بررسی فیلم I’m thinking of Ending Things / رازهای افکار جعلی
فیلم “دارم به پایان کارها فکر میکنم” (I’m thinking of Ending Things) یک تریلر روانشناسانه آمریکایی به نویسندگی و کارگردانی “چارلی کافمن”(Charlie Kaufman) است. در این فیلم بازیگرانی همچون “جسی پلمونس”(Jesse Plemons)، “جسی باکلی”(Jessie Buckley)، “تونی کولت”(Toni Collette) و “دیوید تیولیس”(David Thewlis) به ایفای نقش پرداختهاند. این فیلم اقتباسی از کتابی با همین نام نوشتهی “ایان رید” میباشد. داستان این فیلم درباره دختری است که به سفری یک روزه برای ملاقات با خانواده دوستپسرش میرود. این فیلم در تاریخ ۴ سپتامبر ۲۰۲۰ و به صورت اینترنتی از شبکه Netflix منتشر گردید. در ادامه با بررسی فیلم I’m thinking of Ending Things با ما همراه باشید.
برای خواندن مطالب بیشتر در مورد فیلم های 2020 به لیست فیلم های سال 2020 مراجعه فرمایید.
مطالب مرتبط: بهترین فیلم های سال 2020 تا کنون…
بررسی فیلم I’m thinking of Ending Things “رازهای افکار جعلی”
فیلم “I’m Thinking of Ending Things” دارای داستانی نامنظم و غیرخطی است که با تماشای سطحیِ آن بسیاری از نکات و مفاهیم داستان و شخصیتهایش را متوجه نخواهید شد. معمولاً افراد پس از تماشای اینگونه فیلمها نظرات و ایدههای متفاوتی دارند. پس نمیتوان هیچ نظر یا ایدهای را قبول یا مردود دانست، مگر آنکه خود نویسنده آن نظر را تائید یا رد کرده باشد. در ادامه به بررسی این فیلم از دیدگاه سایت ساعت هفت میپردازیم.
“بخش زیر حاوی اسپویل میباشد”
در این فیلم مرزی باریک میان حقیقت و خیال وجود دارد که اگر هنگام تماشای اثر دقت کافی نداشته باشید، نمیتوانید آن را تشخیص دهید. نشانههایی در قسمتهای مختلف فیلم جاگذاری شدهاند که میتوانند اسرار وهمآلود داستان را برایتان رمزگشایی کنند. وقتی به تماشای اینچنین آثاری مینشینیم نباید توقع داستانی سرراست و قابل درک داشته باشیم. بلکه جذابیت تماشای آنها به همین گیجکننده بودن و مفاهیم پنهانی است که باید برای فهمیدنشان فشار بیشتری به مغزتان بیاورید. حتی گاهی لازم است چندین بار به تماشای دوباره آن بنشینید. برای مثال در سکانس اولیه فیلم پیرمرد نظافتچی را پشت پنجره و در حال تماشای لوسی (البته در طول فیلم اسم شخصیت دختر مدام تغییر میکند ولی ما در این بررسی او را لوسی یا دختر مورد خطاب قرار میدهیم) میبینیم اما در پلان بعدی به جای او جیک پشت پنجره ایستاده است. این میتواند نشان از یکی بودن این دو شخصیت در داستان باشد که یعنی پیرمرد نظافتچی همان جیک است. احتمالاً بسیاری از بینندگانی که برای بار اول به تماشای این فیلم میپردازند، این نماها و نشانههایی که کارگردان در تدوین فیلم جا داده است را نخواهند دید. درواقع بیشتر اتفاقات داستان تصورات پیرمرد است و ما با افکار، خاطرات و خیالات او روبرو هستیم.
تمام شخصیتهای داستان در ذهن پیرمرد حضور دارند و شاید بتوان گفت بیشتر آنها بخشی از شخصیت و افکار او را در خود دارند. جیکِ جوان چیزیست که پیرمرد آرزو داشته باشد، فردی جذاب، باهوش، تحصیلکرده و با اعتماد بنفس که اطرافیانش به او افتخار میکنند. مادر جیک بازتابدهنده افکار منفی و دردآور و همینطور شخصیت آسیبپذیر و غمگین اوست. پدر جیک وضعیت فیزیکی و ذهن کنجکاو، واقعگرا و پرسشگر او را به ما نشان میدهد. اما دختر؛ دختر را میتوان بازتاب افکار جیک در کهنسالی یا همان پیرمرد نظافتچی دانست که سعی در کامل کردن پازل زندگیاش دارد. او (دختر) احتمالاً شخصیتی سطحی و گذرا در گذشتهی دور جیک بوده است. دختر یا همان لوسی را میتوان بهنوعی آینه علایق و آگاهیهای جیک بشمار آورد. علایقی که هرکدام بشکل ناتمام رها شده و در نهایت او را تبدیل به پیرمردی تنها کرده که با وجود داشتن پشتکارِ فراوان تبدیل به یک نظافتچیِ منزوی شده است.
“جیک: ناامیدانه بنظر میاد
لوسی: چی؟
جیک: همهش، همهچی، مثل احساس پیری!
انگار بدنت داره ضعیف میشه
حس شنواییت، حس بیناییت
نمیتونی ببینی و نامرئی هستی و اشتباهات زیادی مرتکب شدی، همهی دروغها!
لوسی: همهی دروغها چیه؟
جیک: نمیدونم
اینکه قراره همهچی بهتر بشه
و اینکه هیچوقت دیر نیست
اینکه خدا برات برنامه داره، اینکه سن فقط یه عدده
لوسی: خفهشو!
جیک: اینکه قبل از طلوع همهچی تاریکتره
اینکه هر ابری یه روزنهی امیدِ لعنتی داره
اینکه برای هرکسی یه نفر وجود داره
لوسی: همش تکرار مکرراته و چرت
جیک: و اینکه خدا بیشتر از تحملمون
بهمون چیزی نمیده
لوسی: پس اگه اینطوره خدا تخممرغ خوبیه!”
گفتگوهای داخل ماشین میان جیک و لوسی تماماً کلنجارهای ذهن پیرمرد میباشد. او سعی دارد تا با زیر و رو کردن دانستههای نامرتبط و پخش و پلای مغزش هدفی مشخص برای زندگیش پیدا کند. او اینکار را برای فرار از آنچه که قصد پایان دادن به آن را دارد (که به احتمال زیاد پایان دادن به زندگیش و خودکشی است) انجام میدهد. در این گفتگوها حقایق و نکات زیادی نهفته است. حقایقی مانند اینکه جیک جوانی سختکوش بوده که باوجود نداشتن استعدادی خاص همواره تلاش کرده و با صبر و حوصله به مراقبت از والدینش پرداخته است. هرچند که او در پیدا کردن فردی مناسب برای خودش ناکام بوده و پس از مرگ والدینش در تنهایی به زندگیش ادامه داده است.
فیلم دارای سه بخش اصلی میباشد. بخش اول در داخل ماشین و به سمت خانهی والدین جیک بوده که در اینجا دختر ضمیرخودآگاه و جیکِ جوان ضمیر ناخودآگاه پیرمرد هستند. بخش دوم در خانه والدین جیک است که در اینجا با احساسی شدن پیرمرد کمی افکارش متشنج شده و هجوم خاطرات رشتهی افکار و خیالاتش را بهم میزند. بخش سوم و پایانی در راه بازگشت بوده که بکلی همهچیز بهم ریخته و ضمیرخودآگاه و ناخودآگاه پیرمرد مدام جابجا میشوند. پیرمرد دچار آلزایمر بوده و این جابجایی و همینطور تغییر اسم، شغل و ظاهر دختر به دلیل فراموش کردن افکار قبلیش میباشد.
هر شخصیتی که در فیلم مشاهده میکنیم، بازتابی از خود جیک یا جامعه اطرافش میباشد. برای مثال دختر بستنیفروش که برروی دستش زخمهایی مشابه جیک دارد که این زخمهای ظاهریِ مشابه نشان از زخمخوردگیهای اجتماعی یکسان آنها و طرد شدن و مورد تمسخر قرار گرفتنشان توسط دیگران است. از اینگونه تشبیهات در طول فیلم بارها استفاده شده است. همانند صحنهای که در انتهای فیلم پیرمرد به دنبال خوک میرود. یکی از خوکیهایی که جلوتر داستان زنده زنده خورده شدنشان در مزرعه را برای دختر تعریف کرده بود. درواقع پیرمرد نیز همانند این خوکها به درجهای از بیحسی و بیانگیزگی رسیده است که در برابر اندوه و ناامیدی تسلیم گردیده است و بکلی غرق در توهماتش میشود. نیمه پایانی فیلم را میتوان قویترین و بهترین بخش آن دانست که بسیار زیبا و تاملبرانگیز کار شده است.
“پایان اسپویل”
“چارلی کافمن” نویسنده، تهیهکننده و کارگردان مشهور آمریکاییست که در ایران بیشتر بخاطر نویسندگی فیلم موفق و محبوب “درخشش ابدی یک ذهن پاک” شناخته شده است. کافمن در “دارم به پایان کارها فکر میکنم” بازهم فیلمی نئو نوآر و سورئال با داستانی چندلایه و مفهومی را به نمایش گذاشته است. انصافاً هم باید گفت که در نگارش فیلمنامه و کارگردانی این اثر بسیار عالی کار کرده است. این فیلم پر از دیالوگهای معنادار و روانشناسانه است که عموماً به ماهیت انسان و جهان هستی میپردازند. شاید در ابتدا این دیالوگها زیادهگویی برای منحرف کردن تماشاگران از دیگر مشکلات فیلم و داستان بنظر برسد. اما هرچه از نقطه آغاز فیلم جلوتر میرویم و بخش سورئال آن بیشتر نمایان میشود. سپس معنی و مفهوم این دیالوگها بیشتر مشخص شده و دیدگاه کلی شما از داستان را تشکیل میدهد.
“جیک: گاهی وقتا افکار به حقیقت نزدیکترن تا عمل
تو میتونی هرچیزی بگی و هرکاری بکنی
اما نمیتونی یک فکر رو جعل کنی”
“جسی پلمونس” و “جسی باکلی” بعنوان بازیگران اصلی این فیلم مانند همیشه عالی ظاهر شدهاند. این دو جزو بازیگران بااستعداد نسل خودشان هستند که متاسفانه تاکنون به آنچه لیاقتش را داشتهاند، نرسیدهاند. البته نمیتوان اجرای فوقالعاده زیبای “تونی کولت” و “دیوید تیولیس” را در لحظات کوتاه حضورشان در فیلم نادیده گرفت.
با تمام این حرفها باید گفت که این فیلم کشش کافی و جذابیت لازم برای همراه کردن مخاطب عام را در خود ندارد. این مسئله مهمی است که یک فیلم در کنار مفاهیم و ارزشهایش، از تکنیکهای سینمایی برای مخاطبپسند شدن نیز بخوبی استفاده کند. کافمن در این فیلم اشارههای زیادی به فیلمها، اشخاص، کتابها و نظریات مختلف داشته است که در برخی موارد باعث ایجاد نوعی کُمدی در فیلم میشود.
بطورکلی میتوان گفت در سالی که سینما بدلیل وضعیت بحرانی جهان شروع و پایانی ناامیدکننده داشت. فیلم I’m Thinking of Ending Things را باید جزو آثار ارزشمند و هنریِ این سال بشمار آورد. فیلمی که در کنار سرگرمکننده بودن(البته نه برای همهی تماشاگران) حرفهای مهم زیادی برای گفتن دارد و مغزهای تنبل و کرخت ما را به فکر وامیدارد. هرچند که درنظر گرفتن این فیلم بعنوان یک اثر مهیج و پراضطراب کمی اغراقآمیز میباشد. زیرا فیلم در ایجاد فضای مناسب برای خلق صحنههایی هیجانی کمی ضعیف عمل کرده است.
“لوسی: همهچیز باید بمیره؛ حقیقت اینه
شاید فکر کنید که امید همیشه هست
که میشه فراتر از مرگ زندگی کرد
اما این رویایی پوچ برای انسانهاست
که زندگی قراره بهتر بشه
اما اینطور نیست؛
هیچ راهی وجود نداره که مطمئن شد
به نظر من انسانها تنها حیوانات موجودند
که از حتمی بودن مرگشون باخبراند
باقی حیوانات در لحظه زندگی میکنند
انسانها نمیتونن، برای همین امید رو اختراع کردن!”
نتیجه گیری…
در پایان میتوان گفت که “دارم به پایان کارها فکر میکنم” یک اثر اقتباسی درخور و قابل تامل است که به موضوعات علمی و فلسفیِ زیادی اشاره میکند. مسلماً تماشای آثار این ژانر که نیاز به دقت و تمرکز بیشتری دارند و خواندن همزمان زیرنویس آنها کاری دشوار است. حال در نظر داشته باشید که این فیلم پر از دیالوگهای متنوع است که گاهاً دارای اشاراتی خاص به دیگر آثار هستند. چیزی که ممکن است مخاطبین عام سینما را راضی نگه نداشته و آنها را از دنبال کردن داستان فیلم خسته کند. این فیلم به هیچ عنوان برای سرگرمکننده بودن و گذراندن وقت ساخته نشده و در زمینه ایجاد هیجان نیز تلاشی ناموفق داشته است. اما برای آندسته از سینمادوستان که بدنبال چیزی بیش از یک سرگرمی دو ساعته هستند؛ تماشای این فیلم و حتی تماشای چندباره آن بسیار ارزشمند خواهد بود.
امتیاز فیلم: ۸۰
فیلم I’m thinking of Ending Things
نمره سایت ساعت 7 (ارزش اثر)
(خیلی خوب)
رازهای افکار جعلی
در پایان میتوان گفت که “دارم به پایان کارها فکر میکنم” یک اثر اقتباسی درخور و قابل تامل است که به موضوعات علمی و فلسفیِ زیادی اشاره میکند. مسلماً تماشای آثار این ژانر که نیاز به دقت و تمرکز بیشتری دارند و خواندن همزمان زیرنویس آنها کاری دشوار است. حال در نظر داشته باشید که این فیلم پر از دیالوگهای متنوع است که گاهاً دارای اشاراتی خاص به دیگر آثار هستند. چیزی که ممکن است مخاطبین عام سینما را راضی نگه نداشته و آنها را از دنبال کردن داستان فیلم خسته کند. این فیلم به هیچ عنوان برای سرگرمکننده بودن و گذراندن وقت ساخته نشده و در زمینه ایجاد هیجان نیز تلاشی ناموفق داشته است. اما برای آندسته از سینمادوستان که بدنبال چیزی بیش از یک سرگرمی دو ساعته هستند؛ تماشای این فیلم و حتی تماشای چندباره آن بسیار ارزشمند خواهد بود.