تحلیل و بررسی فیلم Drive My Car / گرفتار در پیله عادت
“ماشین من را بران” یک فیلم درام جادهای ژاپنی به کارگردانی و نویسندگی “ریوسکه هاماگوچی” میباشد. این فیلم براساس داستان کوتاهی به همین نام اثر “هاروکی موراکامی” از مجموعه “مردان بدون زنان” در سال ۲۰۱۴ ساخته شده است. فیلم Drive My Car نخستین بار در جشنواره فیلم کن ۲۰۲۱ نمایش جهانی خود را آغاز کرد، جایی که برای نخل طلا رقابت کرده و برنده سه جایزه از جمله بهترین فیلمنامه شد. این فیلم در نود و دومین دوره جوایز اسکار چهار نامزدی از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلم بلند بین المللی و بهترین فیلمنامه اقتباسی را کسب نمود. این مهم فیلم را تبدیل به اولین فیلم ژاپنی که نامزد بهترین فیلم در مراسم اسکار شده است، تبدیل کرد. در مراسم گلدن گلوب ۲۰۲۱ این فیلم برنده بهترین فیلم خارجی زبان شد. در کنار اینها فیلم ماشین من را بران مورد استقبال گسترده منتقدان قرار گرفت و بسیاری آن را یکی از بهترین فیلمهای ۲۰۲۱ نامیدند. در ادامه با تحلیل و بررسی فیلم Drive My Car همراه شما هستیم.
معرفی نامزدهای اسکار 2022 / لیست کامل
با دیدن فیلم Drive My Car چیزی را تجربه خواهید کرد که انگار سالهاست در سینمای هالییود از بین رفته است. یک فیلم با داستانی پیچیده اما شخصیتهای معمولی و قابل لمس که به شدت رویتان تاثیر میگذارد و به شکل عمیقی شما را به فکر فرو میبرد. کمتر فیلمی در این سالها این چنین پرجزئیات ساخته شده بود. فیلمی که با اینکه کمی طولانیست و سه ساعت درازا دارد اما در طول مسیرش هر لحظه جریان تازهای را شکل میدهد که به سکانسهای قبلیاش بیشتر و بیشتر معنا میبخشد.
در ادامه قصد نداریم فقط به تعریف و تمجید از این فیلمِ بزرگ که به راحتی میتوان آن را یکی از بهترین فیلمهای سال ۲۰۲۱ به شمار آورد، بپردازیم. بلکه میخواهیم زوایای پنهان فیلم را بیشتر برایتان آشکار کنیم.
این متن به صورت مشترک توسط “وحید یعقوبی” و “امین علیرضائی” تهیه شده است.
حتما فیلم را یک دور ببینید و بعد ادامه متن را بخوانید و بعد از خواندن متن، فیلم را با دقت بیشتری ببینید تا جزئیات بیشتری از داستان برایتان رو شود. (حداقل باید دوبار فیلم را برای درک بهتر ببینید)
زندگی مانند جادهای بیانتها پر از مسیرهای اصلی، فرعی و دست انداز است و چقدر بد است که ما عادت کنیم به مسیرهای تکراری و زندگی روزمره همیشگیمان، بدین ترتیب دیگر زندگی و تجربه کردن چیزهای جدید برایمان بسیار سخت و طاقت فرسا خواهد شد…
خلاصه داستان
داستان فیلم ماشینم را بران در مورد زن و مرد میانسالی است که یک زندگی در حال فروپاشی را تجربه میکنند. مرد یوسوکه بازیگر و کارگردان تئاتر است و زن اوتو نیز فیلمنامه نویس تلویزیونی محسوب میشود. حدود پانزده سال پیش دختر کوچک آنها در سن پنج سالگی بر اثر ذات الریه مرده و همین موضوع تاثیر جدی روی زندگی آنها گذاشته است. اما از جایی که این دو نگاه کاملا متفاوتی نسبت به زندگی دارند به اشکال مختلفی با این موضوع برخورد کردهاند. به نوعی میتوان گفت زندگی آنها بعد از مرگ دخترشان از بین رفته اما آنها نمیخواهند این موضوع را قبول کنند و با قبول این واقعیت به ادامه دادن زندگیشان بپردازند و…
تحلیل داستان فیلم Drive My Car (حاوی اسپویل)
فیلم ماشین من را بران از دو بخش تشکیل شده است. بخش اول مقدمه و مهترین بخش داستان که تا قبل از شروع تیتراژ اصلی فیلم ادامه دارد و بیش از چهل دقیقه از فیلم را شامل میشود. دو ساعت ادامه داستان که این چهل دقیقه را بیشتر توضیح میدهد و به گذاشتن قطعههای پازل کنار هم میپردازد و به چهل دقیقه اول و در کل به کلیت داستان معنای ویژهای میبخشد.
زندگی مانند جادهای بیانتها پر از مسیرهای اصلی، فرعی و دست انداز است و چقدر بد است که ما عادت کنیم به مسیرهای تکراری و زندگی روزمره همیشگیمان، بدین ترتیب دیگر زندگی و تجربه کردن چیزهای جدید برایمان بسیار سخت و طاقت فرسا خواهد شد…
گذشته…
در ابتدای مسیر یوسوکه و اوتو با وجود تمام سختی و مشقتها با عشق و علاقه پا در جاده زندگی نهادند. زندگی آنها با تولد فرزندشان شور و حرارت تازهای گرفت و این مهم آنها را در مسیر تازهای قرار دارد. اما همانطور که پشت هر سختی آرامشی در انتظار شماست گاهی نیز پس از هر آسایشی هیاهویی در راه است. برای این دو مرگ کودکشان همان امتحان سختی بود که باید از آن سربلند بیرون میامدند. چالشی که جاده زندگی آنها را از مسیری هموار به مسیری پر فراز و نشیب تبدیل نمود. اما مسیر زندگی دکمه توقف ندارد و همچنان باید آن را ادامه داد. در ادامه اگرچه آنها در این مسیر بایکدیگر همراهاند اما همدل نیستند.
حال…
اکنون یوسوکه و اوتو را پانزده سال بعد از آن اتفاق تلخ میبینیم. در گذر سالیان اگرچه عشق آنها از بین نرفته اما غبار اندوه آن را پوشانده است. اوتو همچنان نتواتسته راهی برای فرار از غم این فقدان (مرگ دخترشان) پیدا کند. در نتیجه به دنبال راه فراری برای گریز از این جاده است. اما هربار که او به بیراهه میرود (خیانت) با بنبست بیتفاوتی و انکار رو به رو میشود. تلاشهای اوتو برای شکستن سد میانشان بیاثر است پس او راه جدیدی برای بیان احساساتش پیدا میکند. او حرفهاش را از بازیگری به نویسندگی تغییر میدهد و احتمالاً با اینکار سعی دارد، حرفهایی که در دلش مانده را بازگو کند. اوتو داستانهایش را در هنگام رابطه جنسی به شکل شفاهی برای یوسوکه تعریف میکند و روز بعد یوسوکه با تعریف داستان به او کمک میکند تا کلماتش را برروی کاغذ بیاورد. درواقع این راهی است که اوتو برای بیان احساسات درونیاش به همسرش پیدا کرده است. اما اینبار نیز یوسوکه با بیتفاوتی احساسات او را نادیده میگیرد.
یوسوکه اما راه متفاوت را برای فرار از فقدانش پیدا کرده است او همچنان به کارش ادامه میدهد و سعی دارد محیط و حتی آدمهای اطرافش را کنترل کند. با توجه که او یک کارگردان تئاتر میباشد زندگیاش با اوتو را نیز همچون صحنه تئاتر تجسم میکند و حتی تصور میکند اوست که اجازه میدهد همسرش به او خیانت کند. اینها همگی به خاطر ترس شدیدی است که او از تغییر مسیر زندگیاش دارد. شاید بزرگترین مشکل این زوج این است که باهم صادق نیستند و حرفهایشان را غیرمستقیم به یکدیگر بیان میکنند و شاید پیام اصلی و کلیدی فیلم نیز در همین نکته خلاصه شده است. در حقیقت زندگی یوسوکه و اوتو پس از مرگ دخترشان به پایان رسیده است و آنها با تمام عشق و علاقهای که هنوز بینشان است یکدیگر را با روشهای خودشان تحمل میکنند، یکی با فرار و دیگری با کنترل کردن.
در فیلم “ماشین من را بران” هر دیالوگ (دیالوگهای مربوط به صحنههای تئاتر و داستانهای اوتو)، سکانس (حتی صحنههای رابطه جنسی) به داستان زندگی این زوج مرتبط است.
دو داستان فرعی در دل ماجراهای این دو شخصیت برایمان بازگو میشود که اگر کمی بیشتر دقت کنید این دو از اهمیت بسیار بالایی برخوردارند. اولی در حقیقت آخرین داستانیست که اوتو برای یوسوکه تعریف میکند و در آن سعی میکند حرفهای ناگفته بینشان را به شکل واضحتری بیان کند. داستان دختر دبیرستانیای که عاشق همکلاسیاش بوده و قادر به بیان احساساتش به او نمیباشد. او مخفیانه وارد خانه و اتاق پسر شده و سعی دارد با دنیای پسر ارتباط بیشتری برقرار کند. او هربار علائمی از خود به جا میگذارد تا پسر نیز بتواند با او ارتباط برقرار کند اما هربار که او با پسر در دبیرستان رو به رو میشود با بیتفاوتی او رو به رو میشود. در واقع این خانه و همه افرادش (حتی مادر کنترلگر پسر) بخشی از خصوصیات یوسوکه را به نمایش میگذارد. دختر نیز همان اوتو میباشد. داستان دوم که به نوعی در دل داستان نخست جا دارد، ماجرای مکنده ماهیست. نوعی از ماهی که برای ادامه حیاتش به ماهیهای دیگر چسبیده و از آنها تغذیه میکند. اوتو این موضوع را به شکلی زیبا به داستان زندگی خودشان گره میزند. جایی که در داستان، مکنده ماهیای به سنگی در قعر اقیانوس چسبیده است و تاب میخورد. در اینجا مکنده ماهی نمادی از اوتو و سنگ نیز نماد یوسوکه است و اینکه آنها چگونه اسیر یکدیگر شدهاند. در نهایت مکنده ماهی با چسبیدن بیش از حد به سنگ میمیرد…
آینده…
اکنون دو سال از مرگ اوتو گذشته و یوسوکه پیشنهاد بزرگی برای اجرای نمایش “عمو وانیا” (اثری از چخوف) در شهر هیروشیما دریافت کرده و راهی سفری جادهای به سوی آنجاست. حالا او پس از مرگ همسرش با بزرگترین ترس زندگیاش رو به رو شده است و این همان ترسِ از دست دادن زمان و عمر است چراکه بدون اوتو و فرزندش انگار او گذشتهای تهی و بیمعنی را برای خودش تصور میکند. تغییرات یوسوکه از همینجا آغاز میشود (فردی که به شدت در مقابل تغییر و تحولات از خود مقاومت نشان میداد) و او دیگر نمیخواهد در نمایشش نقشِ اصلی را اجرا کند و تنها کارگردانی آن را برعهده گرفته است. در ادامهی این سفر او با افراد و اتفاقاتی روبرو میشود که عقاید و رفتار گذشتهاش را تا حدود زیادی زیر سوال میبرد. مهمترین شخصی که او در این سفر با او آشنا میشود دختری جوان به نام میساکی است که از طرف تهیهکنندگان بعنوان راننده برای یوسوکه انتخاب میشود.
داستان میساکی: دختری ۲۳ ساله است که به تنهایی و به دور از زادگاهش زندگی میکند. میساکی دوران کودکی سختی را به همراه مادرش پشت سر گذاشته است. او در سنین کم مجبور بوده که هر روز مادرش را به ایستگاه قطار برده و به خانه برگرداند و مادرش برای راحتی خودش از او رانندهای ماهر میسازد. مادر او از بیماری چند شخصیتی رنج میبرد. تنها خاطرات شیرین او از مادرش زمانیست که او در شخصیت کودکی مهربان به او نزدیک شده و وقت میگذراند، اما او در سایر موارد میساکی را مورد آزار قرار میداد. طی یک رانش زمین خانه آنها نشست میکند، اما میساکی به دلیل احساسات ضد و نقیض کودکانهاش اقدامی برای نجات دادن مادرش انجام نمیدهد. اکنون با گذشت سالیان هنوز او خود را مسبب مرگ مادرش میداند و این موضوع از او فردی تنها و منزوی ساخته که مدام در زندگی شخصی و کاریاش درجا میزند. رانندگی تنها کاریست که او در آن حرفهای بوده و اینکار نیز مدام او را به گذشته و مرگ مادرش بازمیگرداند.
برخلاف خواستهی اولیه یوسوکه، میساکی به عنوان راننده او انتخاب میشود. ورود میساکی به جاده زندگیاش آغازگر نخستین تغییرات بزرگ در او محسوب میشود. یوسوکه کم کم متوجه میشود این تغییرِ به ظاهر بیاهمیت تا چه حد روی زندگیاش تاثیر مثبتی گذاشته است. پس چه میشود اگر تغییرات بزرگتری در زندگیاش ایجاد کند؟ همین موضوع باعث میشود که او نسبت به رفتار نادرست گذشتهاش بیشتر فکر کند و درصددِ تغییر بیشتر در زندگیاش درآید.
در ادامه داستان افراد دیگری نیز به این تغییر کمک میکنند. کوجی بازیگر معروف ژاپنی که اخیرا به خاطر رفتار نادرستش از کار بیکار شده و در نمایش به عنوان نقش اصلی یعنی عمو وانیا به ایفای نقش میپردازد. او آخرین شخصی است که اوتو قبل از مرگ با او رابطه داشته است. بعد از مرگ اوتو انگار او با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکند و حال و روز خوبی ندارد. به خاطر شناختی که نسبت به اوتو دارد او میداند که دیالوگهای نمایش “عمو وانیا” مخصوصا دیالوگهای خود او در نمایشنامه در حقیقت حرفهای ناگفته اوتو به یوسوکه هستند. از همین رو چندین بار با یوسوکه برای تغییر این نقش بحث میکند. در نهایت کوجی به خاطر مشکلات درونی دست به خشونت میزند و ناخواسته به یک قاتل تبدیل شده و زندانی میشود. به نوعی میتوان گفت که او از ارتباط پنهانی خود با اوتو و عاقبت او بسیار خشمگین است و نمیتواند خود را کنترل کند و در نهایت اسیر خشم خود شده و گرفتار میشود.
از دیگر قسمتهای مهم این بخش داستان زنی ناشنوا که قصد دارد بازیگری را امتحان کند (لی) و همسر نویسندهاش (یونسو) است. این زوج با اینکه با همان مشکلات مشابه یوسوکه و اوتو دست و پنجه نرم کردهاند (در اینجا منظور مرگ فرزندشان میباشد) و با وجود ناشنوا بودن زن زندگی بسیار گرمی را برای خوب ساختهاند. این نشان میدهد همدلی و صحبت کردن با یکدیگر چطور توانسته ناشنوا بودن زن را به نوعی محو کند و زندگی آنها را انقدر گرم کند که حتی مرگ فرزندشان هم نتوانسته جلوی خوشبخت بودن آنها را بگیرد. دقیقا برخلاف یوسوکه و اوتو که با مرگ فرزندشان به نوعی زندگیشان به بن بست و پایان محکوم میشود، آنها نه تنها باعث پیشرفت هم نشده بلکه سدی در برابر آرزوها و خواستههای یکدیگر شده بودند.
در پایان میبینیم که یوسوکه با ورود این افراد در زندگیاش مخصوصا میساکی دچار تحولی اساسی میشود. او قبول میکند که میتوان دیگرانی را هم حتی بعد از مرگ دختر و همسرش دوست داشت. به نوعی میساکیِ ۲۳ ساله که همسن دختر مرده او است با ورود به زندگیاش او را دچار تحولی بزرگ میکند. شاید یکی از بهترین و تاثیرگذارترین سکانسهای فیلم جاییست که در انتهای فیلم یوسوکه و میساکی در میان انبوهی از برف به بالای خانهی آوار شده میساکی در زادگاهش میروند. در این سکانس میساکی خانهای که سالها در آن و سالها با خاطرات آن در عذاب بوده را در زیر آوار و برف سنگین به سختی پیدا میکند. درواقع در این صحنه دختر درمییابد که زندگی نیز همچون همان خانهی قدیمیست و در اندک زمانی تمام خاطرات خوب و بدش زیر غباری سنگین از فراموشی به خاک سپرده میشود. پس او تصمیم میگیرد که گذشتهاش را در همان محل چال کرده و زندگی جدید و بهتری را آغاز کند. اما در این سکانس شاهد اتفاق بسیار مهم دیگری نیز هستیم و آن دیدن گریهی یوسوکه و فروپاشی احساسی شدید او برای نخستین بار در طول داستان است. در این صحنه یوسوکه تمام اصول و قید و بندهایش را رها میکند و با اعتراف به اشتباهاتش خودش را به آرامش میرساند. درواقع این اعتراف و درد و دل کردن با میساکی و آغوش او همان چیزی بوده که یوسوکه را از بند عقاید سرسختانهاش آزاد میسازد و او را به رهایی میرساند…
نتیجه گیری…
امتیاز فیلم Drive My Car
فیلم ماشین من را بران یکی از بهترین و تامل برانگیزترین فیلمهای چند سال اخیر میباشد. فیلمی که باعث میشود عمیقتر به زندگی و روابطمان فکر کنیم و بعد از دیدن فیلم متوجه میشویم، گاهی میتوان برخی مشکلات بزرگ و به ظاهر حل نشدنی را تنها با یک گفت و گوی ساده حل نمود. گاهی بهتر است در جاده زندگی اجازه ندهیم مشکلات به سدی بزرگ برایمان تبدیل شوند و آگاهانه مسیرمان را تغییر دهیم…
ممنون خیلی خوب بود با توضیحاتتون همه جیز برام معنی پیدا کرد برخلاف سایتهای دیگه خودشونم فیلم رو نفهمیدن و پر حرفی میکنن
سلام ممنون از کامنت پرانرژیتون
فیلم زیبایی بود با اینکه من عاشق فیلمهای اکشن و ترسناک هستم ولی پس از نگاه کردن کمی از فیلم منتظر بودم که ببینم چه اتفاقی میخواهد بیفتد به طور ساده بیننده خود بخود مشتاق دیدن ادامه داستان فیلم میشد.خیلی جالب بود ممنون از شما و تحلیل نقد فیلم
قبول دارم یکی از بهترین فیلم های چند سال اخیر هستش و بعد از مدت ها ما از دیدن یه فیلم متفاوت لذت بردیم.
واقع زحمت زیادی برای این مطلب کشیده شده، اونم به صورت گروهی. ممنون از نظرتون و خوشحالم که مطلب مورد قبولتون واقع شد
فیلم بسیار زیبا بود به نظرم بهترین فیلم سال ۲۰۲۱ بود
خیلی عالی بود متن دمتون گرم