بررسی سریال House of the Dragon تا قسمت دهم «اسپین آفِ جدید سریال تاج و تخت»
«خاندان اژدها» (House of the Dragon) سریال جدید فانتزی-درام HBO است که توسط «جرج آر آر مارتین» و «رایان جی کوندال» ساخته شده است. این سریال براساسِ رمانِ آتش و خونِ مارتین تهیه شده و داستانِ خاندان تارگریِن دویست سال قبل از وقایعِ آغازینِ «سریال بازی تاج و تخت» را روایت میکند. سرآغازِ پایان خاندان تارگرین، وقایع منتهی به جنگ داخلی آنها معروف به «رقص اژدها» و خود جنگ اصلی از وقایعی است که در این سریال آنها را تجربه خواهید کرد. در این مطلب قصد داریم به صورت قسمتی سریال را مورد بررسی قرار دهیم، دوشنبه شب یا سه شنبه شب هر هفته این مطلب به طور مکرر تا اتمام فصل اول به روز خواهد شد. دقت کنید این مطلب حاووی اسپویل کامل تمام اتفاقات فصل اول سریال خواهد بود! در مورد هرآنچه در فصل اول در جریان است صحبت خواهیم کرد، پس بعد از دیدن هر قسمت به خواندن مطلب همان قسمت بپردازید تا سریال برایتان لو نرود.
بررسی قسمتی دیگر: بررسی سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power (تا قسمت نهایی)
مطلب مرتبط دیگر: معرفی بازیگران و شخصیت های سریال House of the Dragon
معرفی تمام اژدهایان سریال House of the Dragon (به ترتیب قدرت) (جدید)
مورد انتظارترین سریال های سال 2022
در اکتبر 2019 سفارش ساخت سریال دریافت شد و انتخاب بازیگران در جولای 2020 و تصویربرداری اصلی در آوریل 2021 در بریتانیا آغاز شد. پخش فصل اول سریال از تاریخ 21 آگوست 2022 (۳۰ مرداد ۱۴۰۱) توسط شبکه HBO آغاز شده است. این فصل شامل ده قسمت میباشد و به صورت هفتگی منتشر خواهد شد.
معرفی عوامل سازنده سریال خاندان اژدها
کمی در مورد جرج آر آر مارتین: جورج ریموند ریچارد مارتین (متولد 20 سپتامبر 1948)، رمان نویس، فیلمنامه نویس و نویسنده داستان کوتاه آمریکایی است. او نویسنده مجموعهای از رمانهای فانتزی حماسی با نام A Song of Ice and Fire است که در سریال برنده جایزه امی Game of Thrones اقتباس شدهاند. او در سال 2011 در فهرست صد شخص از تأثیرگذارترین افراد جهان در مجله تایم قرار گرفت. او جزو تهیه کنندگان، نویسندگان و سازندگان اصلی سریال خاندان اژدها محسوب میشود و امید زیادی دارد تا بتواند ضعفهای فصلهای آخر سریال تاج و تخت را با این سریال جبران کند.
رایان جی کوندال: او به عنوان شورانر با مارتین همکاری میکند. در پرونده رایان آثار زیادی دیده نمیشود. فیلمهای هرکول محصول 2014 و رمپیچ محصول 2018 از مهمترین فیلمهای پرونده هنری او محسوب میشود. امید است که او بتواند با موفقیت در این سریال خاطرات فصلهای نخست سریال بازی تاج و تخت را برای طرفداران این سریال زنده کند.
میگل ساپوچنیک نیز یکی دیگر از کارگردانان و سازندههای این سریال محسوب میشود. او کارگردانیِ شش قسمت از بازی تاج و تخت از جمله اپیزود «نبرد حرامزادهها» را در پرونده خود دارد. او در سال ۲۰۱۹ برای کارگردانی قسمت «شب طولانی» نامزد دریافت جایزه امی شد و برنده جایزه امی بهترین سریال درام به عنوان تهیه کننده اجرایی برای فصل آخر شد. رامین جوادی، آهنگساز خوشنام سریالهای Game of Thrones و Westworld نیز آهنگساز اصلی این سریال خواهد بود که میتواند خبر بسیار خوبی برای طرفداران او و سری Got باشد.
این بررسی به صورت گروهی برای شما تهیه خواهد شد… برخی قسمتها توسط یک نفر و یک دیدگاه و برخی قسمتها توسط دو یا بیشتر از اعضای تحریریه برایتان آماده خواهد شد.
این مطلب فقط شامل بررسی اتفاقات سریال میباشد (به دلیل جلوگیری از اسپویل قسمتهای آینده)
…ادامه این بررسی شامل اسپویل داستانی میباشد…
بررسی سریال House of the Dragon قسمت اول
بررسی سریال خاندان اژدها قسمت اول
(امین علیرضائی)
از همان دقایقِ ابتداییِ سریال، مسائل آشنای زیادی وجود دارد که نظرتان را به خود جلب خواهد کرد. مخصوصا آهنگهای رامین جوادی که هنوز همان حس سریال اصلی را در وجودتان زنده میکند، آهنگها ریتم سابق را دارند و به گوشتان کاملا آشنا به نظر میرسند که نکته مثبتی برای سریال محسوب میشود. اژدها نیز مانند فصلهای آخر GOT بخشی جدای ناپذیر از سریال محسوب میشود، طراحی آنها عالی و متفاوت است و آنها شکوه ویژهای به سریال بخشیدهاند. نکته دیگر اینکه بازی تاج و تخت از همان دقایق ابتدایی در جریانِ داستان دیده میشود. درگیری بر سر تصاحب تاج و تخت یکی از اصلیترین موضوعات گیم آف ترون بود و در اینجا نیز موضوع اصلی سریال انتخاب جانشین ویسریس تارگرین و مشکلات پیرامون آن محسوب میشود. تصویربرداری، طراحی صحنه، لباس و در کل کیفیت کلی سریال در سطح بسیار مطلوبی قرار دارد.
با تمام تشابهات و خوبیها، تفاوتهای زیادی نیز وجود دارد. انگار با یک سریال کاملا متفاوت رو به رو هستیم. چیزی که در سریال کمبودش حس میشود، شخصیتهای دوست داشتنی یا نفرت انگیزی است که از سریال قبلی به یاد داریم، تریون، دنریس، تایوان لنستر، جان اسنو، سرسی، ند استارک و بسیاری از شخصیتهای دیگر که از شمار خارج هستند، اما بهتر است آنها را فراموش کنیم و به شخصیتهای جدید فرصت بدهیم تا بتوانیم بهتر با آنها ارتباط برقرار کنیم. قسمت ابتدایی سریال بیشتر در جهت ساخت شخصیتهای کلیدی و شناساندن آنها به مخاطب و ایجاد داستان اولیه عمل کرده است. تا اینجای کار مهمترین شخصیتهای سریال رینیرا تارگرین، دیمون تارگرین، اتو هایتاور و کورلیز ولاریون هستند. (ویسریس به نظر میرسد به زودی از سریال خواهد رفت!)
چیز دیگری که در قسمت اول کمی ناامید کننده به نظر میرسد، شکل روایتی سریال است که انگار در یک دنیای کوچک گیر افتاده است. روایت داستانیِ همه جانبهی Got در اینجا دیده نمیشود. روایتی که از شخصیتی به شخصیت دیگر، از منطقهی جغرافیایی به منطقه دیگر، از خاندانی به خاندان دیگر جهش میکرد و نه فقط یک داستان بلکه یک جهان فانتزی را به شکل باشکوه، متنوع و جذاب بوجود آورده بود. با این حال هنوز برای قضاوت کردن در این مورد بسیار زود است و باید منتظر قسمتهای بعدی سریال بمانیم.
این قسمت موضوع کلی سریال را به بیننده نشان میدهد. پادشاه ویسریس تارگرین که پادشاه آرام و صلح طلبی به نظر میرسد، به دنبال یک وارث پسر است و به امید اینکه همسر باردارش قرار است یک پسر به دنیا بیاورد بسیار خوشبین است و یک مسابقه سلطنتی به همین خاطر به راه میاندازد! اما از بد روزگار در موقع زایمان، او پسر و همسرش را از دست میدهد و جشن او به عزا تبدیل میشود. البته به نوعی او خودش همسرش را به شکل جنون آمیز و وحشیانهای به کام مرگ میفرستد. جنون اینکه حتما یک وارث پسر باید نام او را به عنوان پادشاه یدک بکشد کاری میکند که او همسرش را از دست بدهد و پسرش نیز تنها چند ثانیه میتواند در این دنیا نفس بکشد. حال بعد از مرگ ملکه اعضای شورا و دست پادشاه اتو هایتاور (که مخالف سرسخت دیمون تارگرین برادر ویسریس است) به پادشاه گوشزد میکند که بهتر است برای جلوگیری از تفرقه و به وجود آمدن جنگ داخلی زودتر یک وارث برای تاج و تخت انتخاب کند.
برای جانشینی ویسریس سه گزینه مطرح است. اولی رینیرا تارگرین دختر بزرگ ویسریس است که سوار بر اژدهای طلایی یعنی سایراکسِ آرام و باشکوه در ابتدای سریال با او ملاقات میکنیم. او جامهای نوشیدنی اعضای شورا را پر میکند و کسی به او به عنوان وارث واقعی تاج و تخت اهمیتی نمیدهد، اما به نظر میرسد که سالها حضورِ مکرر او به عنوان جامدار هوش سیاسی او را به شدت افزایش داده است. دومی دیمون تارگرین برادر کوچک ویسریس است، او جنگجویی کمنظیر و قدرت طلبی خونخوار است. دیمون ریاست گارد شهری را در اختیار دارد و در این منصب به شکل جنون آمیز و خشونتباری با جنایتکاران شهر مقابله میکند. او تشنه قدرت است و خود را جانشین حقیقی تاج و تخت میداند. او صاحب اژدهای قرمز رنگ و خشن کاراکسس است، به نوعی شخصیت اژدها و اژدهاسوار به هم میآیند! آخری نیز رینیس ولاریون (همسر کورلیز ولاریون) نوهی پسریِ جحاریس تارگرین است که قبلا به عنوان ملکه توسط شورا برگزیده نشد ولی به نظر میرسد با توجه به عکس العملهایش نسبت به اتفاقات (و تمرکز دوربین روی او)، او در وجودش خود را ملکهی بر حق وستروس میداند.
خون دست ویسریس زمانی که روی سریر نشسته بود نیز نکته مهمی است، به نظر میرسد یک تله سمی از طرف دیمون تارگرین باشد (زمانی که دیمون روی این سریر نشسته بود) که میخواهد برادرش را با سمی خاص بکشد تا به تاج و تخت برسد! اما این تنها یک حدس است، اما بعید است که چیز مهمی نباشد چراکه نوع عکس العمل دوربین به خون روی دست کاملا نشان از اهمیت این صحنه دارد… (عکس بالا)
پادشاه در انتهای قسمت اول تصمیم میگیرد که دخترش رینیرا تارگرین را به عنوان وارث خود برگزیند و تمام خاندانهای هفت اقلیم و بزرگان دربار (البته به جز دیمون تارگرین که با کاراکسس از آنجا دور میشود) به او سوگند وفاداری میخورند. اما وستروس دنیای بازیهای سیاسی، دسیسهها، دروغها و حیلهگریهاست! بازی تازه شروع شده و مسلما اتفاقات بسیار زیادی در ادامه داستان رخ خواهد داد. فقط باید امیدوار باشیم که قبل از اینکه سریال شروع به قلع و قمع شخصیتهای مختلف بکند (مانند تمام سریالهای مشابه که الگویشان GOT است)، داستانش و دنیایش را بدون عجله (برخلاف فصلهای آخر Got) به شکل زیبایی بسازد و بینندگان را برای اتفاقات بزرگ، غافلگیرکننده و حماسیِ آینده به خوبی آماده کند.
بررسی سریال House of the Dragon قسمت دوم
بررسی سریال خاندان اژدها قسمت دوم
(وحید یعقوبی)
سریال “خاندان اژدها” به وضوح قصد دارد که رویکردی متفاوت نسبت به نسخه اورجینال خودش داشته باشد. اگرچه شباهتهای میان این دو انکارنشدنی است، اما مسلماً داستان این سریال با سرعت و هیجان بیشتری (حداقل نسبت به فصل اول سریال اصلی) پیش میرود و این مسئله در همین اپیزودهای آغازین سریال نیز مشخص است. در این سریال نیز بازیِ قدرت محوریت اصلی داستان بوده و همهچیز و همهکس در دل آن، زیر سایه این مهم قرار میگیرد. اپیزود دوم با صحنهای آغاز میشود که نشان از نبردی زود هنگام و مرگبار را میدهد. هرچند به نظر نبرد بزرگی نبوده و بیشتر جنبههای سیاسی آن مورد توجه خواهد بود. البته اینها در صورتی که دیمون تارگرین پیشنهاد لرد کورلیس (در آخر این قسمت) برای یورش به استپ استونز را بپذیرد که به احتمال زیاد نیز خواهد پذیرفت.
در این قسمت دیدیم که ویسریس نه تنها پادشاهی قدرتمند و جسور نبوده، بلکه از هوش مملکتداریِ بالایی نیز برای حکمرانی به هفت اقلیم برخوردار نمیباشد. او براحتی سلطنت متزلزلش را با رد پیشنهاد لرد کورلیس به خطر میاندازد و دختر زیباروی وزیراعظم الیسنت را به همسری انتخاب میکند. انتخابی که به نظر میرسد نقشه پشت پرده اتو هایتاور است و کاملا برخلاف خواسته الیسنت بوده، این را میتوان از زخمهایی که بر روی دستانش از روی استرس وارد میکند متوجه شد. مسئلهای که عصبانیت شاهدخت رینیرا را که پس از صحبت با پدرش تاحدوی پیشنهاد لرد کورلیس برای ازدواج دخترش با پادشاه را هضم کرده بود، برافروخت. برای رینیرا بسیار سخت خواهد بود که بهترین دوستش را بعنوان نامادری (ملکه) و یحتمل مادر وارث جدید پادشاهی تصور کند، این مسئله میتواند شکافی عمیق و غیرقابل ترمیم بر دوستی آنها وارد کند.
این قسمت به نوعی آزمون بزرگی برای ویسریس تارگرین بود و او نشان داد که سیاست مدار ضعیفی است و او یک چهره زیبا را به یک موقعیت سیاسی مستحکم ترجیح میدهد! زخمهای دستش را هم فراموش نکنید که بعد از قسمت اول عمیقتر شده و تا حدودی غیرقابل درمان شدهاند. ویسریس تارگرین یک اشتباه بزرگ میکند و همین اشتباهات است که مسیرهای اصلی داستانهای مارتین را شکل میدهند. اگر سرِ ند استارک در فصل اول گیمآفترون قطع نمیشد آن اتفاقات و داستانها شکل نمیگرفت و اگر تایوان لنستر به آن شکل مفتضحانه به قتل نمیرسید اتفاقات و به قدرت رسیدن گنجشک اعظم و خار شدن خاندان لنیستر را نمیدیدیم. پس این اشتباه نیز شروعی بر داستانها، اتفاقات و دودستگیهای بعدی در سریال House of the Dragon است که باعث شکل گیری داستان اصلی سریال خواهد شد.
در این قسمت دیدیم که دیمون برخلاف آنچه تصور میشد صرفاً برادر یاغی و جاهطلب پادشاه نمیباشد. زیرا اگرچه او خودش را وارث بر حق تاج و تخت میداند، اما دارای اصول و قوانینیست که نمیخواهد قدرت تارگرینها را زیرسوال ببرد. اما او میداند که شیوهی حکمرانی برادرش دیر یا زود مشکلساز خواهد شد و این میتواند برای کل خاندانشان خطرناک باشد. همانطور که میدانیم بخش عظیمی از داستان این مجموعه را توطئه و خیانت تشکیل میدهد و این موضوع در همین دو قسمت ابتدایی سریال به وضوح مشخص میباشد. درواقع همین توطئهها و خیانت برای رسیدن به قدرت بزرگترین نقطه قوت و عامل اصلی جذابیت داستان این مجموعه میباشد. چیزی که با حضور “جورج آر.آر.مارتین” در راس هرم سازندگان سریال تاحدود زیادی تضمین شده میباشد. حال باید دید که دیگر عوامل سازنده سریال میتوانند در خلق صحنههای بیادماندنی و ماندگار (همچون نبردهای جذاب و تماشایی که در سریال Game of Thrones بارها شاهد آن بودیم) به کمکِ مارتین بیایند یا خیر؟ سریال هنوز در حال محک زدن شخصیتهایش میباشد و برای قضاوت درباره آنها و همینطور داستان سریال بسیار زود است. آنچه تاکنون برایمان مسلم شده اینست که با سریالی خوشساخت و باکیفیت از هر نظر روبرو هستیم که میتواند به یکی از پرطرفدارترین و بهترین سریالهای تلویزیونی در دههی اخیر تبدیل شود.
بررسی سریال House of the Dragon قسمت سوم
بررسی سریال خاندان اژدها قسمت سوم
(امین علیرضائی)
قبل از اینکه در مورد قسمت سوم صحبت کنیم بهتر است کمی در مورد تیتراژ آغازین سریال که در قسمت دوم رونمایی شد حرف بزنیم. این تیتراژ خط خونی و شجرهنامه خاندان تارگرین از ابتدا تاکنون را به تصویر میکشد و به خاطر اینکه همان آهنگ دوست داشتنیِ رامین جوادی از سریال تاج و تخت را داراست، بسیار دلنشین و به یادماندنی است و خاطرات زیادی را برایمان زنده کرده است. خط خونیای که از اِگانِ فاتح (اولین پادشاه هفت اقلیم) آغاز و تا ویسریس تارگرین و برادر و فرزندانش ادامه پیدا میکند. تیتراژ جزئیات بسیار زیادی دارد و نشان دهنده این است که سازندگان تا چه حد روی داستان این دنیا تسلط کامل دارند.
این قسمت با آتش و خون آغاز و به پایان میرسد! مردی ماسک به صورت (دراهار) را میبینید که به شکل وحشتیانهای در حال شکنجه سربازی است. با ورود کاراکسس و سوارش دیمون تارگرین همه چیز هیجان انگیز و جذاب ادامه پیدا میکند. اژدهایان سریال House of the Dragon از همین قسمتهای ابتدایی شکوه و هیجان مضاعفی به سریال تزریق کردهاند. آتشِ مهار نشدنیِ کاراکسس دشمنان را در هم میشکند و جزئیات تصویری زیبایی که در سریال بوجود میآورد… آتشی که تنور هیجان سریال را تاکنون گرم نگهداشته است.
قسمت سوم آغازگر بسیاری از درگیریهای درون خانوادگی تارگرینهاست، ثمره ازدواج ویسریس و الیسنت یک پسر به نام اگان است. حال که ویسریس یک فرزند پسر دارد همه از او انتظار دارند که تنها پسرش را به عنوان وارث خود برگزیند. هرچند او در ظاهر مخالف این موضوع است، اما همین میتواند آغازگر درگیریهای بیشتر برسر تاج و تخت باشد. سریال بدون عجله در این زمینه پیش میرود و شخصیتهای بیشتری از خاندانهای گوناگون را به بینندگان معرفی میکند. در این قسمت درگیریهای درونی ویسریس و رینیرا را میبینیم. رینیرا بعد از اینکه پدرش با بهترین دوستش ازدواج کرد شکاف عمیقی بین خود و تنها افراد زندگیاش میبیند و حالا با رسیدن به ۱۷ سالگی باید تصمیم بگیرد به کدام یک از خواستگاران خود جواب مثبت بدهد. ویسریس فشار زیادی به رینیرا میآورد تا به یکی از خواستگارهایش مخصوصا جیسون لنیستر پاسخ مثبت بدهد و همین فاصله بین آنها را بیش از پیش کرده است. در سکانسهایی فروپاشی ذهنی ویسریس را میبینیم که به سختی روی اعمالش کنترل دارد.
ملاقات با برادران دوقلوی لنیستر در این قسمت بسیار برایتان جذاب خواهد بود. همان غرور و حیلهگری آشنا را در حرفهای جیسون لنیستر خواهید دید، غرور و سیاستی که از تایوان لنیستر به یاد داریم. او خیلی خوب میداند که نزدیک شدن به رینیرا و ازدواج با او میتواند خاندان لنیستر را بیش از پیش به تاج و تخت نزدیک کند. اما طبق چیزی که میدانید و مخالفتهایی که از رینیرا میبینیم، به نظر نمیرسد این ازدواج به ثمر برسد. رینیرا اسب سرکشی است که به راحتی رام نمیشود و مانند پرندهای در بند به دنبال راه فراری برای رسیدن به آزادی است.
اما مهمترین دلیلی که شما را عاشق این قسمت میکند، نبرد غافلگیرکننده پایانی سریال است که پرجزئیات و بسیار هیجان انگیز و باشکوه ساخته شده است و شما را یاد نبردهای عظیم Got میاندازد. دیمون تارگرین در طول چندین ماه درگیریِ فرسایشی در جزایر استپ استون هربار شکست خورده است، اما بعد از خواندن نامه برادرش (پادشاه ویسریس) که به شکل دلسوزانهای از ارسال کشتی و نیروی کمکی آن هم بعد از این همه مدت سخن به عمل آورده، عصبانی شده و با یک نقشه غافلگیرکننده به دل دشمن میزند. همین موضوع باعث میشود تریآرچیها (Triarchy) (اتحاد بین شهرهای آزاد) که مدتها با تاکتیک عقب نشینی و ضدحمله جنگ را به نفع خود ادامه داده بودند، به طَمَع کشتن دیمون از سوراخهای خود خارج شوند. دیمون زخمی شده و به محاصره گروه عظیمی از دشمنان در میآید اما در یک سکانس غافلگیرکننده با حمله به موقع نیروهای ولاریون و افراد تحت حمایت دیمون بعلاوه اژدهایان باشکوهشان جنگ به نفع آنها به پایان میرسد. دیمون تارگرین غرور عجیبی دارد و بازی مت اسمیت این شخصیت را به شدت قدرتمند و متفاوت کرده است، او میتواند زودتر از آنچه انتظار داشتیم به شخصیت محبوب بعدیمان بدل شود! تاکنون سریال خاندان اژدها از هر نظر مخصوصا بازیگری، آهنگ، فیلمبرداری، جلوههای ویژه و مخصوصا طراحی صحنه نمره قبولی را گرفته است، مشتاقانه منتظر دیدن ادامه این داستان قدرتمند و هیجان انگیز هستیم…
بررسی سریال House of the Dragon قسمت چهارم
بررسی سریال خاندان اژدها قسمت چهارم
(وحید یعقوبی)
قسمت چهارم سریال “House of the Dragon” با سفر پرنسس رینیرا برای پیدا کردن همسری شایسته و درخورِ جایگاهش آغاز میشود و میبینیم که گزینههای موجود خیلی زود مایه دلسردی شاهدخت میشوند. او به پایتخت بازمیگردد و درست همزمان با ورودش دیمن نیز پس از سالها سوار بر اژدهایش به قصر میآید. دیمن نزد پادشاه میرود و تاجی را که پس از شکست حکومت مثلوث و بعنوان “پادشاه تنگ دریا” به او دادهاند را به او میدهد و ویسریس را پادشاه راستین و حقیقی میخواند. مسلماً دیمن قصد ندارد به همین راحتی پیروزی بزرگی که سالها برایش زحمت کشیده را به ویسریس تقدیم کند. اما این اقدامش ویسریس سادهلوح را خوشحال نموده و او با آغوشی باز از دیمن استقبال میکند.
شورای کوچک مذاکراتی که لرد کورلیس و دریاسالار براووس برای ازدواج فرزندانشان کردهاند را پیوندی میدانند که باعث اتحاد خاندان ولاریون با شهرهای آزاد شده و میتواند برای سلطنت تاگرینها خطرساز باشد. در نتیجه آنها برنامهریزی یک ازدواج برای ایجاد اتحادی منسجم با ولاریونها را راهحل مقابله با این پیوند میبینند. دیمن به شکلی مخفیانه پرنسس رینیرا را از قصر خارج کرده و با لباس مبدل در خیابانهای پایتخت به گشت و گذار میبرد. دیمن برادرزادهی جوان و بیتجربهاش را اغفال نموده و او را که نوشیدنیهای زیاد هوشیاریاش را گرفته به سمت عیشخانه میبرد. اینطور بنظر میرسد که او قصد تعرض به پرنسس را دارد، اما در نیمهی راه پشیمان شده و او را ترک میکند. در ادامه مشخص نمیشود که این پشیمانی واقعی بوده یا اینکه جزوی از نقشهی دیمن بوده است. اما آنچه مسلم است اینست که دیمن جنگجویی باهوش و شجاع بوده که نقشههایش نیز در حین هوشمندی بسیار ساده و سرراست میباشند. زیرا طولی نمیکشد که او در حین مستی نیت اصلیاش از بازگشت به پایتخت را برای ویسریس افشا میکند. دیمن به قصد ازدواج با پرنسس رینیرا بازگشته و طبق گفتهی خودش میخواهد با این ازدواج خاندان اژدهایان را به شکوه درخورش بازگردانند. اگرچه دیمن خواسته یا ناخواسته رینیرا را به سمت آنچه احتمالاً مدتها منتظرش بوده سوق میدهد.
پرنسس رینیرا پس از بازگشت به قصر شب را به همراه سر کریستین سپری میکند و نشان میدهد که چرا هیچ مردی نمیتوانست نظر شاهدخت را به خودش جلب کند. جاسوسهای وزیراعظم که رینیرا و دیمن را در عیشخانه رویت کرده بودند، او را مطلع میسازند و وزیراعظم نیز این خبر را برای پادشاه میبرد. کاملاً مشخص بوده که وزیراعظم سعی دارد به هر طریقی که شده رینیرا را از پایتخت دور کرده و زمینه را برای ولیعهدی نوهاش فراهم سازد. از طرفی ملکه الیسنت که با ازدواجی مصلحتی تنها به وسیلهای برای به دنیا آوردن وارثان پادشاه تبدیل شده به شدت احساس تنهایی میکند. او سعی دارد رابطهاش با شاهدخت را دوباره به صمیمیت قبل بازگرداند و از این روی وقتی صحبتهای پدرش و پادشاه را میشنود به سرعت به رینیرا هشدار میدهد. هرچند رینیرا همهچیز را انکار میکند و حتی به خاطرات مادرش نیز قسم میخورد که دیمن به او دست نزده و گویی او یک شبه دگرگون شده است! این تغییرات یکدفعهای رینیرا بسیار غافلگیرکننده و بیمقدمه بوده و کمی گیجکننده میباشد.
در ادامه رینیرا از فرصت استفاده کرده و دستور ویسریس برای ازداوجش با سر لینور ولاریون (پسر لرد کورلیس) را به شرط برکناری وزیراعظم میپذیرد. البته طرح چنین نقشهی زیرکانهای توسط رینیرا و قبول سریع آن توسط پادشاه ویسریس کمی سادهانگارانه و سطحی بنظر میرسید. ویسریس بلافاصله وزیراعظم اوتو هایتاور را از سمتش برکنار میکند! شخصی که اگرچه به دنبال منافع شخصیاش بوده، اما منافعاش همسو با پادشاه بوده و از این جهت نمیتوانست به او خیانت کند. البته بیعقلی ویسریس در صحنهی آخر محرز میشود، جایی که با فرستادن دارو سعی دارد از باردار شدن رینیرا جلوگیری کند. این ثابت میکند که او گفتههای دخترش (مبنی بر اینکه دیمن به او تعرضی نکرده است) را باور نکرده، اما با اینحال بنا به گفتههای دختری که به او اعتماد ندارد، معتمدترین مشاورش را اخراج میکند!
قسمت چهارم سریال “خاندان اژدها” پر از حوادث گوناگون و تماشایی بود و برخی اتفاقات کلیدی داستان در این قسمت آغاز میشود. البته باید امیدوار باشیم همانطور که سریال در حال اوج گرفتن بوده و قسمت به قسمت شما را برای دنبال کردن داستانش بیشتر مشتاق میسازد. در روایت داستان و شخصیتپردازی عجولانه عمل نکند و توجیهات مناسبی برای اتفاقاتی که شاهد هستیم داشته باشد.
…خطر اسپویل اتفاقات داستان…
بررسی سریال House of the Dragon قسمت پنجم
بررسی سریال خاندان اژدها قسمت پنجم
(امین علیرضائی)
دیمون در آغاز قسمت پنجم با کشتن همسرش لیدی ریا به نوعی خود را هم برای ازدواج مجدد و هم برای تصاحب روناستون آماده میکند! او نشان میدهد هیچ چیز نمیتواند مانع او برای رسیدن به خواستههایش شود. او در قسمت قبلی به رینیرا نزدیک میشود تا خود را به تاج و تخت نزدیکتر کند. اما ویسریس تصمیمِ دیگری در سر دارد، او با کشتی به همراه دست جدیدش لیونل استرانگ برای ترتیب دادن نامزدی رینیرا و لینور ولاریون، پسر و وارث لرد کورلیس عازم سفر است تا جایگاه رینیرا به عنوان وارث تاج و تخت را مستحکم کند و دست دیمون را از تاج و تخت دور نگهدارد. نکته مهم اینکه بیماری ویسریس وخیمتر شده است، بیماریای که رابطه مستقیمی با تخت آهنین دارد. اگر از نظر شما یک زخم کوچک میتواند باعث قطع شدن انگشتان یک دست شود، میتوان پذیرفت که بیماری او فقط به نشستن روی تخت آهنین مربوط است و هیچ توطئهای در کار نیست! اما حتی اگر واقعا توطئهای هم در کار نباشد بهتر است با شک و تردید به داستان نگاه کنیم و منتظر قسمتهای بعدی بمانیم، چراکه واقعا هیچ چیز قابل پیشبینی نیست. چیزی که مشخص است ویسریس به زودی از داستان حذف خواهد شد و داستان واقعی و اختلافات سیاسی بر سر جانشینی شکل واقعی به خود میگیرند…
در ادامه شخصیت به شخصیت پیش میرویم تا ببینیم داستان این قسمت از چه قرار است!
رینیرا دیمون را دوست دارد ولی به خاطر دست رد زدن به سینهاش از دستش عصبانیست. او با سر کریستون کول همبستری میکند تا کمی عصبانیش را کاهش دهد، البته او به کریستون کول نیز علاقه دارد ولی نه اندازه دیمون! صحبتهای دیمون روی او اثر گذاشته و او متوجه میشود که در دنیای سیاست ازدواج تنها یک بازی سیاسی است. پس ازدواج با لینور ولاریون که از قضا به مردی به نام جافری لونموث علاقهمند است فقط تشریفاتی محسوب میشود و پایههای سلطنت او را مستحکم میکند.
آلیسنت بعد از صحبت با پدرش (در مورد اینکه بعد از به قدرت رسیدنِ رینیرا، پسرش در خطر جدی است) و البته حرفهای مشکوک لریس استرانگ (که به نظر میرسد یک سیاستمدار مکار همچون لیتل فینگر است) به نوعی تحریک میشود تا در مورد صحبتهای رینیرا بیشتر تحقیق کند. بعد از بررسی و صحبت با کریستون کول او در میابد که رینیرا در مورد پاکدامنیاش به آلیسنت دروغ گفته است. این موضوع مسائل بین او و رینیرا را پیچیدهتر میکند. آلیسنت شاید قبل از این به عنوان یک دوست به رینیرا نگاه میکرد اما اکنون او را یک دروغگو و رقیب برای پسرش میبیند. به نوعی او در حال پختهتر شدن است و از پوست دخترِ آرام و حرف شنویی که فقط وارث برای پادشاه به دنیا میآورد بیرون آمده است. این را میتوان در صحنه عروسی بیشتر درک کرد او با لباس سبز و بیموقع وارد عروسی میشود تا به نوعی اعلام جنگ کند! از هایتاور نیز غافل نشوید او درست است که از قصر خارج شده ولی مسلما به دخترش راهنماییهای لازم را خواهد کرد.
کریستون کول خیال میکرد رینیرا عاشقش است اما او متوجه میشود که رینیرا او را تنها به عنوان یک عروسک جنسی میبیند! به خاطر همین سرخورده از اینکه قسم مقدس شوالیهها را برای هیچ شکسته از رینیرا دوری میکند. رینیرا نشان میدهد نمیخواهد از بازی تاج و تخت پا پس بکشد. دیالوگهای رد و بدل شده بین آن دو، شما را یاد صحبتهای شِی و تریون در بازی تاج و تخت میاندازد. عروسیهای دنیای وستروس بدون مرگ و میر جذابیتی ندارند! در طول عروسی سر کریستون کول با جافری لونموث درگیر میشود و او را با مشتهایش به قتل میرساند. اینکه این قتل چه عواقبی برای او به دنبال دارد فعلا مشخص نیست ولی علت قتل کاملا مشخص است، جافری لونموث با پچ پچ در گوش کریستون کول به او یادآوری میکند که از ارتباط او با رینیرا باخبر است! این نمیتواند خبر خوبی برای کریستون باشد چراکه نه تنها آبروی او خواهد رفت بلکه ممکن است آبروی رینیرا نیز به خطر بیفتد. به خاطر همین او وارد این درگیری میشود و در جلوی چشم همگان جافری لونموث را له میکند! جفریها در عروسیهای سلطنتی عاقبت همیشه تلخی دارند! کریستون کول بعد از این اتفاق میخواهد به خاطر آبروریزی پیش آمده خودش را بکشد اما آلیسنت جلوی او را میگیرد… به نظر میرسد این دو در آینده نقش مهمی در داستان ایفا میکنند.
عروسی رینیرا و لینور ولاریون بعد از اتمام هرج و مرجِ بوجود آمده به سرانجام میرسد. سوگند مقدس زناشویی جاری میشود و آن دو میان خون ریخته شده روی زمین و چشمان گریان لینور ولاریون که به تازگی معشوقهی حقیقی خود را از دست داده به پیوند یکدیگر درمیآیند. در آخر ویسریس به خاطر ضعف و زخمهای روی بدنش به روی زمین سقوط میکند و عروسیِ خونین و عجیب با یک اتفاق تلخ به پایان میرسد… به نظر نمیرسد این عروسی و پیوند عاقبت خوشی برای خاندانهای تارگرین و ولاریون به دنبال داشته باشد و این تازه شروع بازی خطرناک و مرگبارِ تاج و تخت است…
بررسی سریال House of the Dragon قسمت ششم
بررسی سریال خاندان اژدها قسمت ششم
(وحید یعقوبی)
در آغاز قسمت ششم یک جهش ده ساله را در داستان سریال شاهد هستیم و پرنسس رینیرا را میبینیم که در حال زایمان سومین پسرش میباشد. پسرانی که در ظاهر پدرشان سر لینور بوده، اما پدر حقیقیشان سر هاروین هارنهال (فرمانده نگهبانان شهر) است. به نظر طی این ده سال کینهی آلیسنت از رینیرا قوت بیشتری گرفته و او سعی دارد از قضیه پسران رینیرا به نفع خودش استفاده کند. طی این سالها آلیسنت با صبوری از ویسریس پرستاری کرده و در مقابل توانسته نفوذ بیشتری برروی شوهر سست عنصرش پیدا کند. او از این نفوذ و معدود متحدانش برای به دست گرفتن کنترل اوضاع استفاده کرده و تا حدود زیادی نیز موفقیتآمیز عمل کرده است. اختلافات آلیسنت و رینیرا از فرزندانشان گرفته تا تصمیم درباره امور هفت اقلیم در شورای کوچک کشیده میشود. (گویی سازندگان سریال بازی تاج و تخت را به خالهزنک بازی زنها و لوس بازی فرزندانشان تبدیل کردهاند یا حداقل در این قسمت اینگونه شاهد بودیم) رینیرا سعی میکند با عذرخواهی و طرح ازدواج پسرش جسریس با دختر آلیسنت هلینا با ایجاد یک حواسپرتی برای خودش زمان بخرد که با استقبال ویسریس نیز همراه میشود. اما بنظر نمیرسد که آلیسنت براحتی این پیوند و بطورکلی هر چیزی که ولیعهد شدن پسرش اگان را به خطر بیاندازد، قبول کند.
اتحاد میان سهسالاری و دورنها یک شورش دیگر را در استپ استونز به راه انداخته است. سر لینور نیز که حضور طولانی مدت در دربار فرسودهاش کرده قصد دارد برای جنگ با شورشیان راهی شود. اما رینیرا که اوضاع دربار را مساعد نمیبیند، مانع از رفتن او میشود. در پایان این قسمت نیز میبینیم که رینیرا با رفتن سر هاروین و به منظور خاموش کردن زمزمههای رسواییاش تصمیم به ترک پایتخت گرفته و به همراه خانوادهاش راهی دراگون استون میشود.
در طرف دیگر دیمون پس از ازدواج با لینا (دختر لرد کورلیس) صاحب دو فرزند دختر شده (سومی نیز در راه است) و در شهر پنتوس در شمال وستروس اقامت دارد. دیمون که زندگیاش برخلاف آنچه تصور میکرد سپری شده، اکنون ناامید و محزون حتی به پیشنهاد مضحک حاکم پنتوس نیز قانع میباشد. دیگر خبری از آن جاهطلبی و غرور در وجنات دیمون دیده نمیشود و او خودش را در میان کتابها و نوشیدنیهای بیمزه غرق کرده است. اما با اتفاقی که در ادامه برای همسرش لینا رخ میدهد به احتمال زیاد شاهد بازگشت دوباره دیمون نزد رینیرا خواهیم بود. چیزی که میتواند باعث متحد شدن دیمون و رینیرا علیه آلیسنت شود و تنور سریال را جذابتر از قبل کند.
پس از بالا گرفتن رسوایی فرزندان رینیرا در دربار و پیچیدن زمزمههای آن در بارانداز پادشاه، لرد لایونل دست پادشاه (پدر سر هاروین) نزد ویسریس رفته و استعفای خود را اعلام میکند. اما ویسریس که گویی همچنان از نیرنگهای وزیراعظم پیشین رنجیدهخاطر است با استعفای لایونل که به نظرش وفاداری صادقانهتری نسبت به او داشته مخالفت میکند. لرد لایونل نیز صلاح را در این میبیند که برای جلوگیری از بیآبرویی بیشتر، پسرش را به عنوان جانشینش به مقر خانوادگیشان در هارنهال ببرد. جایی که با نیرنگ و نقشهی دیگر فرزند لایونل یعنی لریس به کام مرگ کشیده میشوند. لرد لریس از جمله شخصیتهای جالب و مرموز سریال تا به اینجای کار محسوب میشود که میتواند با نقشههایش داستان را جذابتر سازد و یاد لیتل فینگر در بازی تاج و تخت را برایمان زنده کند. او مسلما یکی از خطرناک شخصیتهای سریال محسوب میشود، کسی که برای بازی تاج و تخت حتی به پدر و برادرش نیز رحم نکرد!
سریال “House of the Dragon” در قسمت ششم با ورود به فازی جدید تمی تاریکتر به خود گرفت و با توجه به آنچه در پایان این قسمت شاهد بودیم رفته رفته جناحهای بازی تاج و تخت (با توجه به اینکه حال و روز ویسریس تعریف چندانی ندارد) در حال شکل گرفتن میباشد. البته امیدوارم تمرکزی که سریال برروی شخصیتهای زن گذاشته تنها در راستای پیشبرد داستان باشد. زیرا این قضیه را میتوان برای یک قسمت تحمل نمود، اما ادامه دادن آن میتواند مخاطب را خسته و داستان را تضعیف نماید.
بررسی سریال House of the Dragon قسمت هفتم
بررسی سریال خاندان اژدها قسمت هفتم
(امین علیرضائی)
قسمت هفتم سریال خاندان اژدها با مراسم ختم لانا ولاریون همسر دیمون تارگرین آغاز میشود. لانا اژدها سواری که ویگار بزرگترین اژدهای دوران خودش را سوار میشد و در آتش همان اژدها نیز به ابدیت پیوست. وقتی که لانا در آتش ویگار میسوخت نمیدانست که این رویداد سرآغاز اختلافات داخلی در خاندان تارگرین میشود. این قسمت به همان اندازه احساسی، خشن، هیجان انگیز و بیپروا بود که از اسپین آف گیم آف ترون انتظار داشتیم و مسلما آغازگر بسیاری از اختلافات و ماجراهای هیجان انگیز در سریال خواهد بود.
سریال خاندان اژدها در شخصیت پردازی و خلق موقعیت برای کاراکترهایش تا به اینجای کار کمنظیر عمل کرده است. میتوان در مورد تک تک شخصیتهای سریال و عمق آنها بحث کرد و جالب اینجاست که تنها هفت قسمت از سریال گذشته است! این سریال نشان میدهد که حتی میتوان در فصل اول نیز کار را به نتیجه مطلوب رساند، به شرطی که یک نویسنده و تیم سازنده قوی پشت سریال باشد، اینطور به نظر میرسد که خاندان اژدها از این منظر یکی از قدرتمندترین سریالهای در حال پخش است.
در طول مراسم ختم اولین چیز مهمی که به چشممان میخورد بازگشت اتو هایتاور به عنوان دست پادشاه است. این موضوع باعث افزایش قدرت و نفوذ ملکه شده و جایگاه رینیرا تارگرین به عنوان جانشین پادشاه ویسریس را متزلزل میکند. اینطور که به نظر میرسد بیماری پادشاه (به هر دلیلی که اتفاق افتاده) عود کرده و او حتی قدرت سرپا ایستادن نیز ندارد و کنایه دیمون به برادرش نیز در همین مورد بود. ضعف او باعث قدرت گرفتن فرصت طلبانی چون لریس استرانگ شده و او که با کشتن برادر و پدرش رئیس خاندان هارنهال شده است، اکنون یکی از قدرتهای وستروس محسوب میشود و پیمان او با آلیسنت موجب ضعف بیشتر رینیرا میشود. اما رینیرا بزرگترین ضربه را خودش به خودش زده است. او فرزندان نامشروع هاروین استرانگ را به دنیا آورده است. فرزندانی که با موهای سیاه و پوستهای سفیدشان کاملا مشخص است که فرزندان لینور ولاریون نیستند. رینیرا در دوران نوجوانی شخصیت باهوشتری به نظر میرسید ولی با این اتفاقِ احمقانه کاری کرده که انگشت نمای همه شود و جایگاهش به عنوان وارث تاج و تخت به خطر بیفتد. با این حال ویسریس به خاطر اینکه از جنگ داخلی دوری کند این موضوع را نمیپذیرد و فرزندان رینیرا را از لینور میداند.
چندین شخصیت جدید در قسمت قبلی معرفی شدند که در این قسمت باعث بروز اتفاقات اصلی در داستان سریال میشوند. ایگون تارگرین فرزند ارشد آلیسنت است. پسری لوس و مغرور که خود را از همه بالاتر میداند و به خاطر صحبتهای مادرش، به شکل علنی با فرزندان رینیرا دشمنی میکند و آنها را حرامزاده خطاب میکند. (به نوعی همان جفری در بازی تاج و تخت است!) آموند تارگرین فرزند دوم آلیسنت است و باهوشتر از برادرش به نظر میرسد، در قسمت قبلی دیدیم که او در حسرت داشتن یک اژدها به سر میبرد پس او دست به کار میشود تا ویگارِ غول پیکر را تصاحب کند! بعد از یک چرخزنیِ نفسگیر در آسمان ویگار اژدها سوارش را انتخاب میکند. همین موضوع باعث بروز اختلاف بین کودکان رینیرا یعنی جیسریس و لوسریس و همینطور فرزندان دیمون بیلا و راینا با آموند میشود. (چرا که دختران لانا در اصل خود را صاحب ویگار میدانستند)
در این درگیری آموند یکی از چشمانش را توسط جیسریس از دست میدهد و همین موضوع ملکه آلیسنت را از همیشه خشمگینتر میکند. به طوری که آلیسنت با چاقو به سمت رینیرا حملهور شده و او را زخمی میکند و دشمنیاش را نسبت به او علنی میکند. این موضوع اختلافات بین رینیرا و آلیسنت را بیش از پیش عمیق میکند و صحبتهای او بازی و جنگ بر سر تاج و تخت را از پشت پرده به شکلی علنی عیان میکند. در آخر آموند رو به مادرش صحبت بزرگی انجام میدهد که نشان از درایت این پسر دارد. اینکه از دست دادن یک چشم به بدست آوردن ویگار میارزد. (این صحبت هوشمندانه لبخند رضایت را روی صورت اتو هایتاور نمایان میکند) ویگار بزرگترین و قدرتمندترین اژدهای دوران خودش بود و به راحتی میتواند توازن قدرت را به نفع فرزندان آلیسنت تغییر دهد.
در این قسمت میبینیم که دیمون و رینیرا برای رسیدن به اهداف مشترکشان نقشه میکشند. آنها به این نتیجه میرسند که لینور ولاریون باید از سر راه آنها کنار برود تا آنها بتوانند باهم ازدواج کنند تا با قدرتِ بیشتر برای مقابله با ملکه متحد شوند. آنها مرگ لینور را صحنه سازی میکنند و او را به سمت دریای باریک برای زندگیای آزاد رهسپار میکنند. این قسمت یادآور فصلهای ابتداییGOT بود و تنورِ بازیِ مرگبارِ تاج و تخت را بیش از پیش برای طرفداران سریال داغ کرد…
بررسی سریال House of the Dragon قسمت هشتم
بررسی سریال خاندان اژدها قسمت هشتم
(وحید یعقوبی)
در قسمت هشتم سریال “House of the Dragon” به شش سال بعد از اتفاقاتی که در پایان اپیزود قبلی شاهد بودیم، میرویم. جایی که لرد کورلیس ولاریون در جنگ استپ استونز به شدت زخمی شده و اکنون در دریفتمارک مسئلهی جانشینی او مطرح میباشد. برادر لرد کورلیس سر ویموند از شاهزاده رینیس میخواهد که از او حمایت کند تا یک ولاریون اصیل جانشین برادرش شود. با رسیدن این خبر به دیمون و رینیرا آنها برای دفاع از ادعای لوسریس به پایتخت میروند. اما در پایتخت استقبال خوبی از آنها نمیشود و با توجه به اوضاع نامساعد پادشاه ویسریس و اینکه زمام سلطنت اکنون در دستان آلیسنت و سر اتو هایتاور بوده، شانس آنها برای پیروزی در ادعایشان کمرنگ میباشد.
ویموند ولاریون با آمدن به دربار از آلیسنت و سر اتو میخواهد که طی یک دادخواهی جانشینی لوسریس در دریفتمارک را نامشروع اعلام کنند تا او و خاندان ولاریون به عنوان متحدی قدرتمند مدیونشان شوند. رینیرا نزد شاهزاده رینیس که او هم در پایتخت بوده میرود و از او میخواهد تا از ادعای پسرش حمایت کند و حتی پیشنهاد میدهد که پسرانش با دختران دیمون و لینا ازدواج کنند. اما رینیس که رینیرا و دیمون را باعث و بانی مرگ پسرش میداند روی خوشی به او نشان نمیدهد، هرچند که جلوتر از پیشنهاد رینیرا استقبال میکند. رینیرا که پس از صحبت با شاهزاده رینیس نسبت به حمایت او از پسرش دچار تردید میشود به ناچار دست به دامان پدر مریض احوالش میشود. رینیرا از ویسریس میخواهد که حمایتش را از او و فرزندانش دریغ نکند.
در ادامه دادگاهی برای بررسی دادخواهی سر ویموند و تعیین جانشین برای فرمانروایی دریفتمارک به ریاست سر اتو هایتاور برگزار میگردد. جایی که سر ویموند درخواستش مبنی بر جانشینی برادرش را حق مسلم خودش که از خون حقیقی و بدون تردید خاندان ولاریون بوده میداند. اما درست زمانی که نوبت به رینیرا میرسد تا از ادعای پسرش دفاع نماید، پادشاه ویسریس با حضور ناگهانیاش همه را غافلگیر میکند. ویسریس که به سختی توان راه رفتن دارد بار دیگر و احتمالاً برای آخرین بار به دلیل علاقه زیادش به رینیرا برروی تخت آهنین مینشیند. او با مطلع شدن از تصمیم لرد کورلیس بار دیگر لوسریس را وارث دریفتمارک اعلام مینماید. هرچند این مسئله موجب خشم سر ویموند شده و او ضمن زیر سوال بردن قضاوت ویسریس فرزندان رینیرا را حرامزاده و خودش را فاحشه خطاب میکند. چیزی که باعث میشود دیمون بلافاصله سر از تنش جدا کند.
در این قسمت میبینیم که فرزندان آلیسنت و رینیرا بزرگتر شدهاند و هرکدام از خلق و خویی متفاوت بهرهمندند. جسریس (جیس) فرزند بزرگتر رینیرا پسری عاقل و منطقی بنظر میرسد و در مقابل لوسریس (لوک) کمی خامتر و البته بیپرواتر نشان میدهد. آنها قرار است با دختران دیمون بیلا و رینا ازدواج کنند تا پیوند میان خاندان تارگرین و ولاریون محکمتر گردد. اگان پسر بزرگ آلیسنت که از قبل هم زمینههای عیاشی در او دیده میشد، گویی طی این سالها تنها در همین زمینه پیشرفت داشته است. در اوایل این قسمت دیدیم که او چگونه با تجاوز به یک خدمتکار درحال راهاندازی یک رسوایی بزرگ برای خانوادهاش در آستانهی ورود رینیرا به دربار بود. اگان با خواهرش هلینا ازدواج کرده و گویا دارای فرزندانی نیز میباشند که در این قسمت نه به هلینا و نه به فرزندانش پرداخته نمیشود. ایموند پسر کوچکتر آلیسنت که در قسمت قبلی شاهد شهامت او در تصاحب ویگار (بزرگترین اژدهای هفت اقلیم) و همچنین از دست دادن یکی از چشمانش توسط لوک بودیم. اکنون به جنگجویی بزرگ تبدیل شده که حتی سر کریستین نیز در مقابل قدرت جوانی و مهارت بالای او حرفی برای گفتن ندارد. او شباهتهای زیادی به عمویش دیمون تارگرین دارد و گویا در این سالها کینهای بزرگ از فرزندان رینیرا (که احتمالاً به دلیل کور کردن چشمش میباشد) در درون او رشد کرده است.
پادشاه ویسریس از سر اتو هایتاور میخواهد که تدارک شامی خانوادگی را با حضور تمام اعضای خانوادهاش بدهد. ویسریس باوجود وخامت اوضاع جسمانیاش از مصرف داروهای مسکن خودداری میکند تا بتواند هشیاریاش را در هنگام شام حفظ نماید. او بر سر میز شام حاضر میشود و از اعضای خاندانش میخواهد که اختلافات را کنار گذاشته و در کنار هم خاندان اژدها را قدرتمندتر سازند. سپس در ابتدا رینیرا از آلیسنت بابت وفاداری او و نگهداری از پدرش تشکر کرده و بابت سوءتفاهمهای پیش آمده عذرخواهی میکند. آلیسنت نیز ضمن قدردانی از رینیرا برای نخستین بار او را ملکهای خوب خطاب میکند. با توجه به آنچه از این دو شخصیت دیدهایم بنظر هردوی آنها این حرفها را تنها برای خوشامد پادشاه به زبان آوردند و بعید است که دشمنی چندین ساله میان آنها با یک مهمانی شام برطرف شود. در ادامه نیز شاهد درگیری فرزندان آنها هستیم که نشان میدهد این خاندان در مسیری بسیار دور از صلح و دوستی قرار دارد. در آخر نیز ویسریس آلیسنت را با رینیرا اشتباه گرفته و داستان رویای اگان فاتح و شاهزاده موعود را برای او بازگو میکند که بنظر باعث خشم آلیسنت میشود. در صحنه پایانی این قسمت اینطور بنظر رسید که پادشاه ویسریس از دنیا رفت و احتمالاً در قسمت بعدی شاهد مراسم تشییع او و آغاز نبرد برای رسیدن به تخت آهنین خواهیم بود.
بررسی سریال House of the Dragon قسمت نهم
بررسی سریال خاندان اژدها قسمت نهم
(امین علیرضائی)
همانطور که انتظار داشتیم بلافاصله پس از مرگ ویسریس بازی مرگبار بر سر تاج و تخت آغاز میشود. بازی پدی کانسیدین در نقش ویسریس در قسمت هشتم بسیار به یادماندنی بود و او با نقش آفرینی قدرتمندش لحظات ماندگاری را در ذهنمان تثبیت کرد. در دقایق آخر قسمت قبل، صحبتهای ویسریس قبل از مرگش یک ذهنیت جدید برای آلیسنت بوجود میآورد. در حالی که شاه تصور میکرد دارد با رینیرا صحبت میکند (همان صحبتهایی که در کنار جمجمه اژدها به او گفته بود) از او میخواهد تا به خواسته اگان فاتح که مقابله آتش در برابر یخ است (در اصل مقابله با وایت واکرها) عمل کند و او را (در اصل رینیرا را) متحد کننده پادشاهی برای مقابله با تهدید بزرگتر (وایت واکرها) معرفی میکند. از همین سخنان آلیسنت برداشت خاص خودش را میکند و اعلام میدارد که پادشاه در واپسین لحظات زندگیاش اگان پسر بزرگترش را به پادشاهی انتخاب کرده است. این موضوع باعث میشود اتو هایتاور که حتی از قبل برای پادشاه کردن اگان با اعضای شورای کوچک هماهنگ کرده بود سریع نقشه اصلیاش یعنی از بین بردن دیمون و رینیرا و جانشین کردن اگان را مطرح کند.
برای جلوگیری از درز خبر مرگ شاه، آلیسنت و پدرش اتو هایتاور تمام خدمتکاران و بزرگان دربار را زندانی میکنند تا هیچ کس قبل از عملی کردن نقشهی تاج گذاری اگان، از مرگ پادشاه باخبر نشود. اما ابتدا باید اگان را پیدا کنند! به نظر میرسد او مثل همیشه به دنبال عیاشی رفته است. آلیسنت دو نفر را مامور پیدا کردن اگان میکند (ایموند پسرش و کریستون کول) و اتو هایتاور نیز دو نفر از افراد تحت نفوذ خود (سر اریک و برادر دوقلویش) را برای اینکار مامور میکند. آلیسنت برخلاف پدرش قصد ندارد تن به کشتن رینیرا و فرزندانش بدهد و دقیقا به خاطر همین موضوع میخواهد زودتر به اگان برسد تا دست بالاتر را داشته باشد و بتواند نظر خودش را به کرسی بنشاند. اتو هایتاور در این قسمت نشان میدهد هرکاری برای جانشین کردن نوهاش انجام میدهد. او میخواهد قدرت را در خاندان خودش باقی نگهدارد و خیلی زودتر از آنچه همه تصور میکردند از بزرگان خاندانهای مختلف دعوت میکند تا برای پادشاه جدید یعنی اگان قسم یاد کنند و هر آنکس با این موضوع مخالفت کند را سر به نیست میکند. حتی در شورای کوچک هم میبینیم وقتی لرد بیزبری به درستی اشاره میکند که کاری که آنها انجام میدهند غیرقانونی است به شکل خشونت آمیزی توسط کریستون کول به قتل میرسد! بازی تاج و تخت به خشنترین شکل ممکنه در این قسمت عملی میشود…
در این بین رینیس ولاریون که در اتاقش زندانی شده با ملکه ملاقات میکند. ملکه خبر مرگ پادشاه را به رینیس میگوید و از او میخواهد تا در مسیر پادشاه کردن اگان او را یاری و از او حمایت کند. اما رینیس نمیخواهد عهد شکنی کند. آلیسنت نمیخواهد اژدهای رینیس را به او بدهد و میخواهد به زور از او یک حامی بسازد تا با قدرت بیشتری جلوی رینیرا قد علم کند اما رینیس به شدت از اینکه زندانی شده عصبانی است و میبینیم که او جواب گستاخیِ آلیسنت را در انتهای این قسمت به بهترین شکل ممکن میدهد…
در بخشهایی از این قسمت به جان هم انداختن کودکان خردسال را برای لذت بردن عدهای را در شهر میبینیم. کینگز لندیگ در این سریال تاریکتر از گیم آف و ترون است و سازندگان قصد دارند تا عمق فساد و جنون جاری در این شهر را برای مخاطب به نمایش بگذارند. کرم سفید، میساریا یکی از قدرتهای مخفی شهر کینگز لندیگ است، قدرت او مانند لرد واریس در گیم آف ترون دانشی مخفیای است که از جاسوسهای سراسر شهر بدست میآورد. او از قبل از طریق یکی از جاسوسهایش که به عنوان خدمتکار در دربار کار میکند و با روشن کردن شمعی در نزدیکی پنجره به خبر مرگ پادشاه دست یافته، از این رو او در ازای کمک به یافتن اگان از اتو هایتاور درخواستی دارد. او میخواهد جلوی مبارزه کودکان در میدانهای زیرزمین گرفته شود. اتو هایتاور که از قدرت میساریا در تعجب است این درخواست را میپذیرد و محل اگان را بدست میآورد. (بعد از متوجه شدن مرگ پادشاه اگان توسط میساریا گروگان گرفته میشود تا از این طریق او بتواند درخواستش را مطرح کند)
لریس استرانگ با یک سوال ساده به پیش آلیسنت میرود… اینکه به نظر او چطور پدرش اتو هایتاور زودتر اگان را پیدا کرده است؟ اما در عوضِ پاسخ این سوال او بدون اینکه حرفی بزند درخواست عجیبی از آلیسنت دارد تا پاهایش را به او نشان دهد! به نظر میرسد دید زدن پاهای او برایش لذت بخش است! (دوربین یک لحظه روی پای لریس میرود، سازندگان میخواهند نشان دهند او به خاطر معلولیتی که در پاهایش است چنین جنونی در وجودش رخنه کرده است!) او قدرت شبکه جاسوسهای میساریا را برای آلیسنت شرح میدهد و میگوید حتی بین ندیمههای او نیز جاسوسهایی وجود دارد. احتمالا او میخواهد تا میساریا را از بین ببرد تا قدرت جاسوسها را خود بدست بگیرد…
اگان میلی به پادشاه شدن ندارد در عوض برادرش ایموند عاشق قدرت است و به نظر میرسد میتواند به پادشاه بهتر و قدرتمندتری نیز تبدیل شود. به هر حال اگان پسر بزرگتر است و باید برای تاج گذاری خود را آماده کند. صبح روز بعد از مرگ پادشاه تمام مردم به شکل عجیبی برای تاج گذاری دعوت میشوند. در این بین سر اریک رینیس ولاریون را آزاد میکند اما در میان شهر در سیل خروشان مردم که به زور برای تاج گذاری میروند گیر میافتد. اتو هایتاور خبر مرگ پادشاه ویسریس را به مردم میدهد و میگوید که او در لحظات آخر زندگیش اگان را به عنوان پادشاه برگزیده است. مردم که حسابی گیج شدهاند تاج گذاری ناگهانی اگان را نظاره میکنند و به زور او را تشویق میکنند. اما در عین ناباوری و در سکانسی حیرت انگیز در آخرین دقایق این قسمت میبینیم که رینیس ولاریون به همراه اژدهایش از زیر زمین بیرون میآید و انسانهای بیگناه زیادی را میکشد. با این حال رینیس که میتوانست با آتش زدن آلیسنت و فرزندانش تمام جنگهای آینده را به پایان برساند فقط سوار بر اژدها و بدون اینکه اهمیتی بدهد چند صد نفر را کشته به آسمان پرواز میکند تا خبر این خیانت را به گوش رینیرا برساند (احتمالا)… جنگ داخلی خاندان تارگرین معروف به رقص اژدها در شرف وقوع است و سایه مرگ روی این خاندان خیمه زده و هیچ کس در آینده در امان نخواهد بود…
…خطر اسپویل اتفاقات داستان…
بررسی سریال House of the Dragon قسمت دهم
بررسی سریال خاندان اژدها قسمت دهم
(وحید یعقوبی)
در آغاز اپیزود دهم از سریال “خاندان اژدها” شاهزاده لوسریس نگرانیها و تردیدهایش برای جانشینی لرد کورلیس در دریفتمارک را به مادرش بازگو میکند. در این سکانس بخوبی میبینیم که لوسریس توان تحمل سنگینی باری که بر دوشش گذاشتهاند را ندارد. او به دور از اسم و رسمش تنها پسربچهای بوده که هنوز هم به توجه و مراقبت والدینش نیاز دارد و رینیرا نیز این را بخوبی درک کرده و به او قوت قلب میدهد. در ادامه با ورود شاهدخت رینیس به دراگوناستون رینیرا و دیمون از حوادث کینگز لندینگ باخبر میشوند. رینیرا که فرزند سومش از دیمون را حامله میباشد با شنیدن خبر فوت پدرش و اینکه تاج و تختش توسط ایگان و هایتاورها غصب شده دچار خونریزی میشود. چیزی که با اصرار رینیرا برای کمک نگرفتن از پزشکان و قابلهها منجر به مرگ فرزندشان میشود. اتفاقی مشابه با آنچه در اپیزود آغازین سریال برای مادر رینیرا اتفاق افتاد و منجر به مرگ او شد. اما رینیرا نشان میدهد که بخوبی میتواند از تجربیات گذشتهاش برای پیشروی در آینده استفاده کند. همچنین نشان میدهد که تا چه حد برای رسیدن به حق قانونیاش (تاج و تخت هفت اقلیم) مصمم و جدی است. درواقع او بچهی بیگناهش را برای دفاع از خانواده و سرزمیناش فدا میکند تا بتواند در این برهه حساس با قدرت و صلابت بیشتری بعنوان ملکه هفت اقلیم ظاهر شود. دیمون پس از شنیدن این خبر سریعاً در جهت انتقام برمیآید و با مردانش نقشهی حمله به کینگز لندینگ را طراحی میکند. اما رینیرا اینهمه سال صبر نکرده تا افسارش را از دست یک مرد گرفته و به دستان دیگری بسپارد. او میخواهد که خودش در راس امور قرار داشته و هیچ دستوری بدون موافقت او صادر نگردد.
اتو هایتاور پیروزمندانه به دراگوناستون میآید و از رینیرا میخواهد که با ایگان بعنوان پادشاه هفت اقلیم بیعت نموده و در عوض حاکمیت دراگوناستون و دریفتمارک را برای خودش و فرزندانش حفظ نماید. چیزی که بنظر خواستهی آلیسنت بوده و هایتاور تمایل چندانی به این موضوع ندارد. او میداند که اکنون دست بالاتر را در اختیار دارد و میخواهد از این موضوع برای کنار زدن تمامی رقیبان احتمالی استفاده کند. در نتیجه او با تحقیر فرزندان رینیرا و دیمون سعی در برافروختن خشم دیمون دارد که در اینکار نیز موفق عمل میکند. اما رینیرا از اقدام عجولانهی دیمون جلوگیری میکند و جواب به خواسته اتو هایتاور را به یک روز بعد موکول میکند. رینیرا و متحدانش در حال حاضر از لحاظ قوای نظامی توان مقابله با دشمنانشان را ندارند، اما از لحاظ تعداد اژدها برتری بسیار خوبی دارند. دیمون نیز میخواهد از همین موضوع به نفع خودشان استفاده نماید. اما رینیرا به او یادآور میشود که با دخالت اژدهایان در جنگ در آخر چیزی جز یک سرزمین سوخته و مشتی استخوان برای حکومت کردنش باقی نخواهد ماند. رینیرا نمیخواهد حکومتش را با جنگ و دشمنی خانمانسوزی شروع کند که میراث پدر صلحطلبش را نابود سازد.
او با دیمون درباره رویای ایگان فاتح که پدرش برای او بازگو کرده بود، صحبت میکند. اما دیمون که گویا تابحال چیزی از این موضوع به گوشش نخورده با حمله به رینیرا او را همانند پدرش ضعیف و بزدل خطاب میکند. هرچند برخورد عاقلانه و مصلحتاندیشی رینیرا در مواجه با حوادث پیش آمده باعث میشود که شاهدخت رینیس در دیدارش با لرد کورلیس که به تازگی از استپ استونز بازگشته از او بخواهد که با رینیرا متحد شود. لرد کورلیس به دراگوناستون آمده و اتحادش را با ملکه رینیرا اعلام مینماید. او همچنین خبر میدهد که سه تن سالاری را شکست داده و دریای باریک را تماماً در اختیار گرفته است. چیزی که به آنها اجازه میدهد با مسدود کردن دهانهی خلیج از تمام سفرهای دریایی و داد و ستد با کینگز لندینگ جلوگیری کنند. این عمل به رینیرا و متحدانش این امکان را میدهد که با محاصره سبزپوشان (خاندان هایتاور) آنها را مجبور به تسلیم شدن کنند. اما آنها بازهم به نیروی بیشتری نیاز دارند و باید حمایت وینترفل، ایری و استورمز لند را بدست بیاورند. آنها تصمیم میگیرند با فرستادن پیغامی سوگند حاکمین این سرزمینها به رینیرا را یادآورشان کنند. اما جسریس از مادرش میخواهد که برای سرعت بخشیدن به این اقدام خودشان با اژدها این پیامها را برسانند و به نوعی آنها را تهدید کنند. رینیرا با این مسئله موافقت کرده و قرار میشود که شاهزاده جسریس به شمال رفته با خاندان ارین (که از خویشاوندان مادری رینیرا میباشند) و خاندان استارک برسر حمایت شمالیها مذاکره کند. به همین منظور شاهزاده لوسریس به جنوب و استورمز لند میرود تا به خاندان باراثیون سوگندی که برای وفاداری به رینیرا یاد کردند را یادآوری کند.
لوسریس نزد لرد باروس براثیون میرود تا پیغام مادرش را به او برساند، اما در آنجا با شاهزاده ایموند روبرو میشود که نشان میدهد هایتاورها یک قدم از آنها جلوتر هستند. بنظر هایتاور با دادن پیشنهاد ازدواج به دختران لرد باروس توانسته تاحدودی او را برای متحد شدن ترغیب نماید. درصورتیکه رینیرا برای جلب حمایتش تنها سوگند پدرش را برای او یادآور شده که پیشنهاد وسوسهانگیزی بنظر نمیرسد. در نتیجه لرد باروس از لوسریس میخواهد که جواب منفی او را برای مادرش ببرد. اما لوسریس هنگام خروج با حملهی ایموند که قصد انتقام گرفتن از او را دارد روبرو میشود، اما طبق راهنمایی مادرش به او میگوید که او تنها پیغامرسان بوده و جنگجو نمیباشد. ایموند میخواهد یکی از چشمان لوسریس را از او بگیرد، چیزی که با مخالفت لرد باروس روبرو میشود و او از نگهبانانش میخواهد که لوسریس را نزد اژدهایش برده و راهیاش کنند. اما ایموند بیخیال نشده و با اژدهای غولپیکرش ویگار لوسریس را در آسمان دنبال میکند. در ادامه شاهد تعقیب و گریزی نفسگیر و جذاب هستیم که سکانسهای کم نظیر و مخوفی را در سریال بوجود میآورد و در نهایت باعث میشود ایموند به شکلی ناخواسته لوسریس و اژدهایش را به شکل فجیعی به قتل برساند. چیزی که خبرش خیلی زود به رینیرا میرسد و خشمی افسارگسیخته را در او بوجود میاورد. شاید تا قبل از این اتفاق میشد با سیاست جلوی فجایع بزرگتر را گرفت اما بعد از این قتل دیگر هیچ راهی برای جلوگیری از خونریزیهای بیشتر وجود ندارد… خودزنی خاندان تارگرین آغاز شده و این قتل احتمالاً شروع زنجیرهای از قتلها خواهد بود که منجر به فروپاشی این خاندان در آینده میگردد… به قول جحاریس این فقط خود تارگرینها هستند که میتوانند خود را از بین ببرند…
امتیاز سریال خاندان اژدها فصل اول
فصل اول سریال “House of the Dragon” به ما نشان داد که اگر داستانی قدرتمند و منسجم در دستانی مطمئن و کاربلد قرار گیرد، قادر خواهد بود در همان نخستین گام غوغا بپا کند. این سریال بخوبی خاطراتی که با فصلهای آغازین سریال گیمآفترونز داشتیم را برایمان زنده نمود. سریالی به همان اندازه مرموز و تاریک و به همان اندازه مهیج و میخکوبکننده، به طوری که اشتیاقمان برای دنبال کردنش با پخش هر اپیزود بیش از پیش شده است… فصل اول سریال خاندان اژدها را به خاطر آهنگهای خاطره انگیز، سکانسهای ماندگار، طراحی صحنه قدرتمند، جلوههای ویژه زیبا، شخصیتهای عمیق و به یادماندنی و داستان منسجم و هدفمندی که دارد، میتوان به عنوان یکی از بهترین سریالهای فصل اولی چند سال اخیر نام برد. اگر شما نیز از علاقهمندان فصلهای ابتدایی GOT هستید این سریال را از دست ندهید.
امیدواریم از مطلب “بررسی سریال House of the Dragon ” لذت برده باشید در آینده با انتشار مطالب مرتبط با سریال خاندان اژدها و دیگر سریالهای برتر و محبوب در خدمت شما خواهیم بود.
سلام دیمون کدوم اژدها رو بیدار کرد؟
آیا تاثیری روی نافرمانی ویگار یا اژدهای پسر رینیرا داشت؟
سلام ورمیتور رو بیدار کرد
یه مطلب جدا زدیم برای اژدها در سریال میتونید برای اطلاعات بیشتر بخونید
به شکل خیلی عالی و جذابی پیش رفت و پایان فصل یک عالی بود فقط برام یه سوال پیش اومد چرا چشم ایموند آبی بود شبیه وایت واکر ها؟ آیا ربطی بهشون داره؟
واقعا عالی بود
نه اصلا ربطی نداره، یه یشم یا الماس آبی تو چشمش گذاشته بود که جای خالی چشمش رو پر کنه و البته پر ابهتتر بشه. همین
دیمون بالریون رو بیدار کرد ، بالریون از ویگار بزرگتره
سلام برادر
اون Balerion نیست چون اون اژدها دوره جحاریس تو دویست سالگی مرد.
اون یه اژدهای دیگست به نام Vermithor که از ویگار کوچیکتره ولی اونم خیلی خطرناک و جنگجو هستش و اژدهای حجاریس بوده (این یه حدسه ولی ۱۰۰ درصد بالریون نیست چون تو دورهای که سریال در اون جریان داره قبلش مرده و جمجمه بزرگش داخل Red Keep نگهداری میشه، همونجایی که ویسریس با رینیرا صحبت میکرد )
دقیقا.باید ورمیتور باشه .بعداً یک دختر بنام نتلز سوارش میشه و با دیمون هم رابطه داره
دمتون گرم مثل همیشه کامل و زیبا بود متن
سریال هم عالی بود این فصلش و طوری تموم شد که برای فصل بعدی واقعا صبر نمیشه کرد.
خواهش میکنم مرسی از نظرت
ویگار عجب غولیه. اژدهای لوسریس در کنارش مثل یه مورچه بود
اون سکانسی که از بالا ظاهر میشه خیلی خوفناک بود
استرس عجیبی داشت با اینکه میدونستم اتفاق بدی میفته :((
لحظه ای که لوسریس پاشو گذاشت تو قلعه اتمسفر فیلم جوری بود که قراره یه اتفاق بدی بیفته. رفتم اون سکانس از قسمت شش که دیمون با زنش اژدها سواری میکنن رو دوباره دیدم. اژدهای دیمونم جلوی ویگار کوچیکه. حالا باید یک سال تو کف بمونیم برا ادامه اش
ویگار بزرگترین اژدهای این دورانه ولی من فکر نمیکردم انقدر بزرگ باشه نسبت به دیگر اژدهایان :/
آره واقعا یه جایی هم تموم شد که منتظر موندن براش خیلی سخته
خیلی فصل خوبی بود خدایی
ویگار بزرگترین اژدها نیست ، بالریون از ویگار بزرگتره که دیمون بیدارش کرد
بالریون که هفت کفن پوسونده. جمجمه اش هم تو فیلم بارها نشون دادن
بالریون مرده.اون ورمیتور بود
عالی بود خسته نباشین 🙏💙
سریال بسیار بسیار عالی داره پیش میره قسمت آخر خیلی باید خفن باشه
ویسریس چقد شبیه یکی از دستیارای نایت کینگ شده. شایدم خودشه. اون دستیارای نایت کینگ موهاشون تارگرینیه
یچیز جالبی که هست اینه که یه موش همیشه همه جا نشون میده نمیدونم منظورشون چیه از آن کار مثل زمانی که ویروس میفته زمین ی موش هست یا وقتی تو اتاقش تنهاست ی موش میبینه حتی زمانی که رینیرا بیرون رفته بودم موش رو نشون میده
دقیقا کدوم قسمت و کدوم سکانسها (دقیقشو بگید) منظورتونه؟
فک کنم آخرش دیمون رینیرا رو بکشه چون دیمون همش از افراد استفاده میکنه تا به خاستش برسه
من بازی تاج و تخت اصلا ندیدم ولی چون میگفتن خاندان اژدها دنبالشه خیلی خوبه اینا نگاش کردم تا الانم خیلی خوب بوده فقط یچیزو نفهمیدم تو بازی تاج و تخت دنریس میشد اولین زنی که ملکه میشه یا قبا از اونم زنی بوده که ملکه شده باشه
گیم آف ترون رو لازم نیست دیده باشید چون اتفاقات قبل از اون سریال درجریانه
سریال لو میره براتون فقط همین رو بدونید بهتره: قبلش یه چند وقتی سرسی لنیستر خودش رو ملکه میکنه و بعدم خیلی کم در حد یه نگاه و یه دست کشیدن به تخت آهنین دنریس تارگرین!
به نظر میرسه دختر الیسنت هم قدرت های عجیبی داره. موافقی؟ همه چیز آماده شده برای مرگ ویسریس و اغاز اختلافات
آره اون دختره هم عجیبه در قسمت های بعدی همه اینا معلوم میشه. (نمیخوام تحقیق بیشتری کنم اسپویل بشه!)
این ویسریس من فکر میکردم زودتر بمیره خیلی سگ جون بود :))
دقیقا بعد از مرگ ویسریس بازی اصلی شروع میشه و این وسط های تاور بازیگردان اصلی میشه
بازی مرگباری خواهد بود!
سگ جون و بی عرضه :))
های تاور در جلو صحنه و لاریس در پشت صحنه
اینکه سر کریستین کول بعد از به هم زدن جشن سلطنتی هنوز آزاد میچرخه و تازه پست هم گرفته خیلی عجیبه!! لاریس مگه چه اختیاری داشت که زندانیا رو آزاد کنه؟ آزاد کردن زندانی مگه حکم پادشاه یا شورا رو نمیخواد؟
این نشون دهنده قدرت ملکست. یک پرش زمانی ده ساله داشتیم مسلما شاید اولش به دردسر افتاده ولی ملکه دستشو گرفته. اگر دقت کنی قدرت ملکه از شاهم بیشتره
پادشاه ضعیف هستش و هرج و مرج در دربار وجود داره و دست پادشاه و حتی فرمانده نگهبانان در دردسر هستند. از این هرج و مرج لاریس داره سوء استفاده میکنه (مثل لیتل فینگر که هرج و مرج رو فرصت میدونست و خودش باعث هرج و مرج میشد تا ترقی کنه) با یکمی رشوه میشه هرکاری کرد! دیگه آزاد کردن چندتا قاتل و متجاوز اونم تو این سیستم که کاملا خر تو خره که کاری نداره!
من یه چیز رو درست متوجه نشدم. موقع درگیری در عروسی، لینور با دیمون درگیر نشد؟ در قسمت اول ویسریس میتونست انتخاب کنه زنش زنده بمونه؟
نه دیمون با کسی درگیر نشد و فقط با رینیرا صحبت کرد
میتونست ولی برای کشتن زنش رفته بود چون هر موقع میخواست کاری کنه همه بهش میگفتن تو متاهلی و باید پیش زنت بری. یه جورایی زنه اسیرش کرده بود. دیمون افکار جاه طلبانهتری نسبت به یه مرد خانواده داره!
نه قسمت اول. موقع زایمان، ویسریس رو میگم داداش. منظورم دیمون نیست
متوجه شدم، فکر کردم اول قسمت پنجم منظورته
میتونست انتخاب کنه زنش زنده بمونه. با کشتن و بیرون کشیدن بچه، زنش زنده میموند.
ولی به خاطر اینکه دوست داشت یه وارث پسر داشته باشه انتخاب کرد که حتی با احتمال مرگ زنش بچش رو به دنیا بیاره ولی بازی دنیا عجیبه و پسرش هم نتونست چند ثانیه بیشتر تو این دنیا زنده بمونه.
در کتاب زنش خودش میمیره
همیشه بین کتاب و داستان سریال تفاوتهایی وجود داره
تو سریال برای افزایش بار دراماتیک اینکار رو میکنن
سلام
واقعا سریال جذابتر و جذابتر داره میشه و خیلی بهش امیدوارم و فکر میکنم خیلی از مسائل فعلا رو نشده و باید منتظر غافلگیریهایی در ادامه باشیم.
ممنون مثل همیشه عالی
خود الیسنت باعث شد وسریس باور کنه دخترش هنوز دختره! و دروغی هم نگفت چون دیمون رابطه کامل با رنیرا نداشت. همچنین حرفای وسریس به هایتاور در مورد قتل پدرش و مجبور کردن الیسنت به نزدیک شدن به وسریس هم درست بود. در حقیقت هایتاور دنبال قدرتمند شدن خاندان خودشه از طریق کنار زدن رنیرا. راستی یه سال هم گذشته بود چون الیسنت حامله نبود و بچه دومش یه ساله بود.
سلام داداش
درسته رابطه نداشت ولی دروغ گفت کلا در مورد اون صحنه چون خودش کلا میخواست این رابطه شکل بگیره اگر دقت کنی! دروغ شاخ و دم نداره رینیرا گفت هیچ کاری نکرده در حالی که کاری کرده بود!
همینطور به نظرم تو اون صحنه عشقی بین رینیرا و دیمون شکل گرفت. به خاطر همینم دیمن رابطه رو ادامه نداد چون بیشتر از یک رابطه سطحی میخواست
ماهم غیر از این نگفتیم. نگفتیم اشتباه گفت گفتیم اشتباه کرد! های تاور درسته دنبال قدرت بود ولی در مورد دیمن و البته رینیرا حق با اونه. های تاور به فکر منافع هفت اقلیمه و میخواد از درگیریهای بیشتر جلوگیری کنه و میخواد جلوی قدرت گرفتن دیمون رو بگیره چون اون اصلا قابل پیش بینی نیست و این خیلی خیلی خطرناکه
همینطور اگر رینیرا ملکه بشه درگیریهای وسیعی به وجود میاد
ولی به نظرم کلا داستان پیچیدهتر از این حرفاست و پشت پرده چیزهای دیگهای در حال انجامه فقط نباید تو دنیای سیاست ظواهر رو دید!
قبول دارم که دروغ گفت و رنیرا میخواست ادامه بده ولی دیمون ادامه نداد ولی منظور من بحث دختر بودنشه که الیسنت به ویسریس گفت قسم خورده هنوز دختره. اگه دقت کنی قبل از وارد شدن به اونجا دیمون صورتش رو نپوشوند که همه ببینن و گزارش به پادشاه برسه. نکته دیگه اینکه همون بچه ای که گزارش رو به های تاور رسوند همون بچه ای بود که برای میسارا کار میکرد.
دقیقا این نقشه دیمون بود تا با بد نام کردن رینیرا یه جورایی های تاور رو تحریک کنه تا برعلیه رینیرا حرف بزنه و بعد شاه های تاور رو کنار بزاره! یعنی کلا نقشه بود. برخلاف اینکه اگر به شکل ظاهری نگاه کنیم این قسمت فقط مسائل جنسی بود. ولی در عمقش یه داستان زیرکانه سیاسی بوده. ولی داستان هنوز ادامه داره. خیلی مسائل هنوز رو نشده،
خیلی از مسائل پشت پرده باقی مونده. فعلا قسمتهای اولیست. فعلا شخصیتها دارن به شکل ظاهری معرفی میشن ولی شناخت ذات آدما بیشتر زمان میبره. خیلی شخصیتها در حد چند دیالوگ در سریال بودن ولی پشت پرده خیلی نقش داشتن. باید صبر کرد چون این یه سریال حرفهایه و نویسنده بزرگی پشتشه. برای همین حتما غافلگیری های ویران کنندهای منتظرمونه…
قسمت سوم خیلی خوب بود
سریال بسیار مرموزی هستش و آخرشم که جذاب تموم شد
ممنون بابت مطلب
نقد ارباب حلقه ها هم لطفا بذارید. قسمت سوم خاندان اژدها نشون داد که آرامش قبل از طوفانه. مثل بازی تاج و تخت که معمولا از قسمت 7 به بعد عالی میشد
حتما در حال آماده سازیش هستیم و طی یکی دو روز آینده اضافه میشه
یه نقد عالی با پرداختن به مسائل اصلی و پرهیز از زیاده گویی. ممنون
مرسی داداش
قسمت دوم، قسمت خوبی بود
اتفاقات اصلی تازه داره شکل میگیره
ممنون از مطلب