله پله مقوله بازی با زمان را وارد فیلمنامه خود بکنید احتمال ساخت یک شاهکار کم نیست. مانند سری بازیِ Legacy Of Kain که در عالم دنیایِ بازیها از لحاظ سناریو و روایت داستانی شاهکاری است که اگر گرافیک نسل پنجم و ششم کنسولهای بازی اذیتتان نمیکند، میتوانید تجربهاش کنید. در این سری بازی نیز زمان یکی از اِلمانهای اصلی در روند سناریو است و به قدری خوب برنامهریزی شده است که منجر به تولد یک شاهکار از لحاظ داستان در دنیایِ بازیها شد.
حال از همین شروع فاز چهارم MCU مقوله واقعیت با Wandavision به بازی گرفته شد و Loki هم وارد Multiverseها و خط زمانیهای بیشمار شده است که منجر به فاجعه شد. حال باید منتظر Dr. Strange باشیم و ببینیم او چطور دنیای Marvel را از این فجایع نجات خواهد داد.
بازگشت خدای خباثت
داستان سریال Loki درست در طی اتفاقات فیلم Avengers End Game شروع میشود. لوکی اینبار در هنگام دستگیری در اولین Avengers به طور تصادفی دستاش به تسارکت میرسد و خود را نجات میدهد. اما بعد از تلِپورت شدن به مغولستان ناگهان گروهی عجیب که نمیدانیم متعلق به چه جناهی هستند در برابرش ظاهر شده و او را دستگیر میکنند. در ادامه لوکی خود را در مکانی به نام TVA مییابد، این گروه وظیفهاش جلوگیری از ایجاد خط زمانی جدا از سیر طبیعی زمان است. حال این یعنی چه؟ زمان مستقیم و رو به جلو حرکت میکند، حال در زندگی شخصیِ خود بعد از پایان دبیرستان به یک دو راهی میرسید! در کنکور شرکت کنم و به دانشگاه بروم و یا (این یا خیلی مهم است) به خدمت سربازی اعزام شوم. این دو راهی است که تقریبا همه ما تجربهاش کردهایم. دانشمندان علوم کوآنتوم بر این نظریه میاندیشند که در دوراهیهای زندگی مانند مثالی که زدم اگر من رفتن به دانشگاه را انتخاب کنم، بلافاصله خط زمانی مجزا از دنیای من بوجود میآید، که در این دنیا منِ دیگر گزینه رفتن به سربازی را برگزیده است. برای درک بهتر این موضوع پیشنهاد میکنم سریال Fringe را ببینید که کلا درباره علوم کوآنتوم و دنیاهای موازی است و علاوه بر سرگرمکننده بودن، آموزنده نیز میباشد.
اگر تا اینجا را فهمیده باشید باید بدانید که کل داستان Loki بر همین اساس بنیان گذاشته شده و با این تفاوت که نویسنده Micheal Waldron سعی کرده کمترین توضیح و اَدلهی علمی را برای دنیایی که به تصویر میکشد بیان کند. او اشتباه نویسنده End Game را که سعی کرد توضیح علمی برای سفر به گذشته و تغییر آن بیان کند و اینکه به یک باره مقوله زمان را وارد سناریو کرد،مرتکب نشد و مانند Amy Hennig خالق Legacy of Kain زمان را در بستر فیلمنامه گسترانیده است و مخاطب از همان ابتدا وارد بُعد زمان و خط زمانیهای مجزا میشود. اما به قول نویسنده سری رُمانهای Witcher، آندرِی ساپکووسکی اگر در داستان خود جادوگران مختلف را به تصویر کشیدهاید، دیگر نیازی نیست که به مخاطب بگویید چه کسی اولین بار جادو را خلق کرد، این موضوع نیازی به تعریف ندارد و همچون وجود خداوند مطلق است.
اما آقای مایکل والدرون در قسمت اول آنقدر درباره TVA توضیح میدهد که داستان صرفا جنبه خطی و تکبُعدی مییابد. این که این جوابها قانع کننده است یا نه، باید گفت بعد از دیدن سریال برایم اهمیتی نداشت و آنها را بخاطر بازی بسیار خوبِ Jonathan Majors فراموش کردم! تنها میدانم که He Who Remains الان یکی از بهترین شخصیتهای شروری(Villain) است که دیدهام و امیدوارم Jonathan Majors را در ادامه و فیلم Dr. Strange هم ببینیم، اتفاقی که بسیاری از طرفداران و تئوریسینهای MCU احتمالش را زیاد میدانند.
لوکی اینجا لوکی آنجا، لوکی همه جا
طنز سریال بر عهده نه یک لوکی که بر عهده ۲۰تا لوکی است! لوکی مزهپرانی میکند و سیلوی (لوکی مونث) هم متلکهای کشندهای را نثار لوکی (اصلی) میکند. ولی هیچ چیز بهتر از دیدن لوکیهای Multiverseهای مختلف نبود. اینکه در دنیایی لوکی یک تمساح است! حتی تصورش نیز خندهدار و جذاب است! پایان بندی سریال و قسمتهای ۵ و ۶ علاوه بر به رخ کشیدن جلوههای ویژه، هنرنمایی نویسنده داستان هم باعث جذاب بودنش شد. شخصیت He Who Remains و نقش آفرینی فوقالعاده Jonathan Majors و گرهپایانی قصه که منجر به گسترده شدن داستان فاز چهارم و جهتگیری آن میشود، بسیار عالی است. در پایان شما به همه چیز پی میبرید و پاسخ تمام سوالات خود را، نه همه ولی به طورکلی، متوجه میشوید. اما دیدن نسخه President لوکی هم خالی از لطف نبود که همه اینها را مدیون والدرون هستیم که قصهاش خیلی شیرین و پرهیجان بود.
لوکی پشت دوربین
خانوم Kate Herron کارگردان فیلم نشان داد که چیزی از Joss Whedon کم ندارد و به نظرم کارگردانی است که اگر بودجه مناسب به او تعلق گیرد میتواند از عهده کاری به مراتب بزرگتر از Loki هم بربیاید. سکانسها و قاببندیهایش و همینطور لانگشاتهایش با آثار قبلی MCU و Disney متفاوت بود و سعی کرده بود در سکانسهای زدو خورد و یا سکانس مربوط به سیاره Lamentis از همان تکنیکهای مربوط به فیلمهای Avengers که دوربین به دور کاراکترها میچرخد تا قدرتنمایی آنها را نشان دهد، استفاده کند. سکانس مربوط به نابودی Lamentis هم هیجانی و هم احساسی بود و بازی تام هیلدستون و سوفیا دی مارتینو عالی بود، از همه اینها چشم نوازتر جلوههای ویژه بود که در این قسمت غوغا کرد و باعث شد که Loki را از مرز سریال بودن، خارج کند.
اما لوکی نقاط ضعفی هم دارد
داستان در قسمت اول به کُندی پیش میرود و در این قسمت آنقدر درباره TVA توضیح و چون و چرا آورده میشود که شما نمیتوانید جایی برای قوه تخیل خود بیابید، زیرا سریال همه چیز را به شما توضیح میدهد و نویسنده جایی برای تصورات شما قائل نیست و تنها این که چه کسی پشت تمام اتفاقات است، بار غافلگیری داستان را بر دوش دارد و اگر بازی Jonathan Majors نتواند شما را مجذوب خود کند، پس لوکی تبدیل به یکی از مزخرفترین سریالهای زندگیتان خواهد شد!
اولین چیزی که مخاطبان نکتهسنج میتوانند از لوکی بیرون بکشند مربوط به فیلم اول Thor است. در این فیلم ما ظاهر اصلی لوکی که آبی است و یک غول است را دیده بودیم، و میدانیم که او با جادو ظاهرش را تغییر داده است. به سریال بر میگردیم در همان قسمت اول توضیح داده میشود که در TVA جادو کار نمیکند! پس ما باید لوکی را در شکل و شمایل غولهای یوتِنهایم ببینیم، مشابه NPCهایِ بازیِ Assassins Creed Valhalla در بخش یوتِنهایم، منظورم را گرفتید؟! در صورتی که نویسنده انگار این موضوع را فراموش کرده است.
نکته بعدی به رابطه Mobius و Loki برمیگردد، لوکی همواره از این که در بارگاه و محفل Odin، پدرش، کوچک شمرده میشد و نسبت به برادرش Thor تحقیر میشد، خشمگین بود. او بارها مورد تمسخر و شکنجه قرار گرفت و مشابه همین بلاها و تمسخرها را Mobius هم سر Loki آورد. او را در Time Loop شکنجه کرد و در جای جایِ سریال او را مورد تمسخر قرار داد. پس چرا Loki باید Mobius را دوست خطاب کند؟! کاراکتر Mobius نیز که فرقی با دیگران ندارد. در طرف مقابل Loki انگار از شکنجه شدن و تحقیر شدن لذت میبرد که برخلاف چیزی است که از او انتظار میرود.
اگر هر کدام از این موارد برایتان پررنگ شود و در سریال احساس کنید، Loki تبدیل به یک سریال مزخرف خواهد شد، که ارزش دیدن ندارد! ولی اگر این موارد را احساس نکنید، Loki حداقل از Wandavision و The Falcon And Winter Soldier درخشانتر خواهد شد.
حرف آخر
امتیاز بررسی سریال Loki
لوکی نسبت به دیگر آثار فاز چهارم MCU از پرداخت و روند بهتری برخوردار بود. Loki را از Wandavision بیشتر پسندیدم زیرا به کُندی آن نبود و جلوههای ویژهاش هم چشمنوازتر بود. فیلمنامه The Falcon And Winter Soldier منتقد پسند بود و با اینکه چیزی به فاز چهارم و داستان کلی فاز چهارم اضافه نکرد ولی برخورد قهرمانان و نزاع آنها با یکدیگر بر سر اهداف و فلسفه کاریشان و داشتن دیدگاه متفاوت نسبت به یک موضوع، همواره جذاب است. در آخر جدای از ایراداتی که در بالا بیان شد که اگر هر کدام را در طول مشاهده سریال Loki لمس و یا احساس کنید، میتواند مزهای تلخ را برایتان بر جا بگذارد، لوکی به شرطی که درباره فازهای قبلی Marvel بدانید، ارزش دیدن دارد و میتواند لحظات جذاب، خندهدار و خاطره انگیزی را برایتان به یادگار بگذارد.
من روانی این سریالم
لوکی بامزه و دوست داشتنی بود سریالش
نوآوری داستانی جالبی هم داشت
خیلی خوب بود ممنونم