بررسی سریال Severance
Severance / جداسازی یا جدایی یک مجموعه تلویزیونی روانشناختی علمی تخیلی است که توسط “دن اریکسون” ساخته شده و توسط “بن استیلر” و “آئویف مکآردل” کارگردانی شده است. این سریال در 18 فوریه 2022 در ۹ قسمت از شبکه Apple TV+ پخش شد و با نظرات بسیار مثبتی از سوی منتقدان و مخاطبین مواجه شد. فیلمبرداری، طراحی صحنه، موسیقی، داستان و اجرای بازیگران از بخشهایی از سریال است که مورد تحسین مردم و منتقدین قرار گرفت. در آوریل 2022، این سریال برای فصل دوم تمدید شد. در ادامه با سایت ساعت هفت با بررسی سریال Severance فصل اول در خدمت شما هستیم.
تگ مرتبط: بررسی سریال
مطلب مرتبط: بهترین انیمه و سریال های سال 2022 تاکنون (جدید)
خلاصه داستان سریال Severance
یک شرکت فنآوری به نام لومن، از یک روش پزشکی “تحت عنوان severance” استفاده میکند تا خاطرات غیرکاری برخی از کارمندان خود را از خاطرات کاریشان جدا کند. این موضوع باعث میشود مشکلات هویت عجیبی برای کارمندان بوجود بیاید و در ادامه…
“اگر فهمیدی برات مشکله با سیستمی سازگار بشی… دست نگهدار و از خودت بپرس، این واقعا تویی که باید تغییر کنی یا سیستم!؟”
بررسی سریال Severance / فصل اول
(امین علیرضائی)
سریال Severance با یک سکانس عجیب و غریب آغاز میشود. زنی با هویتی نامعلوم که تمام خاطرات گذشتهاش را فراموش کرده در حال پاسخ دادن به فردی ناشناس است که سوالات بیربطی از او میپرسد. جلوتر داستان پیچیدهتر و گمراه کنندهتر از آنچه تصور میکنید میشود. انگار شما را به درون یک هزارتوی بیمعنی بیندازند و بگویند هم باید راه فراری از آن بیابید و هم معنیش را که کاملا گنگ است، متوجه شوید! اداره و دفتری پیچ در پیچ که رفتارهای عجیبی از کارمندان، نگهبانان و مدیران آن میبینید…
کارمندان شرکت لومن طبقه جداشده (که خود دارای بخشهای مختلفی است) در حقیقت دارای دو زندگی مجزا هستند و در یک جداسازی که در ابتدا به نوعی خودشان انتخاب کردند به سر میبرند. بخشی از زندگی آنها که داخل این اداره است و برای همیشه همانجا باقی میماند و بخشی که در بیرون اداره قرار دارد و زندگی عادی آنها محسوب میشود. در حقیقت کارمندان این بخش از اداره به شکل حیرتآوری دارای دو شخصیت کاملا مجزا هستند، شخصیتهایی که هر کدام زندگی کاملا متفاوتی را در حال تجربهاند.
کارمندان این اداره به قدری برده و اسیر این سیستم هستند که حتی توان استعفا دادن نیز ندارند. چراکه وقتی در بیرون اداره هستند باید استعفا بدهند ولی در بیرون از محیط دفتر هیچ کدام از اتفاقات داخل را بیاد ندارند، حتی نمیدانند کارمند عادیای هستند یا مدیریت آن بخش را برعهده دارند. انگار بخشی از زندگی آنها محو شده است. انگار آنها به دو انسان مجزا تقسیم شدهاند. بخشی که در یک سیستم اداری اسیر است و بخشی که در بیرون بدون اینکه خبر داشته باشد چه بلایی به خود اداریاش میآید در حال گذر زمان است.
“حدس میزنم، وقتشه بهت بگم که بری به جهنم! به جز اینکه همین الانم توشی!”
کارمندان لومن دارای دو گذشته، دو حال و دو آینده هستند و این موضوع، تداخل و سردرگمیای دائمی در زندگی آنها بوجود آورده است. آن افرادی که در ابتدا قبول کردند در جداسازی شرکت کنند به هیچ عنوان چنین تصوری از بلایی که به سرشان میآید نداشتند. به کارمند زنی که روی میز به هوش میآید توجه کنید. او شاید در ابتدا قبول کرده که بخشی از کارمندان جداشده لومن باشد اما وقتی که به درون سیستم میآید هرکاری میکند که راه فراری برای خودش پیدا کند. اما او اسیر و برده سیستم میشود. شخصیت بیرونیاش از این داستانها خبر ندارد و هویت درونیاش هم راه گریزی ندارد به جز اینکه جلوی یک سیستم عجیب بنشیند و اعداد بیمعنی را از روی حس ترسش دسته بندی کند.
جلوتر این زن یعنی هلی بارها میخواهد به خودِ بیرونش پیامهایی برساند تا از این اداره استعفا بدهد اما یک سیستم کدیاب داخل آسانسور است که تمام نوشتههای بیرون و داخل بدن را به نوعی شناسایی میکند! در داخل اداره نیز هیچ راهی برای استعفا و بیرون رفتن از این سیستم وجود ندارد و میتوان گفت با یک سیستم بردهداری کاملا پیشرفته و مدرن طرف هستیم. حتی اگر برخلاف قوانین داخلی اداره رفتار کنید با شکنجههای روحی رو به رو میشوید تا دست از رفتار به ظاهر غلط بردارید. چه چیزی واقعا از این بهتر که صاحبان شرکتها مالکیت فکر و اعمال شما را در دست داشته باشند تا کسی نتواند برخلاف خواسته آنها قدم بردارد. اما هلی تمام تلاشش را میکند تا از این سیرک به ظاهر زیبا فرار کند اما در تمامی موارد به بنبست میخورد، چونکه خود بیرونیاش هیچ درکی از او درون این سیستم وحشتناک ندارد… و چه میشود اگر دشمنی اصلی زندگیات خودت باشی!؟
کسانی که در این سیستم اسیر هستند با مشکلات روحی و روانی دست و پنجه نرم میکنند. چراکه بخشی از وجود آنها به طور بیوقفهای در حال کار کردن است! چراکه اتفاقات خارج از اداره در خاطرشان نمیماند پس آنطرفی که در اداره است فقط در حال کار کردن است و آن طرف دیگر نیز از بخشی که در اداره اسیر است بیخبر است و فقط زندگی روتینش را ادامه میدهد. حتی خاطرات و جوهره وجودشان نیز از یادشان رفته و تنها اسیر در یک اداره دیده میشوند. حتی خواندن کتاب به جز کتاب راهنما حرام است! کتاب راهنما به نوعی به کتاب مقدسان تبدیل شده و سیستم با ساخت دین و آئین خاص خود (در وهم کارمندان)، ذهن انسانهایی که درون خود اسیر کرده را تحت کنترل میگیرد. دیگر قدرت اراده برای همیشه در وجود آنها از بین میرود و هر آنچه میکنند در جهت منافع سیستم و اداره خواهد بود. خود حقیقی آنها گم میشود و آنچه باقی میماند یک ربات حرف شنو است که تنها در مسیر مشخص شده قدم برمیدارد. آنها حتی با ساخت داستانهایی در مورد بخشهای مختلف آنها را دشمن هم میکند تا از نزدیک شدن و دوست شدن انسانهای این طبقه باهم جلوگیری کنند، به نوعی با تفرقه آنها میخواهند این سیستم بردهداری را ادامه دهند و حکومت و دستاورد وحشتناک خود را حفظ کنند…
به نظر ذهن برای مقابله با دوگانگی که در آن گرفتار شده با نشان دادن توهماتی به مقابله با این موضوع میپردازد. توهماتی که بیشتر شخصیت ایروینگ آنها را میبیند. در اصل ذهن برای پر کردن خلع بخش از دست رفتهاش یک ماده سیاه رنگ را جایگزین آن قسمت میکند. این باعث شده وقتی با ایروینگ بیرونی را ملاقات کنیم با فردی منفعل و تهی رو به رو شویم که فقط کارش این شده که به بوم نقاشی رنگ سیاه بپاشد و یک در که شبیه درهای دفتر کارش است را در دل این سیاهیها ترسیم کند… به نوعی او میخواهد با چنین نقاشیهایی پلی بین دو شخصیتش بزند تا شاید در میان سیاهیها شخصی بیرون بیاید و این حس تهی درونی او را التیام بخشد!
شخصیت اصلی سریال مارک نام دارد. مارک یکی از کارمندان بخش پالایش کلان داده است که یکی از بخشهای طبقه جداشده محسوب میشود. بعد از اینکه پیتی دوست صمیمی و رئیس سابق بخش پالایش غیبش میزند، او به عنوان رئیس این بخش انتخاب میشود. با ورود هلی به اداره و اتفاقات تلخی که درباره او پیش میآید و البته غیب شدن پیتی او نسبت به این سیستم بدگمان میشود و به دنبال راه فراری برمیآید! برخلاف دیگر شخصیتها حتی مارک بیرونی نیز به این نتیجه رسیده که باید از این دوگانگی خارج شود! اما اینکه چرا مارک تا این حد مورد توجه “هارمونی کوبل” رئیس اصلی طبقه جدا افتاده قرار گرفته به طوری که در کنار خانه او زندگی میکند و بسیاری از مسائل دیگر در طول این فصل یک علامت سوال باقی میماند.
سریال Severance بدون اینکه در ژانر وحشت باشد به طرز هولناکی شما را از آینده تکنولوژی میترساند. آهنگهای مرموز و فوق العاده شنیدنی، طراحی صحنه بسیار هوشمندانه و پیچیده، بازیهای عمیق و البته داستان جسورانه، مرموز و پرمعنی باعث شده که این ترس از ابتدا تا انتهای سریال شما را تحت تاثیر خود قرار دهد. فکر کنید بخشی از وجود خودتان را گم کردهاید و آن بخش در یک اداره و دفتر، برده یک سیستم بیرحم است و حتی روحتان هم خبر ندارد که آن سیستم چه بربلایی برسرتان میآورد! این باعث میشود که بخشی از شما همیشه در یک سردرگمی و واهمهی دائمی به سر ببرد. که البته حس بسیار خوبی است و هدف سازنده هم این است که این حس به شکل همیشگی در ذهنتان بالا و پایین شود. یک حس تردید در مورد تمام شخصیتها خواهید داشت. اینکه چه داستانی پشت تمام ماجرای سریال است! قضیه اداره لومن چیست و کارمندان در حال انجام چه کار ویژه و خاصی هستند که تا این حد باید سِری بماند. در حقیقت تا انتها نیز سریال چیزی به شما نمیگوید و به شکلی به شدت مرموز و با شکهای دائمی ادامه پیدا کرده و به پایان میرسد… به طوری که انتظار برای دیدن ادامه سریال برایتان بسیار سخت خواهد بود…
بررسی کوتاه سریال Severance
(وحید یعقوبی)
سریال “جدایی” بدونشک یکی از بهترین و پیچیدهترین سریالهاییست که اپل تیوی پلاس از آغاز فعالیتش تاکنون تولید کرده است. سریالی که شاید دو سه قسمت طول بکشد تا با فضای خاصش اُخت شوید. اما وقتی تاحدودی با داستان و شخصیتهای سریال آشنا شوید، برقراری ارتباط با آنها برایتان راحتتر میشود. داستان سریال به آرامی پیش میرود و هیچ شتابزدگیِ بیجا و اضافهای در آن دیده نمیشود. البته این مسئله باعث یکنواختی و کُندی روایت داستان نشده و همهی عناصر داستان در جای مناسبشان قرار دارند. سریال اطلاعات داستان را با قطره چکان به خورده مخاطب میدهد و آنها را تا انتها تشنه نگه میدارد. اما در عین حال در ساخت و باورپذیر ساختن شخصیتها بسیار ماهرانه عمل میکند. این درحالیست که حتی خود شخصیتهای داستان در بیشتر لحظات سریال تقریباً هیچ شناختی از خود واقعیشان ندارند!
وقتی صحبت از سریالهای مهیج و رازآلود جدید میشود، احتمالاً مهمترین فاکتوری که باید مورد توجه قرار بگیرد فیلمنامه خلاقانه سریال است. حال ایدهی اولیه فیلمنامه میتواند کاملاً بکر و دست اول باشد یا اینکه از آثار متعدد دیگری الهام گرفته باشد. فیلمنامهای منسجم و قوی میتواند هر ایدهای را چه اورجینال و چه کپی به اثری متفاوت و قابل ستایش تبدیل کند. همانطور که قبلاً نیز اشاره کردیم در سریالهای تلویزیونی برخلاف فیلمهای سینمایی این جزئیات داستان بوده که نقش پررنگتری را در فیلمنامه برعهده دارد. درواقع سریالی که فیلمنامهاش در دقت به جزئیات عملکرد دقیقتری داشته و بتواند بخشهای مختلف داستان را با این جزئیات به یکدیگر متصل کند، مطمئناً موفقتر خواهد بود. در سریال “Severance” با یک فیلمنامه فوقالعاده جذاب روبرو هستیم که در رازآلود نگه داشتن داستانش بسیار موفق عمل کرده است. فیلمنامه سریال با کنار هم قرار دادن معماهای گوناگون بدون آنکه کلیت داستانش را برایمان فاش کند بخوبی ما را سرگرم کرده و با داستانش همراه میسازد.
میتوان گفت که سریال “جدایی” در فصل نخست عملکرد تماشایی و قابل تحسینی از خود بجا گذاشته است. اما در سالهای گذشته با آثار علمی-تخیلی زیادی روبرو بودیم که در آغاز راه بسیار درخشان ظاهر شدند و در ادامه اُفت شدیدی پیدا کردند.(شاید نزدیکترین مثال برای این امر سریال Stranger Things باشد که به نظرم نتوانست عملکرد فوقالعادهای که در فصل اولش داشت را در ادامه راه حفظ کند) البته به شخصه امیدواری بیشتری به سریال “Severance” دارم و فکر میکنم که سازندگان آن سورپرایزهای بیشتری را در فصلهای پیش رو برایمان تدارک دیدهاند. اما باز هم نمیتوان نسبت که اینکه در هسته اصلی داستان چه چیزی منتظرمان است با قاطعیت نظر داد. در حال حاضر و پس از اتمام فصل اول سریال اطلاعات زیادی از کلیت داستان در اختیار مخاطب قرار نمیگیرد. پس باید منتظر باشیم تا ببینیم که سازندگان و نویسندگان این اثر چه ترفندهایی برای غافلگیر کردن ما در آستینشان دارند.
گفتنیست که اجرای بازیگران سریال و به ویژه “آدام اسکات” بازیگر نقش اصلی آن از دیگر نکات مثبت و ستودنی سریال محسوب میشود. بازیگری که خیلی دیر و با سریال “دروغهای کوچک بزرگ” توانست استعداد بازیگریاش را به نمایش بگذارد و اکنون در سریال “جدایی” نقش اول را بدست آورده است. البته در جمع بازیگران سریال چهرههای سرشناسی همچون “جان تورتورو” و “پاتریشیا آرکت” نیز دیده میشود که همگی در جای خودشان اجراهای دیدنی و جذابی داشتهاند. همچنین حضور “بن استیلر” بازیگر، کُمدین، تهیهکننده و کارگردان مشهور هالیوودی در این سریال به عنوان کارگردان از دیگر نکات جالب توجه این اثر به شمار میرود.
نتیجه گیری…
سریال Severance
نمره سایت ساعت 7 (ارزش اثر)
(عالی)
جداسازی
سریال Severance دارای ایدهای بکر و به شدت نبوغ آمیز است. این نبوغ در تمام اجزای سریال حتی در تیتراژ آغارین دیده میشود. این سریال بدون اینکه در ژانر وحشت باشد به طرز هولناکی شما را از آینده تکنولوژی میترساند. آهنگهای مرموز و فوق العاده شنیدنی، طراحی صحنه بسیار هوشمندانه و پیچیده، داستان جسورانه و متفاوت و بازیهای عمیق باعث شده که این ترس از ابتدا تا انتهای سریال شما را تحت تاثیر خود قرار دهد… و در انتها سریال جداسازی به یکی از خاطرهانگیزترین سریالهای سال ۲۰۲۲ تاکنون برایتان بدل میشود.
امیدواریم از مطلب “بررسی سریال Severance “ لذت برده باشید تا بعد…