بررسی سریال Euphoria
سریال “سرخوشی” (Euphoria) یک درام تینیجریِ آمریکایی بوده که توسط “سام لوینسون“ نوشته و ساخته شده است. این سریال اقتباسی آزادانه از مینیسریالی اسرائیلی با همین نام بوده که “ران لشم” و “دفنا لوین” سازندگان آن بودهاند. گفتنیست که این دو در نسخه آمریکایی نیز بعنوان تهیهکننده و مشاور حضور داشتهاند. علاوه بر اینها “دریک” خواننده، رپر و تهیهکننده معروف کانادایی نیز جزو تهیهکنندگان این سریال جنجالی بوده است. “زندیا” بازیگر و خوانندهی جوان و مشهور آمریکایی ایفاگر نقش اصلی در این سریال میباشد. از دیگر بازیگران جوان و آیندهدار این مجموعه میتوان به “هانتر شیفر”، “سیدنی سوئینی”، “جیکوب الوردی”، “باربی فریرا”، “الکسا دمی” و “مود آپاتو” اشاره نمود. داستان این سریال گروهی از نوجوانان دبیرستانی را دنبال میکند که در جستجوی هویت واقعی خودشان میباشند. آنها در حال تجربهی عشق و دوستی در دنیایی مملو از مواد مخدر، روابط جنسی، آسیبهای روحی و فضای مجازی هستند. سریال “سرخوشی” نخستین بار در تاریخ ۱۶ ژوئن ۲۰۱۹ از شبکه HBO منتشر شد. بلافاصله و قبل از به پایان رسیدن پخش فصل نخست، سریال برای فصل دوم نیز تمدید گردید. اما با همهگیری ویروس کرونا ساخت فصل دوم سریال به تعویق افتاده و تاکنون تنها دو اپیزود ویژه در دسامبر ۲۰۲۰ و ژانویه ۲۰۲۱ از این سریال برروی آنتن رفته است. فصل دوم سریال پس از بیش از دو سال تاخیر پخش خود را در تاریخ ۹ ژانویه ۲۰۲۲ از شبکه HBO آغاز نمود و تا ۲۷ فوریه ۲۰۲۲ ادامه داشت. بسیاری از منتقدین اجرای فوقالعاده زیبای “زندیا” و نزدیک بودن فضای داستان به واقعیت را مورد تمجید قرار دادند. در ادامه با سایت ساعت هفت با بررسی سریال Euphoria همراه باشید.
“رو : بدترین قسمت افسردگی اینه که
با اینکه میدونی افسردهای
نمیتونی جلوی خودتو از بدتر شدن بگیری”
بررسی سریال Euphoria “عشق در سایهی خُماری”
Euphoria (2019-Present)
سریال “Euphoria” یک درام تلخ و منجمدکننده دربارهی مشکلات و انحرافات یک گروه از نوجوانان دبیرستانی است. افرادی که هویتشان را در لابهلای روابط جنسی، مشکلات خانوادگی، اعتیاد، عشق، دوستی و انتقام جستجو میکنند. هرچند که در یک دهه اخیر شاهد ساخت سریالهای تینیجری باکیفیت و بسیار خوبی بودهایم. سریالهایی همچون Stranger Things, 13 Reasons Why و Riverdale که طرفداران پرشماری نه تنها در میان نوجوانان بلکه در تمامی سنین و سلیقهها به دست آوردهاند. اما در بیشتر موارد موضوعات و معضلاتی که در اینگونه آثار مطرح میشود به شدت شبیه به هم و تکراری میباشد. چیزی که باعث شده “سام لوینسون” دست به خلاقیت زده و سریالی تینیجری با سبک و سیاقی متفاوت را خلق کند.
فضای و جو سریال “سرخوشی” مود ثابتی ندارد و گاهاً برخی سکانسها کاملاً نمایشی و فانتزی بوده و سریال را از حالت رئالیسم خودش خارج میکند. برای مثال گاهی شخصیت اصلی و راوی داستان مستقیماً رو به دوربین (اصطلاحاً به این عمل شکستن دیوار چهارم گفته میشود) با مخاطب صحبت میکند. این لحظات در خارج کردن سریال از ریتم یکنواختش بسیار مفید واقع شده است. یا مثلاً سکانس پایانی فصل اول که همانند یک موزیک ویدئو طراحی شده است. همچنین سریال دارای نوعی طنز و شوخیهای منحصر بفرد بوده که اگرچه نمیتوان آنها را خندهدار نامید، اما در نوع خود جالب توجه و سرگرمکننده میباشند.
“جولز : آره خب، من اینجام. میدونی
ولی تو الان داری به میلیونها لایه از آدمهای دیگه
که من در طول عمرم ازشون تاثیر گرفتم
و چسبیدم بهشون، نگاه میکنی
خب این … این خیلی ترسناکه!”
“سام لوینسون” نویسنده، کارگردان و خالق این سریال به شکلی مبتکرانه معضلات گوناگون جامعه امروزی را از طریق گروهی نوجوان بازتاب داده است. مطمئناً در سالهای آینده شاهد موفقیتهای بیشتر و کارنامه درخشانتری از این کارگردان جوان آمریکایی خواهیم بود. اما این سریال در کنار کارگردانی و فیلمنامهی قویاش یک نقطه قوت اساسی دیگر نیز دارد. گروه بازیگری این سریال که به غیر از “زندیا” اکثرشان جزو بازیگران ناشناخته و کم تجربه بودند، همگی در این سریال فوقالعاده عمل کردهاند. زندیا با این سریال ثابت نمود که الکی نیست که نام او در میان موفقترین و آیندهدارترین ستارگان جوان هالیوود در صدر قرار گرفته است. در طول سریال او بارها از شخصیتی منفور و نچسب به شخصیتی دوستداشتنی و طناز تبدیل میشود و در طول این چرخه اجرای او بسیار خارقالعاده و تماشایی میباشد. اما در کنار او شاهد هنرنمایی بازیگران جوان و کمتر شناخته شدهای هستیم که بسیار عالی کار کردهاند. برای مثال “هانتر شیفر” در نقش دختری تراجنسیتی (البته هانتر شیفر در واقعیت نیز ترنس میباشد)، اجرایی تاثیرگذار و پر از احساسات را به نمایش گذاشته است. به همین ترتیب نقشآفرینیهایی خوب و چشمنواز را از “باربی فریرا”، “جیکوب الوردی” و “الکسا دمی” شاهد هستیم.
اما سریال “Euphoria” در کنار این ویژگیهای مثبت دارای یک ایراد بزرگ و اساسی نیز میباشد. این سریال پر از دیالوگهای طولانی و بدون هدف بوده که گاهی آنقدر به درازا کشیده میشود که در آخر شما حتی یک جمله از آن را بخاطر نخواهید داشت. این دیالوگها عموماً توسط راوی که خود شخصیت اصلی داستان بوده و “زندیا” صداپیشهی آن است، بازگو میشود. برخی از این دیالوگها در راستای پیشروی داستان بوده و در شناخت بهتر شخصیتها به بیننده کمک میکند. اما برخی دیگر مباحثی گنگ و نامفهموم بوده که در بیشتر موارد به علت طولانی بودن، مخاطب نمیتواند آنها را با صحنههای سریال که مدام در حال تغییر است، تطبیق دهد. این شیوهی روایتی حس و فضای سریال را از بین برده (به ویژه برای بینندگانی که سریال را با زیرنویس دنبال میکنند) و آن را چیزی شبیه به مستندهای اجتماعی میکند. البته سازندگان سریال نیز بخوبی از این موضوع آگاه بودهاند و به همین دلیل در انتخاب موسیقی بسیار زیرکانه و دقیق عمل کردهاند. آنها بارها در طول سریال داستان و حالات روحی شخصیتها را تنها بوسیلهی موسیقی به بیننده منتقل میکنند. انجام اینکار در بین دیالوگهای طولانی و پشتسرهم سریال بسیار بجا و در زمان مناسب بوده است.
بررسی سریال Euphoria / اپیزودهای ویژه سریال
دو اپیزود ویژهای که از سریال پخش گردید، اگرچه حال و هوایی کرونایی (تک لوکیشن و با حضور تعداد اندکی از بازیگران) داشت. اما توانست بُعد جدید و ناشناختهای از دو شخصیت اصلی سریال به بینندگان نشان دهد. در این دو قسمت رو و جولز را بسیار عمیقتر و از زاویه دید متفاوتی نظاره میکنیم. لوینسون در اقدامی هوشمندانه هرکدام از این اپیزودها را به گفتوگویی دو نفره میان دو قطب مخالف تبدیل کرده است. چیزی که گفتگو را داغتر و بحث میان طرفین را متنوعتر میسازد.
در اپیزود اول رو در مقابل علی قرار گرفته که فردیست با کولهباری از تجربه که تمامی مشکلات و دغدغههای رو برایش همچون خاطراتی دور میباشند. البته انصافاً رو نیز در این گفتوگو سوالات و مشکلات مهمی را مطرح میکند که باعث میشود، شاهد بحثی پرمعنا و زیبا از تمامی جهات باشیم. این گفتوگو با صحبت دربارهی عشق، اعتیاد و فقدان شروع شده و به مباحثی جدی دربارهی اجتماع، مذهب و سیاست کشیده میشود. شاید بتوان از این لحاظ این اپیزود را بهترین قسمت در کل سریال در نظر گرفت. حتی میتوان آن را یک جلسه یک ساعته و رایگان روانشناسی در نظر گرفت.
در اپیزود دوم داستان کمی متفاوتتر و تا حدودی دراماتیکتر دنبال میشود. در این قسمت جولز را میبینیم که با حالتی شکننده و مغموم در مقابل یک روانشناس حرفهای قرار گرفته است. یک متخصص که با وجود سعی زیاد جولز در پنهان کردن برخی حقایق بسیار سریع و به درستی به جوابهایش میرسد. این اپیزود با بحثهایی درباره فمنیسم و مشکلات افراد تراجنسیتی شروع شده و به شکل کلی انواع روابط عاطفی، خانوادگی و اجتماعی را مورد بررسی قرار میدهد. لوینسون در نوشتن فیلمنامه این اپیزود از “هانتر شیفر” بازیگر نقش جولز کمک گرفته است.
“رو : یکی دیگه از چیزها راجب افسردگی متلاشی شدنه زمانه
یهویی میفهمی همه روزات باهم مخلوط شدن تا یه حلقهی پایانناپذیر و خاموش رو ایجاد کنن
پس خودتو پیدا میکنی که داری تلاش میکنی به یاد بیاری چیا خوشحالت میکنه
اما مغزت به آرومی شروع میکنه همهی خاطراتی که بهت لذت میده رو پاک کنه
و به تنها چیزی که فکر میکنی اینه که زندگی همیشه راهش همین بوده
و به همین راهم ادامه میده”
در پایان میتوان گفت سریال “Euphoria” در کنار نوآوری در روایت داستان، در زمینه بازیگری و کارگردانی نیز عملکردی بسیار موفقیتآمیز داشته است. این سریال را میتوان همچون کتابی آموزنده و مفید برای نوجوانان در نظر گرفت که با ورق زدن هر صفحه از آن مطلبی جدید و کارآمد را کشف خواهند کرد. البته این بدان معنا نیست که سریال تنها مختص نوجوانان میباشد، بلکه همهی افراد با هر سنی بسته به حوصله و سلیقهشان میتوانند از مسائلی که در این سریال مطرح شده استفاده کنند. پس بطور کلی میتوان گفت که سریال “سرخوشی” از آن دست آثاریست که حتی اگر نتوانید با آن ارتباط برقرار کنید. بازهم در پایان وقت خود را هدر ندادهاید، زیرا در حین تماشای این سریال با نکات و موضوعات مفید و مهمی آشنا میشوید.
امتیاز فصل اول: 80 (خیلی خوب)
بررسی فصل دوم سریال Euphoria
فصل دوم سریال “سرخوشی” (Euphoria) پس از بیش از دو سال تاخیر پخش خود را در تاریخ ۹ ژانویه ۲۰۲۲ از شبکه HBO آغاز نمود. همانطور که پیشبینی میشد با وجود تمام انتقادهای تندی که علیه این سریال وجود داشت، این فصل نیز همانند فصل نخست با استقبال خوبی از سوی مخاطبین روبرو گردید. اگرچه فصل دوم سریال در آخر ۲.۴ میلیون بیننده را در تمام پلتفرمهای HBO جذب کرد که نسبت به فصل پیشین تقریباً با دو میلیون کاهش مخاطب همراه بود، اما با این وجود در پایان این فصل، سریال Euphoria تبدیل به دومین سریال پربینندهی تاریخ HBO (پس از Game of Thrones) تاکنون شد.
بیشترین انتقادها به این سریال به دلیل محتوای صریح آن در مصرف بیش از حد مواد مخدر، روابط جنسی و خودآزاری بوده است. این انتقادهای تند و کوبنده همان چیزیست که بیشتر سازندگان هالیوودی را به خود سانسوری وادار کرده است. این موضوع نشانگر این است که حتی کشوری که خود را سمبل آزادی میداند نیز قادر به روبرو شدن با حقایق و نگاه کردن به آینهی واقعیتها نیست. اما گاهی برای نشان دادن نقاط تاریک و تباه اجتماعِ امروزی نیاز به هنجارشکنی و تندروی است. به نظرم کاری که “سام لوینسون” نویسنده، کارگردان و سازندهی جوان این سریال در نخستین گامهای شروع حرفهایاش انجام داده، بسیار قابل ستایش میباشد. سریال او همچون هر اثر نمایشی دیگری دارای نقاط قوت و ضعف خاص خودش بوده، اما ایستادن در مقابل ممیزیهای شدید این روزهای هالیوود و ساختارشکنی لوینسون از او چهرهای برجسته ساخته است.
“فکر کردن به اینکه آدم خوبی باشی
کاری میکنه تلاش کنی تا واقعاً آدم خوبی باشی”
اکثر شخصیتهای این سریال نوجوانانی هستند که در حال کشف علایق و شخصیت واقعی خودشان برای کنار آمدن با زندگیاند. چیزی که این سریال را بسیار خاص و فوقالعاده کرده، این است که این موضوع را بسیار زیبا و قابل لمس به تصویر کشیده است. سریال “Euphoria” اگرچه در ظاهر گاهی تندرو و فانتزی و گاهاً سورئال به نظر میرسد، ولی در بطن داستانش به شدت پیامهایی واقعگرایانه و جدی وجود دارد. همانطور که گفته شد کاراکترهای اصلی داستان در سنی قرار دارند که تصمیمات و اعمال اشتباهشان میتواند بر زندگی آینده خودشان و نزدیکانشان به شدت تاثیرگذار باشد. موضوعی که در سریال با نشان دادن دوران نوجوانیِ کَل پدر نیت، به زیبایی هرچه تمامتر به مخاطب نشان داده میشود. پس شاید این پیاز داغ بیشتر که خیلیها به آن معترضند به دلیل حساسیت بالای محتوای داستان بوده است.
در فصل دوم سریال تنها یک شخصیت جدید به داستان اضافه میشود و آن شخصیت الیوت با بازی “دومینیک فیک” است. موضوع و محتوای فیلمنامه و خط داستانی شخصیتها نیز تقریباً همان چیزیست که در فصل اول مشاهده کردیم. علاوه بر این سرعت پیشروی داستان در فصل دوم بسیار کُندتر از فصل آغازین بوده و با صحنههای تکراری زیادی مواجه میشویم. باوجود اینکه در این فصل تمرکز کمتری برروی دو شخصیت اصلی داستان یعنی رو و جولز وجود دارد و به شخصیتهای دیگر توجه بیشتری شده است. اما غرق شدن سازندگان در پیامها و محتوای داستان آنها را از شخصیتپردازی مناسب این کاراکترها دور کرده است. به همین دلیل گاهاً شما قادر به برقراری ارتباط با داستان و مشکلات برخی شخصیتها نیستید و سکانسهای مربوط به آنها برایتان آزاردهنده خواهد شد. برای مثال میتوان به کاراکتر کت با بازیِ “باربی فریرا” اشاره نمود که برخلاف فصل قبلی که چه از لحاظ اجرا و چه از لحاظ شخصیتپردازی بسیار عالی کار شده بود. در فصل دوم خط داستانی این شخصیت به هیچ عنوان قابل درک نبوده و به درستی به آن پرداخته نمیشود. از اینها که بگذریم باید گفت که اجرای بازیگران سریال در این فصل نیز بسیار درخشان و فوقالعاده بوده و همچنان در کنار فیلمبرداری، موسیقی، طراحی صحنه و گریم یکی از دلایل اصلی موفقیت این مجموعه محسوب میشود.
بطورکلی فصل دوم سریال “سرخوشی” سورپرایز جدیدی برای بینندگانش ندارد و بیشتر درصدد این است که داستانش را به ملموسترین شکل ممکن به سرانجام برساند. اما چیزی که از آن اثری قابل بحث و قابل احترام ساخته، باوری است که سازندگان اثر به پیامها و محتوای داستانشان دارند. امری که باعث شده در این سریال خبری از خودسانسوری و ممیزیهای رایج هالیوود نباشد.
امتیاز فصل دوم: 70 (خوب)
سریال Euphoria
نمره سایت ساعت 7 (ارزش اثر)
(خیلی خوب)
عشق در سایهی خُماری
در پایان میتوان گفت سریال “Euphoria” در کنار نوآوری در روایت داستان، در زمینه بازیگری و کارگردانی نیز عملکردی بسیار موفقیتآمیز داشته است. این سریال را میتوان همچون کتابی آموزنده و مفید برای نوجوانان در نظر گرفت که با ورق زدن هر صفحه از آن مطلبی جدید و کارآمد را کشف خواهند کرد. بطورکلی فصل دوم سریال “سرخوشی” سورپرایز جدیدی برای بینندگانش ندارد و بیشتر درصدد این است که داستانش را به ملموسترین شکل ممکن به سرانجام برساند. اما چیزی که از آن اثری قابل بحث و قابل احترام ساخته، باوری است که سازندگان اثر به پیامها و محتوای داستانشان دارند. امری که باعث شده در این سریال خبری از خودسانسوری و ممیزیهای رایج هالیوود نباشد.
امیدواریم از مطلب ” بررسی سریال Euphoria ” لذت برده باشید تا بعد…