بررسی سریال Westworld فصل سوم / اسیرِ تکنولوژی
سریال Westworld که از سال 2016 شروع پخشش را از شبکه ی HBO آغاز کرد یکی از ویژه ترین سریال های تلوزیونی چند سال اخیر است. امسال بعد از یک سال وقفه شاهد حضور دوباره سریال با فصل سوم آن هستیم. از سازندگان اصلی سریال می توان به Lisa Joy و Jonathan Nolan (برادر کریستوفر نولان) (مطلب هفت برتر کریستوفر نولان را حتما بخوانید) اشاره کرد.بازیگران مطرحی همچون Evan Rachel Wood (در نقش دلورس) ، Ed Harris (در نقش مرد سیاه پوش یا ویلیام) ، Jeffrey Wright در نقش برنارد) و Thandie Newton (در نقش میو) در این سریال ایفای نقش کردند. این سریال در هشت قسمت منتشر شده است که قسمت آخر آن در تاریخ 15 اردیبهشت منتشر شد که بلافاصله بعد از انتشار آخرین قسمت با بررسی سریال Westworld فصل سوم درخدمت شما هستیم.
آینده بشر دقیقا به چه شکل است ؟ (مقدمه)
اکنون که چند وقتی است ویروسی خطرناک تمام فعالیت های عادی زندگی بشر در سراسر دنیا را تحت تاثیر قرار داده است… شاید فکر کردن به آینده کمی سخت و غیر قابل درک باشد. اما انسان نشان داده بلاخره از این موانع پر پیچ و تاب روزگار نیز به سلامت عبور خواهد کرد.
عده ای از آینده پژوهان بزرگراه های زیر آبی ، سفرهای تفریحی به پارک ها و هتل های فضایی و یا سفر به هر نقطه از جهان تنها در چند دقیقه را پیش بینی کرده اند. اما این ها تنها بخش های کوچکی از زندگی بشر در آینده است و مهمترین عاملی که زندگی تمام مردم جهان در آینده ای نزدیک را تحت تاثیر قرار خواهد داد، ساخت هوش مصنوعی ( هوش مصنوعی مجموعه ماشین های پیشرفته با هوشِ بالقوه که می توانند جایگزین انسان ها در کارهای مختلف شوند.) و ربات های هوشمند و شبیه سازی آنهاست که می تواند تحول اساسی در زندگی بشر بوجود بیاورد. این تحول می تواند زندگی بشر را به شکل گسترده ای تحت تاثیر خود قرار داده و بهبود بخشد. از سیستم آموزشی گرفته تا حتی سیستم سلامت بشر را به شکل پیشرفته و غیر قابل تصوری قدرتمند سازد و مریضی را به صفر برساند. هر چند این تحول بدون ایراد هم نیست و این سریال تلنگری به نقاط ضعف این تحول می زند و نشان می دهد که حتی هوش مصنوعی نیز مشکلات خاص خود را دارد.
این بررسی به هیچ عنوان شامل اسپویل داستانی از فصل سوم نمی باشد پس با خیال راحت بخوانید
داستان دو فصل اول سریال با جزئیات کامل به زودی در پستی جداگانه در سایت ساعت هفت منتشر خواهد شد.
نگاهی کوتاه به دو فصل اول سریال Westworld
در دو فصل اول سریال Westworld با شخصیت هایی مختلفی آشنا می شویم که به مهمترین آنها در این بخش می پردازیم: Dolores که یکی از ربات های اسیر پارک است که از دیدن زیبایی ها به دیدن واقعیت ها تغییر ماهیت می دهد. Charlotte Hale که به عنوان نماینده ی هیئت مدیره برای تغییر سیاست های پارک وارد Westworld می شود اما کم کم دلیل اصلی حضور او در فصل دوم مشخص می شود. The Man in Black یا ویلیام که یکی از صاحبان اصلی دنیای Westworld می باشد و غرق در این دنیا شده و برای فرار از کرده هایش در دنیای واقعی، به این دنیای غیر واقعی پناه آورده است. Maeve Millay یکی دیگر از شخصیت های اصلی سریال که یکی دیگر از ربات های پارک محسوب می شود که در جریان فصل اول واقعیت هایی از گذشته ی خود را به یاد می آورد و از خط داستانی مشخص شده در دنیایش خارج می شود و بعد با حق انتخاب خود مسیرش را تغییر می دهد در فصل دوم او قدرت کنترل میزبان های دیگر را دارد. شخصیت مهم دیگر در فصل اول دکتر Robert Ford بود که یکی از سازندگان اصلی این دنیا محسوب می شود. او به همراه شخصی به نام آرنولد دنیای Westworld را خلق می کند. برنارد(Bernard Lowe) شخصیت دیگری است که اینبار در خارج از دنیای Westworld ، به عنوان یکی از اشخاص اصلی مسئول نگهداری و به روزرسانی میزبان ها فعالیت می کند که در روند داستان دو فصل واقعیت های تلخی از وجود خود متوجه می شود. در حقیقت او ربات ساخته شده توسط دکتر فورد می باشد و بدل آرنولد محسوب می شود.
در دو فصل اول ما با ماهیت ذات انسان بیشتر آشنا می شویم. انسانی که بی پروا می خواهد همه چیز را از آن خود کند و زندگی جاودان را برای خود بدست بیاورد و همه چیز را با پول بخرد. اما کم کم بیشتر متوجه می شویم که مقابل هر رفتار ما یک بدل وجود دارد و همان رفتارهای بی پروا روزی به سمت خودمان باز میگردد و به سمت ما نشانه می رود. Westworld بیش از آنکه با داستان های سرگرم کننده به سراغ مخاطب بیاید او را درگیر مسائل درونی انسان ها می کند و آنها را به فکر فرو می برد که چطور از هر طریق آنها راه سوء استفاده را برای خود باز می کنند. Westworld پر از دیالوگ های پر معنی و محتوای بکر و منحصر به فرد است که نمی توانید در نمونه ی دیگری مشابهی از آن پیدا کنید. یک داستان پیچیده ، غیر قابل پیش بینی پر از پستی و بلندی ها که البته در طول مسیرش قسمت های بدون عمق نیز دارد اما در کل سریالی است که هدفش را می شناسد و داستانش از قبل مشخص شده است و به خاطر همین سازنده ها با خیال راحت در حال ساخت سریال هستند و دستشان برای مانور داستانی کاملا باز است.
یکی از مشکلات دو فصل اول سریال و مخصوصا فصل دوم وجود شخصیت هاییست که نمی توانیم آنها را درک کرده و با آنها ارتباط برقرار کنیم. چرا که آنها ربات هستند و به شکل جدی نمی توانید آن احساساتی که در یک داستان درام با شخصیت های واقعی داشته باشید را اینجا نیز حس کنیم. این یکی از مشکلات Westworld در دو فصل اول است که در کنار داستان علمی و پر معنیش نتوانسته شخصیت های قوی تری خلق کند تا بیننده بیشتر با سریال ارتباط برقرار کند. همینطور داستان در بعضی مواقع مبهم پیش می رود و انگار سازندگان به جای شفاف سازی داستان بیشتر سعی کرده اند حتما غافلگیری در درون خط داستانی خود بگذارند. که این بیشتر در فصل دوم سریال به چشم می آید و فصل اول یک شروع تا حدودی خوب برای سریال محسوب می شود.
اما چیزی که سریال Westworld را امیدوار کننده می کند پتانسیلی است که در درون سریال وجود دارد که دست سازندگان را کاملا برای ساخت یک سریال قوی باز گذاشته است. حال نگاهی به فصل سوم سریال به شکل دقیق تری می اندازیم تا ببینیم سازندگان تا چه حد توانستند از این پتانسیل استفاده کنند.
بررسی فصل سوم سریال Westworld
تکنولوژی باعث پیشرفت و راحت کردن زندگی بشر شده است اما در مقابل همانطور که زندگی را پیشرفت می دهد، جرم و جنایت را نیز مدرن می کند. در فصل سوم بیشتر می توانیم شخصیت ها و داستان و دنیای Westworld را درک کنیم. چرا که داستان فقط در مورد شخصیت های رباتی نیست. در دو فصل قبل اتفاقات با این پیش فرض که این ها ربات هستند بی اهمیت می نمود. و فقط سریال یک دنیای ساختگی به نام Westworld را به نمایش گذاشته بود که برای بیننده کمتر قابل درک بود و روابط انسانی بسیار کمی در طول سریال می دیدیم و تفاوت بین واقعیت و اتفاقات مجازی، در بین تصاویر سریال گم شده بود. اما در فصل سوم به دنیای واقعی پا گذاشته ایم. آینده ای که حتی خلافکاران نیز آپ خاصی به نام Rico برای خود دارند و در کسری از ثانیه می توانند یک ماموریتِ خلافِ خاص رزرو کنند و انجام دهند! این ها برای بیننده جذاب تر و واقعی تر جلوه می کند و بیشتر می تواند با آن ارتباط برقرار کند. دنیای خلافکاران زیر زمینی و شرکت های بزرگی که در آینده شکل متفاوتی به خود گرفته اند. از آمبولانس هایی که تمام سیستم های آن اتوماتیک است و می تواند خودش بیماری و روند بهبود آن را مشخص کند بگیرید تا ماشین های پرنده ، تاکسی های بدون راننده ، موتورهای پیشرفته ی برقی ، ساختمان هایی با معماری خاص و عجیب ، ربات های کارگر و … عجایبی است که شما در فصل سوم Westworld آنها را تجربه می کنید. همینطور در طول روند داستان بیشتر با صحنه های اکشن ، تعقیب و گریز و صحنه های هیجان انگیزِ بیشتر در دنیای واقعی طرف هستیم که سیر داستان را جذاب تر کرده است.
در این فصل ما شاهد انسان وابسته به دنیای تکنولوژی و شبیه سازی هستیم که به راحتی خود را اسیر دست تکنولوژی کرده است.در این فصل گوشزدهای معنا داری در این مورد در سریال می بینیم. چرا که این اسارت باعث شده انسان ها بیش از پیش آسیب پذیر شوند و خود را برده تر از همیشه ببینند. هرچه ما بیشتر خود را درگیر تکنولوژی کنیم ارتباطات انسانی که هویت ما را شکل می دهد کم و کمتر می شود و در سریال شاهد هستیم که چطور انسانیت در جوامع بشری به سرعتی که تکنولوژی در حال پیشروی است ،در حال محو شدن می باشد. مثلا تکنولوژیی که اجازه می دهد با انسان مرده حتی بعد از مرگ با همان صدا و خصوصیات هم صحبت شوید که این هر چقدر هم که قوی باشد هیچ وقت نمی تواند جای خالی آن فرد را برای شخص داغ دیده پر کند و فقط به نوعی یک دلخوشی اضافه برای آن فرد است. همینطور وجود دستگاهی که تمام مسیرِ زندگیِ انسان ها را پیش بینی کرده و آنها را در خط و مسیر مشخص شده قرار می دهد! پس چه بلایی بر سر آزادی و حق انتخاب می آید و دقیقا چه فرقی در آینده بین انسان و ربات و موجودات شبیه سازی شده است؟ این ها سوالاتی است با خط های داستانی مختلف مدام به سراغتان می آید و ریتم تغییر و پیشرفت زندگی انسان ها را مورد انتقاد قرار می دهد. انسان ها در دنیای Westworld مانند میزبان ها اسیر سیستمی شده اند که کنترلش را سیستم های شبیه سازی و هوش مصنوعی در دست دارند تا هر آن شود که قدرتمندان و ثروتمندان می خواهند و سریال به زیبایی با اشاره به این مسائل در این فصل درون مایه ی قابل لمس تر و قدرتمندتری را نسبت به فصل های قبلی خود خلق کرده است. تمام مردم درسیستم و یک چرخه ی مشخص تنظیم شده اند و باید از همان چرخه پیروی کنند!
در این فصل پنج سیر داستانیِ مختلف را در پیش می گیرم…
” در این دنیا زشتی ها و بی نظمی هایی وجود داره … من انتخاب کردم که زیبایهاشو ببینم…”
در این فصل داستان دلورس (Dolores Abernathy) را دنبال می کنیم که از بند اسارت رها شده و خود را در دنیای خارج از Westworld آزاد می بینید. دنیایی که با آن بسیار آشناست چرا که همانطور که در فصل قبل دیدیم او بارها پا به این دنیا گذاشته و همچنین در قسمت نهایی فصل دوم با ورود به کتابخانه ی اطلاعات کپی شده ی حدود 5 میلیون انسان واقعی و خارج کردن آن اطلاعات از دنیای پارک توانست اطلاعات دقیقی از انسان های مهم مختلف در اختیار خود بگذارد. این نشان می دهد دلورس فراتر از ربات های دیگر اطلاعات بسیار دقیقی از انسان ها دارد. دلورس در این دنیا قصد دارد تا وارد سیستمی به نام ریهوبوم (rehoboam ) شود که بتواند کنترل زندگی تمام انسان ها را در دست بگیرید. سیستمی که تمام جزئیات زندگی و گذشته ی انسان ها را می داند و آینده ی تمام انسان ها را تحت کنترل خود قرار داده است. داستان Charlotte Hale اینبار کاملا در دستان دلورس است و او کنترل کامل این شخص و کل هیئت مدیره ی Westworld را در اختیار دارد ( همانطور که در قسمت آخر فصل قبل دیدیم) اما ماجرا به این سادگی ها هم پیش نمی رود و مشکلات زیادی در این رابطه در طول داستان پیش می آید. در کل شخصیت دلورس در این فصل قابل لمس تر از دو فصل قبلی است مخصوصا در قسمت پایانی که برخی از سوالات ناجواب را پاسخ می دهد. در این فصل شخصیت دلورس داستانش را مرموزانه پیش می برد و لحظات زیادی در طول خط سیر داستانی اش، شما را غافلگیر می کند. دیالوگ های قوی و اتفاقات پر معنی در این فصل شما را به فکر فرو می برد و نشان می دهد سریال به سمت و سوی هدفی که از قبل تعیین کرده به خوبی پیش می رود.
” بعضی وقت ها به نظر میرسه دنیا مشکلی نداره … انگار یک کت رنگی روش انداختن … ولی از داخل همینطوری داره می پوسه …”
در این فصل با شخصیت جدیدی در دنیای Westworld یعنی کیلیب (Caleb Nichols) (با بازی Aaron Paul) آشنا می شویم. حضور Aaron Paul برگ برنده ی فصل جدید دنیای Westworld محسوب می شود چرا که بیننده به راحتی می تواند با بازی او ارتباط برقرار کند. و او این توانایی را دارد که یک شخصیت دوست داشتنی را برایتان بوجود بیاورد و این یکی از کمبود های سریال Westworld بود هر چند به نظر می رسد سریال نتوانسته از پتانسیل او به خوبی در داستان استفاده کند و هنوز این شخصیت جای کارِ بیشتری دارد. Caleb یک ارتشی سابق است که اکنون در کارهای ساختمانی در لس آنجلس فعال است اما خرج زندگی و پول مراقب از مادر مریضش را بیشتر از راه آپ Rico و کارهای خلاف بدست می آورد. در طول روند داستان، او به نوعی با دلورس آشنا می شود و هر دو در طول مسیر سریال داستان های مشترکی را تجربه می کنند. دلورس با بازگویی واقعیت های سیستم rehoboam چشم او را باز می کند تا با هم به سمت نابودی این سیستم قدم بردارند.
“سِراک فکر می کرد ماشینش می تونه دنیا رو نجات بده … اما نتونست انسان ها رو از شر خودشون حفظ کنه …. “
خط داستانی دیگر ادامه ی داستان برنارد (Bernard Lowe) است که در یک کارخانه دور از چشم همه پنهان شده است چرا که هیئت مدیره Westworld او را به قتل عام در دنیای Westworld متهم کرده است. او در خط سیر داستانی اش به Westworld می آید تا از آنجا بتواند راهی برای جلوگیری دلورس برای نابودی بشر پیدا کند. در این فصل برنارد نقش بسیار کمی در طول داستان دارد و یکی از نقاط ضعف سریال محو کردن بیش از حد اوست حتی در قسمت پایانی نیز داستان برنارد فعلا یک علامت سوال باقی می ماند و باید منتظر فصل بعد بمانیم.
در این فصل نیز داستانِ شخصیتِ Maeve Millay را دنبال می کنیم. او اینبار در یک سیستم ناشناس در دوران نازی ها اسیر شده است و قصد فرار از سیستم را دارد. در حقیقت دکتر فورد از ساخت Maeve قصد داشت تعادل قدرت را حفظ کند و شخصی برای مقابله با دلورس را در داستان باقی بگذارد. اگر دلورس را ساخته ی دست آرنولد بدانیم که او را مورد ستایشِ دائمیِ خود قرار می داد. Maeve دوست داشتنی ترین ساخته ی دست دکتر فورد است و اینطور او به مقابله با ساخته ی بدونِ نقصِ همکارش آرنولد پاسخ می دهد. (حال اگر خط های داستانی Lee Sizemore را کنار بگذاریم آن دو دکتر شخصیت ها را خلق کرده اند.) Maeve در این فصل به جای همان داستان پیدا کردن دخترش، (که واقعا در شرایط داستان سریال کاملا نابخردانه بود) اینبار او کمی بیشتر وارد دنیای واقعی شده تا نقش مهم تری در داستان داشته باشد. او اینبار به دنبال کنترل و جلوگیری از نقشه های دلورس به کار گرفته می شود.(البته نه با خواسته ی صد در صدی خودش) مقابله ی دلورس و Maeve دو تا از بی نقص ترین میزبان های Westworld لحظات جذابی را در طول سریال رقم می زند. نکته جالب در مورد Maeve این است که قدرت های عجیب او در دنیای واقعی نیز روی وسایل الکترونیکی تاثیر گذار است. هر چند هر چه داستانِ Maeve جلوتر می رود دلایل مخالفت های شدید او با دلورس برایتان سوال بر انگیز تر می شود چرا که حتی در طول دو فصل قبلی نیز دشمنیِ خاصی بین این دو وجود نداشت اما به یکباره قضیه در این فصل عوض می شود که کمی ممکن است طرفداران را شوکه کند و از درگیرهای پیاپی آنها خسته شوید.
” او (خدا) به ما بهشت رو داد و ما ازش سوء استفاده کردیم! … تا آخرین قطره انرژیشو استخراج کردیم و سوزوندیم…”
شخصیت دیگر داستان ویلیام است. بعد از اتفاقاتی که در قسمت نهم فصل دوم برای دخترش می افتد او در سراشیبیِ جنون قرار می گیرد. زندگیِ بیش از حد او در دنیایِ پارک، مرزِ بین واقعیت و دنیای مجازی را برای او از بین برد. او دیگر نمی تواند این مرز را درک کرده و بفهمد. این بخش های سریال فوق العاده طراحی شده است و هر چه بیشتر سریال بیننده را بین تنفر و ترحمی که نسبت به شخصیتِ ویلیام دارد ، سرگردان می کند. تمام داستان هزار تو و پایان بازی اینبار به سمت خودش بر میگردد و او را به بند می کشد. در این فصل با عمق بیشتری از شخصیت او رو به رو می شویم و بیشتر از همیشه با شخصیت ویلیام آشنا می شویم. هر چند حضور او در خط سیر کلی داستان هیچ اثری ندارد و باز داستانِ اصلی او به فصل بعدی موکول شده است.
در کل سیر کلی داستان ها به خوبی پیش می رود و شما حس نمی کنید در طول داستان شخصیت اضافی وجود دارد. تمام شخصیت ها به خوبی شخصیت پردازی شده اند و شخصیت جدید داستان یعنی Caleb Nichols نیز به هر چه بهتر شدن روند داستان کمک شایانی کرده است. خط داستانی قابل لمس تر و قابل درک تر از دو فصل قبل طراحی شده است و شما به راحتی می توانید خود را با روند سریال و شخصیت ها همراه کنید. هر چند این واقعیت را باید قبول کرد که چند قسمت آخر فصل اول به شدت خوش ساخت بود اما فصل سوم را مطمئنا بیشتر از دو فصل قبل دوست خواهید داشت. وجود یک شخصیت منفی مشترک نیز به این فصل از سریال کمک کرده است. Engerraund Serac همان شخصیت منفیی است که سازندگان برای این فصل در نظر گرفته اند و او تا حدودی توانست جلوی قدرتنمایی های دلورس و دیگر میزبان ها را بگیرد و یک بالانس مناسب در سریال ایجاد کند. هر چند نمی توانید به عنوان یک شخصیت منفی قوی از آن یاد کنید.
هنوز یکی از ضعف های سریال یعنی ساخت شخصیت های اصلی و منفی قدرتمند ، در درون سریال وجود دارد و سریال نتوانسته داستانی خلق کند که شما را به دنباله و ادامه ی داستان شخصیت هایش مطمئن و امیدوار سازد. یکی دیگر از نکات منفی سریال شخصیت های نامیرای آن است! به نظر ساخت شخصیت هایی که در طول سریال حذف شوند می تواند به سریال بیشتر کمک کند. تا اینکه سریال بخواهد به صورت متناوب شخصیت ها را برگرداند و این حذف شخصیت ها می تواند به هر چه غیر قابل پیش بینی تر شدن سریال و جذاب تر شدن آن کمک کند. (مثل فصل های اول Game of thrones)
بهترین قسمت های این فصل را می توان قسمت چهارم سریال نام برد که پر از اتفاقات جذاب است و بازی بسیار عالی Ed Harris در نقش ویلیام یک جذابیت بسیار عالی به این قسمت بخشیده است و شما را شیفته ی این قسمت از سریال می کند. پایان این فصل یک سوال برایتان باقی می گذارد اینکه واقعا در فصل بعد دقیقا قرار است چه خط داستانیی دنبال شود؟ و سازندگان کار سختی در فصل بعدی سریال در پیش دارند.
آهنگ سازی رامین جوادی
یکی دیگر از نکات برجسته ی سریال حضور رامین جوادی (Ramin Djawadi) آهنگساز آلمانی می باشد ( پدر ایرانی و مادر آلمانی که در آلمان به دنیا آمده است) که با آهنگ سازیِ سریِ Game of Thrones توانایی های خود در خلق آهنگ های حماسی و فوق العاده شنیدنی را به همه نشان داده بود. و در این فصل شاهد هستیم او به زیبایی هر چه تمام تر بیننده را با آهنگ های فوق العاده ای که ساخته است غرق در دنیای سریال می کند و آهنگ های سریال به صحنه های مختلف آن معنی و عمق می بخشد.
نکات جالب این فصل:
1. حضور پیمان معادی عزیز در نقشِ کوتاهی در این فصل از سریال است که باعث افتخار ماست. 2. حضور کوتاه سازندگان اصلی سریال Game of Thrones یعنی David Benioff و D.B. Weiss در قسمت دوم سریال که در حال سلاخی یک اژدها دیده می شوند! 3. در دنیای Westworld فیل ها سال هاست منقرض شده اند! 4. دلورس پنج گوی از Westworld به همراه خود در قسمت آخر فصل دوم به بیرون و دنیای واقعی می آورد که تا میانه ی سریال هویت آنها مشخص نیست. (البته قابل حدس است) 5. سیستم ریهوبوم به قدری قوی است که به Engerraund Serac اجازه می دهد حتی برای کشورها تعیین تکلیف کند که نشان دهنده ی این است که قدرت تکنولوژی به راحتی دولت ها را در آینده قابل نفوذ می کند. 6. قرص توهمی (Genre) که در قسمت پنجم به درون بدن کیلیب تزریق می شود دارای ژانرهای موسیقی مختلفی است! و دنیای اطراف او را همراه با ریتم ژانر تغییر می دهد. 7. در دوره ی زمانی فیلم، جنگ داخلی روسیه در جریان است و حتی ارتش آمریکا در آن نیز دخالت می کند! 8. دایره ای که از اول تا آخر سریال در میان پرده ها نمایش داده می شود در حقیقت صفحه نمایش ساعتِ Engerraund Serac است که چرخه ی زندگی انسان هاست. به مرور بعد از بر هم زدن آن توسط دلورس از آن روند منظم و دایره شکل خود که به نوعی انسان ها را اسیر خود کرده بود خارج و با هر بار انتخاب آزاد از طرف مردم دایره متلاشی تر می شود.
نتیجه گیری
امتیاز سریال Westworld فصل سوم
یک بالانس مناسب بین صحنههای اکشن، دیالوگهای پرمعنی، صحنههای دراماتیک و همینطور خط سیر داستانی و ساخت اتمسفری منحصر به فرد که گوشهای از آینده ی بشر را پیش بینی کرده وجود دارد. با این حال سریال به خاطر نداشتن شخصیتهای قویِ مثبت و منفی که ضرورت یک سریال دنبالهدار است، رنج میبرد و نبود چنین شخصیتهایی کمی آیندهی سریال را مبهم کرده است. همینطور ثبات شخصیتی در طول سریال وجود ندارد و حتی شخصیتهایی که از فصل اول میشناسیم را نمیتوانید تشخیص دهید که چه کسی هستند. با این وجود باید گفت فصل سوم سریال Westworld ارزش دیدن دارد، به هیچ عنوان این فصل را از دست ندهید.
من تا فصل دو دیدم که خیلی خفن بود
[…] تکنولوژی باعث پیشرفت و راحت کردن زندگی بشر شدهاست اما در مقابل همانطور که زندگی را پیشرفت می دهد، جرم و جنایت را نیز مدرن می کند. در فصل سوم بیشتر میتوانیم شخصیت ها و داستان و دنیای Westworld را درک کنیم. چرا که داستان فقط در مورد شخصیت های رباتی نیست. در دو فصل قبل اتفاقات با این پیش فرض که این ها ربات هستند بی اهمیت مینمود. و فقط سریال یک دنیای ساختگی به نام Westworld را به نمایش گذاشته بود که برای بیننده کمتر قابل درک بود و روابط انسانی بسیار کمی در طول سریال می دیدیم و تفاوت بین واقعیت و اتفاقات مجازی، در بین تصاویر سریال گم شدهبود. اما در فصل سوم به دنیای واقعی پا گذاشتهایم. آیندهای که حتی خلافکاران نیز آپ خاصی به نام Rico برای خود دارند و در کسری از ثانیه می توانند یک ماموریتِ خلافِ خاص رزرو کنند و انجام دهند! این ها برای بیننده جذابتر و واقعیتر جلوه میکند و بیشتر میتواند با آن ارتباط برقرار کند. دنیای خلافکاران زیر زمینی و شرکت های بزرگی که در آینده شکل متفاوتی به خود گرفتهاند. از آمبولانسهایی که تمام سیستمهای آن اتوماتیک است و می تواند خودش بیماری و روند بهبود آن را مشخص کند بگیرید تا ماشین های پرنده ، تاکسی های بدون راننده ، موتورهای پیشرفتهی برقی ، ساختمان هایی با معماری خاص و عجیب ، ربات های کارگر و … عجایبی است که شما در فصل سوم Westworld آنها را تجربه میکنید. همینطور در طول روند داستان بیشتر با صحنه های اکشن ، تعقیب و گریز و صحنههای هیجان انگیزِ بیشتر در دنیای واقعی طرف هستیم که سیر داستان را جذاب تر کرده است و … (ادامه) […]