بررسی سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power تا قسمت هشتم
سریال ارباب حلقهها با نام کامل The Lord of the Rings: The Rings of Power یک اثر جنجالیِ بزرگ براساسِ یکی از فانتزیترین رمانهای تاریخ به همین نام نوشته J. R. R. Tolkien میباشد. در سال 2017 رقابتی بین نت فلیکس، اچ بی او و آمازون برای خریدِ امتیازِ ساختِ سریال ارباب حلقهها شکل گرفت. در یک حرکت غیرمنتظره مدیر عامل کمپانی آمازون “جف بزوس” شخصا وارد مذاکره برای بدست آوردن حق امتیاز این سریال شد. نهایتا در نوامبر همان سال استودیوی آمازون با مبلغ باور نکردنی 250 میلیون دلار توانست امتیاز ساخت این سریال را بدست بیاورد. برای ساخت این سریال مبلغ 1 میلیارد دلار در ابتدا اختصاص داده شده که میتواند آن را به پرهزینهترین سریال تاریخ تاکنون تبدیل کند. طبق جدیدترین اخبار برای ساخت فصل اول سریال چیزی حدود 465 میلیون دلار خرج شده است و به راحتی آن را تبدیل به پرهزینهترین سریال تاریخ کرده است. این را با هزینه ساخت هر قسمت سریالی مانند Game of thrones که چیزی حدود 10 میلیون دلار در هر قسمت بود مقایسه کنید. (در فصلهای پایانی این مبلغ در هر قسمت بیشتر از 10 میلیون دلار شد.)
مطلب مرتبط: معرفی سریال ارباب حلقهها: حلقههای قدرت (معرفی قبل از انتشار)
بررسی قسمتی دیگر: بررسی سریال House of the Dragon
کمی بیشتر از دنیای آردا و عصر دوم سرزمین میانه
جهان خیالی که تالکین خلق کرده است بسیار بزرگتر از وقایع هابیت و ارباب حلقه هاست. “سرزمین میانه” بخشی از جهانی بزرگتر به نام “آردا” است. در طول چندین دهه کار و تلاش(که بسیاری از آنها بعد از مرگ تالکین منتشر شد) تالکین تاریخچه مفصلی از آردا خلق کرد. از خلقت جهان تا دوره مدرن انسانها توسط او بوجود آمد. دوره تاریخی آردا به چهار قسمت تقسیم میشود که هرکدام از آنها بین صدها تا هزاران سال طول کشیده است.
عصر دوم به صورت بسیار خلاصه در اوایل قسمت نخست سهگانه فیلمهای ارباب حلقهها مرور میشود. دورهای که بین ناپدید شدن مورگوث (لرد تاریکی اصلی) و قدرت گرفتن و شکست اولین خدمتکارش سائرون ادامه دارد. عصر دوم با ظهور و سقوط امپراطوری نومنور، ایجاد حلقههای بیستتایی قدرت و تشکیل آخرین اتحاد بین انسانها و الفها برای مبارزه با سائرون تعریف میشود.
عصر دوم، دورهایست که سائرون شروع به تحکیم قدرت خود و جمع آوری قدرتهای باقی مانده از اربابش مورگوث میکند. سائرون که در فریب و نیرنگ مهارت دارد، الفها را برای ساخت حلقههای قدرت و دادن سلاح مورد نیاز به او برای تسلط بر سرزمین میانه ترغیب میکند. این حلقهها توسط لردِ الف و استاد جواهرسازی به نام “سلبریمبور” ساخته میشوند. او خیلی دیر متوجه نقشه حقیقی سائرون و هدف واقعی او میشود.
در ابتدا سائرون در جنگی که بین او و انسانها در میگیرد، شکست میخورد. اما روح او زنده میماند و دوباره در موردور قدرت را در دست میگیرد. در جنگ برعلیه او خوشبختانه همه انسانها نابود نمیشوند. باقی مانده انسانها به سرزمین میانه بازمیگردند و دو امپراطوری بزرگ گوندور و آرنور را شکل میدهند. در جنگ نهایی در این دوره زمانی، اتحاد انسانها و الفها سائرون را نابود میکند اما در حقیقت او باز شکست نخورده و قدرت او به حلقه اصلی (The One) متصل است و دنیای ارباب حلقهها به سمت عصر سوم تا بازگشت قدرت سائرون و نابودی حلقه در آن عصر ادامه پیدا میکند.
با وجود اینکه ما میدانیم داستان سریال در عصر دوم در جریان است بسیاری از جزئیات، شخصیتها و داستانها در این دوره زمانی قابل پیش بینی نیست چراکه این دوره نزدیک به ۳۵۰۰ سال به درازا میکشد و دوم اینکه این دوره به خوبی تعریف نشده است. در حقیقت تالکین بعد از آخرین کتابش در سال ۱۹۵۵ هیچ چیزی در این مورد منتشر نکرده است. بیشتر اطلاعاتی که داریم از نوشتههای باقی مانده پس از مرگ او بدست آمده است.
…این بررسی شامل اسپویل اتفاقات سریال میباشد…
این مطلب فقط شامل بررسی اتفاقات سریال میباشد (به دلیل جلوگیری از اسپویل قسمتهای آینده از اطلاعات کتابها استفاده نشده است)
بررسی سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power قسمت اول و دوم
(وحید یعقوبی)
سریال “ارباب حلقهها: حلقههای قدرت” از لحاظ سطح کیفی با هیچ اثر تلویزیونی که تابحال مشاهده کردید، قابل مقایسه نمیباشد. این مسئله آنقدر آشکار بوده که نیاز به تخصص و مهارت خاصی برای پی بردن به آن نیست. اتفاقی که به پشتوانهی کمپانی ثروتمندی همچون آمازون رخ داده و بار دیگر قدرت سرمایهگذاری در آثار نمایشی را نمایان میسازد. دو اپیزود آغازین این سریال توسط “جی.ای بایونا” کارگردانی شده و “جی.دی.پین” و “پاتریک مککی” سازندگان سریال نویسندگی قسمت اول و “جنیفر هاتچینسون” نویسندگی قسمت دوم آن را برعهده داشتهاند. استفاده از موسیقی فراموشنشدنیِ “هاوارد شور” بعنوان موسیقی متن در این سریال یک اقدام هوشمندانه بوده که خاطرات سه گانهی شاهکار “پیتر جکسون” را برای بینندگان زنده میسازد. سهگانهای که در ابتدا استقبال چندانی از آنها نشد و در ادامه تبدیل به یکی از بهترین فیلمهای فانتزی در تاریخ سینما شدند.
اکنون نیز در فاصله کوتاهی که از پخش دو اپیزود آغازین این سریال میگذرد با انتقادهای شدیدی به دلیل سرعت و روند پیشروی داستان روبرو شده است. شاید اگر کمی بیشتر به سازندگان سریال فرصت دهیم آنها نیز بتوانند بار دیگر با اثری شگفتانگیز غافلگیرمان کنند. سریال “ارباب حلقهها: حلقههای قدرت” تا به اینجای کار نشان داده که در زمینه جلوههای ویژه، تصویربرداری، طراحی صحنه و گریم یکی از برترین آثار تلویزیونی تا به الان محسوب میشود. پس مطمئناً این سریال ارزش آن را دارد که به داستان و شخصیتهایش فرصت دهیم تا ما را به یک ماجراجویی فوقالعاده دعوت کنند.
همانطور که گفته شد داستان سریال به هزاران سال پیش از وقایع فیلمهای سهگانه ارباب حلقهها بازمیگردد. داستان از جایی آغاز میشود که در اواخر عصر اول، الفها در سرزمین والینور در آرامش و صلح روزگار میگذرانند. اما مورگوث (نخستین ارباب تاریکی) پس از رهایی از اسارتش با حیله و نیرنگ سه جواهر ساخته شده توسط فینور را که حاوی نور دو درخت بوده (درختهای نقرهای و طلایی که سرزمین والینور را نورانی کرده بودند) را دزدیده و درختان را نابود میسازد. سپس ارتش الفها به سرزمین میانه میروند و طی جنگی چند صد ساله موفق به شکست مورگوث میشوند. با شکست مورگوث عصر اول به پایان میرسد، اما تاریکی ریشهکن نمیشود. زیرا اورکهای او در سراسر سرزمین میانه پخش شده و تحت فرمان جانسپارترین خدمتکارش سائورن (ارباب بعدی تاریکی و البته ارباب حلقهها) درمیآیند.
داستان اصلی این سریال در عصر دوم سرزمین میانه اتفاق میافتد، جایی که قرنهاست خبری از سائورن و اورکهایش نمیباشد و کمکم مردم سرزمین میانه به این باور رسیدهاند که آنها برای همیشه نابود شدهاند. اکنون صلحی موقت در سرزمین میانه حاکم بوده و انسانها، الفها، هارفوتها، دورفها و دیگر نژادها در کنار هم روزگار میگذرانند. اما گالادریل فرماندهی جوان و شجاع الفها که سالها به دنبال رد پای سائرون برای گرفتن انتقام مرگ برادرش بوده است. بر این باور بوده که ارباب تاریکی (سائرون) در حال بازگشت به سرزمین میانه است. ادعایی که بزودی با ظهور برخی نشانهها در قسمتهای مختلف سرزمین میانه رو به اثبات شدن میرود. گالادریل از فرمان شاه اعظم الفها برای بازگشت ابدی به سرزمین والینور سرپیچی کرده و قصد دارد به سرزمین میانه بازگردد تا به جستجویش برای یافتن سائرون ادامه دهد.
از دیگر شخصیتهای مهمی که در این دو قسمت با آنها آشنا میشویم میتوان به الروند، الانور (نوری) برندیفوت، آروندیر، برانوین و دورین اشاره نمود که فعلاً هرکدامشان بخشهای داستانی مجزایی را تشکیل دادهاند. اما مسلماً در ادامه شاهد برخورد چندی یا حتی همهی آنها با یکدیگر خواهیم بود. تا به اینجای سریال مهمترین شخصیت داستان گالادریل پرنسس الف بوده است. اما نباید از اقداماتی که الروند در تلاش بوده با کمک دورین شاهزاده دورفها به سرانجام برساند چشمپوشی کرد. اقداماتی که احتمالاً به جعل حلقههای قدرت توسط لُرد کلبریمبور ختم میشود.
بررسی سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power قسمت اول و دوم ( توضیح در مورد نژادهای مختلف)
(امین علیرضائی)
تالکین جهان کمنظیری را در سری ارباب حلقهها خلق کرد. دنیایی که نه داستانِ یک شخصیت یا خاندان بلکه داستان یک جهان با تمام لایهها و جزئیاتش را روایت میکند. جهانی شگفت انگیز دارای اقلیمهای مختلف، تاریخچه و مردمی با نژادهای منحصربهفرد که اتفاقات تلخی را تجربه میکنند. اما همیشه در دنیای تالکین با تمام اتفاقات تلخ شیطان و شرور داستان در آخر شکست میخورد و این خوبی و خیر است که با تمام ضعف و کوچکیِ ظاهریاش به خاطر قلبِ بزرگی که دارد، پیروزِ نهاییست. پس توقع ما در هنگام دیدن این سریال چیز کاملا متفاوتی نسبت به سایر آثار فانتزی است و اصلا انتظار نداریم چیزی شبیه به گیمآفترون یا اسپین آف جدیدش خاندان اژدها را در آن تجربه کنیم. ما انتظار جهانی عمیقتر، زیباتر و شومتر را از سرزمین میانه داریم، جهانی که به قلب ما نور امید بتاباند و ما را با شخصیتهای بزرگی چون فرودوی کوچک آشنا کند…
ارباب حلقهها: حلقههای قدرت از نظر بصری و حتی از نظر آهنگهایی که درونش میشنوید یکی از شگفتانگیزترین سریالهای تلوزیونی ساخته شده تاکنون محسوب میشود. اگر این دو قسمت را بدون تعصب نگاه کنید به این نتیجه ساده خواهید رسید که کمتر سریالی با این حجم از زیبایی و جزئیات صمعی، بصری تا به حال ساخته شده است. اما اینکه این زیبایی در داستان و محتوای اثر نیز وجود دارد یک بحث دیگر است که فعلا فقط با دیدن دو قسمت از سریال نمیتوان در موردش بحث کرد و هرکس فقط با دیدن یک قسمت یا دو قسمت شروع به بدگویی یا نقد داستان چنین اثر بزرگی کرده را اصلا نباید جدی گرفت چراکه به جز غرض ورزی هدف دیگری ندارد! اما از همان ابتدا بهتر است بدانید با همین دو قسمت هم میتوان متوجه شد که تفاوتهای زیادی بین این ارباب حلقهها با سهگانهای که پیتر جکسون آن را کارگردانی کرد وجود دارد. پس اگر با انتظاری مشابه میخواهید به دیدن این سریال بنشینید، بهتر است که از خِیر دیدن سریال بگذرید!
(در ادامه بیشتر به توضیح در مورد نژادهای مختلف پرداخت شده تا با شناخت بهتری سریال را ببینید)
قسمت اول و دوم بیشتر در جهت ساخت جهان سریال عمل کرده است و این یک حرکت هوشمندانه از طرف سازندگان است که در ابتدا قصد خلق و معرفی دنیای سرزمین میانه را دارند. در این دو قسمت با پنج نژاد مختلف که در سراسر سرزمین میانه ساکن هستند آشنا میشوید. الفهای الدوری، الفهای سیلوان، انسانهای سرزمینهای جنوبی، هارفوتها و دورفها نژادهایی هستند که فعلا سریال به معرفی کوتاهی از آنها پرداخته است. نکته جالب اینکه علاوه بر ظاهر و قد که در تمام نژادها متمایز است، از نظر لهجه نیز تفاوت را در هر نژاد حس خواهید کرد.
الفهای اولدوری که مهمترین آنها فعلا گالادریل (مرفید کلارک)، گیل گالاد (بنجامین واکر) و الروند (رابرت آرامایو) هستند، احتمالاً نزدیکترین الفها به چیزی هستند که همه ما میشناسیم. از آنجایی که الفها پیر نمیشوند، اینها به معنای واقعی کلمه همان شخصیتهایی هستند که صدها سال بعد در ارباب حلقهها (فیلمها و کتابها) با آنها آشنا میشویم، بنابراین طبیعتاً لباس، لهجه، فرهنگ و غیره آنها کمابیش با آنچه از داستانهای بعدی میدانیم مطابقت دارد.
الفهای سیلوان (که به الفهای چوبی یا الفهای جنگلی نیز معروفند) یعنی آروندیر (اسماعیل کروز کوردووا) و همراهانش یک نیروی استعمارگر هستند که سرزمینهای جنوبی را اشغال کردهاند. آنها دیدگاههایی را که اغلب در میان قدرتهای استعمارگر رایج است بیان میکنند و معتقدند که این مردم را به نفع خود تصاحب کردهاند، آنها باور دارند که ذاتا از مردمانی که بر آنها حکومت میکنند بهتر هستند. آروندیر یک سرباز در این نژاد است و با تمام نژادپرستیها و محدودیتها عاشق یک زن انسان شده است. شخصیت او خاص است و از نظر رنگ پوست و تمام خصوصیات یک الفِ متفاوت محسوب میشود. درست است که در کتابهای تالکین یکی از خصوصیات الفها پوست روشن (رنگ پریده) بوده است اما به نظر میرسد سازندگان سریال به نوعی تنوع نژادی را در الفهای سیلوان وارد کردهاند و شاید این دلیل داستانی داشته باشد پس فعلا نمیتوان در موردش بحث کرد.
دورفها را در قسمت دو ملاقات میکنیم، در اینجا میتوانیم پادشاهی بزرگ آنها خازاد-دووم (Khazad-dûm) – که بعدها به نام موریا شناخته شد – را در اوج خود ببینیم. در این قسمت با برخی از آیینهای کوتولهها آشنا میشویم. افشای اینکه دقیقاً چرا دیرین (اوین آرتور) تا این حد با الروند رفتار بدی دارد نیز لحظات بامزهای در قسمت دوم بوجود میآورد. الروند که زندگی به عنوان یک الف (با عمر بینهایت) را تجربه کرده، به این فکر نمیکرد که 20 سال برای یک دورف چقدر زمانی طولانی محسوب میشود، بنابراین او عروسی دورین و تولد فرزندانش را از دست داد و این چیزی است که او را ناراحت کرده است. این بخشها نشان دهنده تفاوت فکری بین نژادهای مختلف است که به خوبی سریال به آنها پرداخته است. رابطه شاهزاده دورین و همسرش دیزا نیز طنز مناسبی به این قسمت بخشیده است.
هارفوتهایی که در حلقههای قدرت میبینیم تفاوتهای مهمی با هابیتهای تالکین و اقوام مختلف آنها دارند. آنها به جای اینکه شیفته آسایش و تجمل باشند، عشایر سرگردان هستند. ما آنها را میبینیم که در سوراخهای درختان و صخرهها ناپدید میشوند و از رهگذران و شکارچیان خود را مخفی نگه میدارند. آنها لباسهای خشنتری دارند و موهایشان پر از تکههای درخت و گیاه است تا بتوانند به سرعت خود را استتار کنند. طراحی صحنه، لباس و گریم استفاده شده برای آنها باور پذیر است و حس مصنوعی به آنها نداده و به نظر آنها نقش مهمی در داستان سریال ایفا خواهند کرد.
به نظر میرسد این نسخه ورژن متفاوتی نسبت به ارباب حلقههایی که میشناسیم باشد، چراکه شخصیتهای اصلی بیشتر زن هستند و تنوع نژادی به جز در مورد الفهای اولدوری در تمام نژادهای دیگر دیده میشود. این موضوع کمی حس متفاوتی به سریال بخشیده است. اما هنوز برای اینکه در مورد داستان صحبت کنیم کمی زود است. امیدوارم تعادل در داستان سریال حفظ شود و دوباره با سریالی که بخواهد شخصیتهای زنش را در سراسر داستان شجاع، باهوش و بینقص نشان دهد و شخصیتهای مردش را فقط احمق و حریص فرض کند رو به رو نباشیم!
بررسی سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power قسمت سوم
(امین علیرضائی)
وقتی چند قسمت از سریالی فانتزی که از نظر جلوههای ویژه و ساخت بسیار زیبا، ستودنی و کمنقص است میگذرد، دیگر کم کم زیباییهای ظاهری تاثیر زیادی روی شما نمیگذارد و اینبار بیشتر به داستان این دنیای فانتری تمرکز میکنید تا ببینید آیا سازندگان به جزئیات سکانسها، شخصیتها و در کل زیربنای آن اهمیت دادهاند یا خیر. حال زمان آن است که کمی بیشتر وارد جزئیات داستان و شخصیتها شویم…
پیدا شدن یک غریبه از آسمان و سقوطش نزدیک کمپ هارفوتها یکی از اتفاقات مهم دو قسمت ابتدایی سریال بود، مسلما این مرد یکی از کلیدهای داستان است و با اینکه سریال تا به اینجای کار در مورد چرایی سقوط او صحبت نکرده اما او نقش مهمی در سریال خواهد داشت. سریال قصد ندارد تمام اسرارش را برایتان از همان ابتدا فاش کند و این یک نکته مثبت محسوب میشود، چراکه یک دنیای فانتزی به اسرار عجیب و غریب برای ترغیب بیننده به دنبال کردنش احتیاج دارد. هارفوتها را بیشتر در حد شخصیتهای فرعی فعلا میشناسیم ولی همانطور که هابیتها در ارباب حلقهها ما را با قلب بزرگشان غافلگیر کردند به نظر میرسد هارفوتها نیز نقش مهمی در داستان ایفا خواهند کرد.
در طرف دیگر داستان گالادریل را میبینیم که از قایقی که به سمت زندگی ابدی در سرزمین والینور میرفت میگریزد تا به دنبال گرفتن انتقام برادرش و پیدا کردن علائمی از اورکها و شر جدید “سائرون” برود. اما ملاقات او با یک مرد به نام هالبرند در وسط اقیانوس که از قضا پادشاه برحق انسانها در سرزمینهای جنوبی است کمی داستان را تصادفی جلوه میدهد! اینکه قرار بود گالادریل با پادشاه سرزمین جنوب پیمان ببندد و هم مسیر شود درست، ولی شکل آشنایی آنها بسیار پیش پا افتاده طراحی شده است. از آن گذشته گالادریل حس الف بودن را به شما نمیدهد، الفی که صدها سال عمر کرده و برای همین خردمند، دانا و فروتن است! این چیزی نیست که گالادریل و رفتارش به شما منتقل میکند، در بسیاری از مواقع او مانند یک انسان فانی خشمگین و بدون فکر عمل میکند.
در این قسمت ما با اورکها ملاقات میکنیم. از نظر گریم و طراحی چهره اورکها باور پذیر و ترسناک هستند. این همان چیزی است که از یک سریال با کیفیت در حد The Rings of Power انتظار داریم. آنها در تونلهای زیرزمینی مخفی هستند و از انسانها و الفها به عنوان برده و کارگر برای حفر این تونلها استفاده میکنند. آنها به خاطر اینکه مدت زمان بسیار زیادی در این تونلها مخفی شدهاند از نور خورشید بیزارند و از آن دوری میکنند. آروندیر که در اواخر قسمت قبلی به دست اورکها گرفتار شد به عنوان برده در این تونلها مشغول کار میشود. هنوز هم به عنوان یک الف باید بیشتر او را بشناسیم، الف بودن فقط خلاصه کردن یک کاراکتر به گوشهای دراز نیست و باید عمیقتر با او آشنا شویم تا بتوانیم قضاوت بهتری نسبت به این کاراکتر داشته باشیم. صحنههای مبارزهای که او حضور داشت جذاب و حرفهای به تصویر کشیده شد اما حس قابل پیش بینیای در این نبردها وجود داشت.
در قسمت سوم به بخش دیگری از دنیای تالکین پا میگذاریم. جزیرهی نومنور که در آبهای غربی خارج از سرزمین میانه قرار دارد. از نظر ظاهری سریال حلقههای قدرت چیزی کم ندارد و زیباتر از آنچه تصور میکردیم به تصویر کشیده شده است. همینطور دنیای سریال هر قسمت بزرگ و بزرگتر میشود و با شخصیتها و داستانهای جدیدی در هر بخش آشنا میشویم. یک دنیای فانتزی به شخصیتهای زیادی احتیاج دارد و سریال به درستی در حال معرفی شخصیتهای جدید است. اگر یادتان باشد در ابتدای فیلم ارباب حلقهها اتحاد انسانها با الفها باعث شکست ابتدایی سائرون شد. پس در اینجا سریال قصد دارد داستان ابتدایی شکلگیری این پیوند و اتحاد را به نمایش بگذارد.
نومنور به خاطر اتحاد قبلی با الفها و شکست مورگوث برخلاف سرزمینهای جنوبی در وضعیت بسیار خوبی به سر میبرد ولی به شکل عجیبی آنها با الفها بد هستند و رفتار دوستانهای با گالادریل ندارند. رفتار ملکه و حرفهای کوتاهش با پدرش مشکوک است و باید در قسمت بعدی ببینیم که آنها چه در سر دارند و عاقبت گالادریل و هالبرند در این سرزمین چه میشود. گالادریل با ورود به تالار دانش سرزمین ستارهها به اطلاعات مهمی در مورد علامت شومی که بعد از مرگ برادرش روی بدنش پیدا کرده بود، دست میابد. او متوجه میشود این علامت بخشی از نقشه سرزمین جنوبی است و سائرون و اورکها در این بخش از نقشه تجمع کرده و در حال قدرت گرفتن هستند… شخصیتهای مهم دیگری که در این بخش ملاقات میکنیم فرمانده الندیل و پسرش ایسیلدور است که مسلما در ادامه داستان نقش پررنگی خواهند داشت و فعلا با یک قسمت نمیتوان زیاد در مورد آنها صبحت کرد.
بررسی سریال ارباب حلقهها: حلقههای قدرت
بررسی سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power قسمت چهارم
(وحید یعقوبی)
در آغاز قسمت چهارم از سریال “ارباب حلقهها: حلقههای قدرت” ملکه میریل را میبینیم که در کابوسهایش آیندهی پیشگویی شده برای نومنور را مشاهده میکند. آیندهای که نشان از نابودی این تمدنِ نوظهور و در حال شکوفایی دارد. سپس میریل جلسهای با گالادریل تشکیل میدهد تا دریابد که اطلاعات او تا چه اندازه میتواند این پیشگویی را به حقیقت نزدیک کند. درواقع میریل از این کابوسها و پیشگویی به شدت وحشتزده بوده و سرزمینی که اجدادش به سختی به دست آورده و آباد کردهاند را در خطر نابودی میبیند. همچنین او میداند که حمایت از الفها آنهم در شرایطی که مردمانش به شدت مخالف حضور الفها در نومنور و اتحاد با آنها هستند، کاری بسیار خطرناک و ریسکی میباشد. او نمیخواهد که با حمایت از گالادریل، شورشی دیگر در نومنور رقم بزند. در نتیجه او پیشنهاد گالادریل برای متحد شدن با الفها و همینطور هالبرند که او را ولیعهد گمشده و تبعیدی سرزمینهای جنوبی معرفی کرده را رد میکند. میریل برای جلوگیری از آشوب بیشتر گالادریل را از نومنور اخراج کرده و دستور محاکمهی هالبرند را صادر میکند.
در ادامه دیدیم که آدار (رهبر اورکهایی که انسانها و الفها را برای حفر تونل اسیر میکردند) خودش نیز یک الف میباشد. (در حقیقت اورکها از تغییر شکل بیرحمانه الفها و برخی انسانها بوجود آمدهاند) او از آروندیر میخواهد که پیغامش را به انسانهایی که در قلعهی آستیریث پناه گرفتهاند، برساند. پیامی مبنی براینکه آنها باید ادعای مالکیت بر سرزمینشان را رها کرده و با آدار بیعت کنند و تنها در این صورت میتوانند جان سالم بدر ببرند. آروندیر این پیغام را به برونین که اکنون هدایت انسانهای درون قلعه را برعهده دارد، میرساند. هرچند که انتخاب یک زن که تخصصش داروسازی و شفادهندگی بوده به عنوان رهبر گروهی که میخواهند در برابر هجوم اورکها مبارزه کنند، کمی غیرمنطقی و ناامیدکننده میباشد.
همچنین در این قسمت دیدیم که آروندیر جان تئو پسر برونوین را از دست اورکهایی که به دنبالش بودند، نجات میدهد. گویا شمشیری که تئو آن را برداشته دارای قدرتی عظیم بوده که توسط سائورون برای مردمان سرزمینهای جنوبی ساخته شده است. البته هنوز به شکل کامل مشخص نیست که این شمشیر چه قدرتهایی داشته و برای چه تا این اندازه برای اورکها مهم میباشد و یا اینکه چه ارتباطی با ظهور دوباره سائورون دارد. اما مطمئناً یکی از پیچشهای داستانی مهم در این فصل و حتی شاید در فصلهای آینده سریال به شمار میآید.
لرد کلبریمبور از نگرانیهایش دربارهی دورین به الروند میگوید و او را مجاب میکند که دورین را زیر نظر بگیرد. الروند بدنبال چیزی که دورین و بطور کلی دورفها سعی در مخفی نگه داشتن آن داشتند رفته و در نهایت دورین را مجاب به گفتن حقیقت میکند. رازی که دورین از الروند میخواهد که هیچگاه آن را جایی بازگو ننماید. دورفها یک نوع جدید از سنگهای معدنی را کشف کردهاند که خواص فوقالعادهاش آن را از طلا نیز باارزشتر میسازد (بسیار سبک، اما بسیار قوی) و آن را میتریل (البته این اسم آن در زبان الفی میباشد) نامگذاری کردهاند. آنها میخواهند از این سنگ برای ساخت سلاحی که قدرتشان را تحکیم ببخشد استفاده نمایند. اما احتمالاً لرد کلبریمبور از کشف این ماده توسط دورفها آگاه بوده و نقشههای دیگری برای آن دارد.
گالادریل سعی دارد که مخفیانه با پادشاه نومنور دیدار کند، اما او با حضور میریل در بستر پادشاه که به سختی بیمار بوده غافلگیر میشود. میریل با استفاده از یک پلنیتر (پلنیتر یا هفت سنگ بینایی به هفت گوی معروف که با استفاده از آنها قادر به دیدن آینده بودند، گفته میشود) که نسل به نسل در میان اجدادش منتقل شده و به پدرش رسیده، آیندهی نومنور را به گالادریل نشان میدهد. او معتقد است که اتحاد با الفها در شرایط کنونی بسیار خطرناک بوده و از گالادریل میخواهد که نومنور را ترک نماید. نهایتاً گالادریل تسلیم خواستهی میریل شده و تصمیم به ترک نومنور میگیرد. اما ریزش یکبارهی برگهای درخت سفید (چیزی که معتقدان آن را نشانهای شوم و اشک والاها میدانند) باعث تغییر عقیده میریل شده و او با گالادریل متحد شده و اعلام میکند که به همراه او برای کمک به همنوعانشان به سرزمینهای جنوبی در سرزمین میانه خواهد رفت. سپس طی فراخوانی از داوطلبین برای پیوستن به ملکه دعوت میشود.
در ادامه میبینیم که ایسیلدور پسر الندیل که از ناوگان دریایی اخراج شده و سبب اخراج دوستانش نیز شده بود، پس از داوطلب شدن دو دوست صمیمیاش، برای رفتن به سرزمینهای جنوبی به عنوان جنگجو پیشقدم میشود. او به سوی سرنوشتی که او را فرا میخواند رهسپار میگردد و نمیداند که چه آیندهی عجیب و پرفراز و نشیبی در انتظارش میباشد. (احتمالاً نجوایی که ایسیلدور میشنود از سوی حلقهی یگانه میباشد) (ایسیلدور همان شخصی است که در ابتدای فیلم ارباب حلقهها به خاطر وسوسه حلقه آن را نابود نمیکند و باعث گم شدن آن میشود!)
سریال “ارباب حلقهها: حلقههای قدرت” تا به اینجای کار داستانی جذاب به همراه تصاویری فوقالعاده تماشایی را برای بینندگانش به تصویر کشیده است. هرچند که انتقادات بسیاری به دلیل وفادار نبودنش به منبع اصلی بر آن وارد گردیده که در مواردی بیدلیل نیز نبودهاند. اما باید به این سریال حداقل برای یک فصل هم که شده فرصت دهیم و اینکه بخواهیم از الان به تاخت برروی نقاط ضعفش بتازیم کمی غیرمنصفانه میباشد. برخی تغییرات اساسی در این سریال نسبت به نسخه سینماییِ “پیتر جکسون” که وفاداری بیشتری به کتابهای تالکین داشت، مشاهده میگردد. احتمالاً مورد انتقادترین آنها حضور الف رنگین پوست و قدرت گرفتن بیش از حد زنان میباشد که رفته رفته میبینیم مورد دومش انتقادی صحیح و بجا بنظر میرسد. اما برای مورد اول باید امیدوار باشیم که نویسندگان سریال توجیهی درست و منطقی را در نظر گرفته باشند.
بررسی سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power قسمت پنجم
(امین علیرضائی)
به نظر میرسد ارباب حلقهها قدم به قدم شما را برای یک رویارویی و نبرد بزرگ آماده میکند. نبردی که تمام شخصیتها در آن نقش کوچک یا بزرگی خواهند داشت اما آیا یک نبرد عظیم میتواند در این شرایط برای سریال یک قدمِ رو به جلو محسوب شود؟ شاید باشد اما اولین قدم برای ساخت یک سریال عمیق خلق شخصیتهایی است که توسط بیننده پذیرفته شوند، شخصیتهایی که دوست داشته باشیم داستانشان را ساعتها و فصلها دنبال کنیم. سریال ارباب حلقهها تا اینجای کار در این مهم آنچنان موفق عمل نکرده است. یعنی در سریال شخصیتی نمیبینید که دوست داشته باشید داستانش را دنبال کنید تا مثلا با درد او همدردی کنید یا از خوشحالی او مسرور شوید یا هدفی که دنبال میکند را هدف خود بدانید! این شاید بزرگترین مشکل ارباب حلقهها تاکنون باشد. کیفیت همهچیز بالاست و سریال استانداردهای جدیدی در تولید با خود به همراه آورده اما با تمام این موارد حسی که باید را به شما نمیدهد. با این حال مثل همیشه باید برای قضاوتِ نهایی در مورد سریال تا قسمت نهایی صبر میکنیم.
در این قسمت بیشتر با Stranger و قدرتهای او آشنا شدیم. (همان مردِ مرموزی که در نزدیکی کمپ هارفوتها از آسمان به زمین سقوط کرد) به نظر میرسد او یک جادوگر باشد. آنچه از سریال مشخص است (کنجکاوی و سرچ بیشتر در اینترنت ممکن است سریال را برایتان اسپویل کند) او توان شفابخشی و ترمیم زخم خود را دارد، میتواند از قدرت باد استفاده کند، او میتواند از المانهای مختلف در جهت ضربه زدن به دشمنان یا ترمیم خود بهره ببرد. اینکه او در جبهه شر یا خیر قرار میگیرد و یا به چه دلیلی به این سرزمین پا گذاشته فعلا مشخص نیست ولی میتوان پیش بینی کرد با این حجم از قدرت تاثیر زیادی در داستان خواهد داشت و اگر یک مهره شر باشد بسیار خطرناک است.
داستان به سرزمینهای جنوبی و انسانهای گرفتار در برج الفها میرود. آدار و ارتش اورکها آماده هجوم به برج هستند اما عدهای از مردم جنوب با رهبری وادرگ (پیرمردِ مرموزِ مسئول بار) که از رویارویی با آدار و اورکها بیم دارند خود را تسلیم او میکنند. (مانند نسلهای گذشته خود) آدار شاید بهترین و مرموزترین شخصیت سریال تاکنون باشد. بازی جوزف ماول تاکنون قابل قبول بوده است اما او هنوز برای اینکه یک کاراکتر شر قدرتمند باشد راه درازی در پیش دارد… تئو پسر برونوین یک شمشیر نصفه از ابتدای سریال با خود به همراه دارد. شمشیری که به نظر قدرت مرموزی دارد. انگار شمشیر از خون برای ترمیم خود استفاده میکند. اورکها و آدار به دنبال این شمشیر میگردند و علت اصلی حمله به دهکده نیز همین موضوع بوده است. در قسمت چهارم وادرگ به تئو گفت: «این شمشیر نیست. این قدرتی است که به دست خود ارباب برای اجداد ما ساخته شده است.” ارباب مسلما سائرون است، پس این شمشیر میتواند متعلق به او باشد. از طرفی آروندیر اشاره میکند که این شمشیر کلیدی است که با آن اجداد انسانهای جنوبی به بردگی گرفته شدهاند، این شمشیر میتواند در اتفاقات آینده سریال نقش اساسی ایفا کند. برونوین ناامیدانه مانند وادرگ قصد تسلیم کردن انسانها به آدار و اورکها را داشت چراکه امیدی در مبارزه نمیدید اما در آخرین لحظات او با دیدن برج فکری به ذهنش خطور میکند. به نظر میرسد در قسمت بعدی باید پی به این قضیه ببریم اما شاید تخریب برج بخشی از این نقشه باشد!
در جزیره نومنور گالادریل در تلاش است ملکه را برای فرستادن نیرو به شمال شرقی و سرزمین میانه ترغیب کند اما ملکه شرط کرده حتما باید هالبرند نیز به عنوان شاه احتمالی سرزمینهای جنوبی با آنها همراه شود. هالبرند اما دوست دارد به آهنگری بپردازد و نمیخواهد دوباره به سرزمین میانه پا بگذارد. اینطور به نظر میرسد که او در گذشته در برابر نیروهای شر زانو زده و مرتکب جنایات وحشتناکی شده است و به خاطر این موضوع دوست ندارد دوباره به آن سرزمین شوم پا بگذارد. از طرفی ایزیلدور پسر فرمانده الندیل با توجه به اتفاقات قسمت قبلی و اخراج از ناوگان دریایی میخواهد با گالادریل و دیگر افراد منتخب به سرزمین میانه برود اما پدرش مانع او میشود. با این حال وقتی پسرِ جوانِ Ar-Pharazôn برای اینکه جلوی وارد شدن کشورش به جنگ را بگیرد دوتا از کشتیهای اعزامی به سرزمین میانه را منفجر میکند، این موضوع باعث میشود که ایزیلدور با کمک کردن به او و نشان دادن شجاعتش بتواند وارد یگانِ منتخب شود. ایزیلدور نیز یکی از آن شخصیتهای تاثیرگذار در آینده سریال است. همینطور از Ar-Pharazôn نیز غافل نشوید او به یکباره و ناگهانی تغییر موضع داد و این با آنچه از ابتدا از او دیدیم و نفرتی که از الفها از او سراغ داریم در تضاد است، او مرد مرموزی است و ممکن است نقشههای پنهانی در سر داشته باشد.
در این قسمت با حقایق بیشتری در مورد ماده معدنی میتریل آشنا شدیم. اینطور که نشان داده شده الفها برای بقا به این ماده معدنی احتیاج دارند ولی الروند به دورین قول داده که در مورد ماهیت این ماده با هم نژادیهایش صحبت نکند. اما وقتی الروند به دورین میگوید که سرنوشت کل نژاد الفها در دستان اوست همه چیز تغییر میکند! دوستی آنها از بخشهای قابل قبول و جذاب سریال تاکنون محسوب میشود. دورین نیز کاراکتر بامزهای است و میتواند به یکی از شخصیتهای قابل قبول سریال تبدیل شود. قسمت پنجم یکی از مهمترین قسمتهای سریال تاکنون بوده است و اسرار زیادی از داستان را برایتان برملا میکند و معماهایی را نیز با خود به همراه میآورد که برای کشف آنها باید تا قسمتهای بعدی صبر کنیم، ارباب حلقهها در حال خلق یکی از پیچیدهترین و بزرگترین جهانهای دنیای سرگرمی است و با تمام نقاط ضعفش ارزش این را دارد که داستان جذابش را دنبال کرده و برای اتفاقات بزرگتر در آینده منتظر بمانیم…
بررسی سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power قسمت ششم
(وحید یعقوبی)
قسمت ششم سریال “ارباب حلقهها: حلقههای قدرت” یکی از جذابترین اپیزودهای این مجموعه تا به اینجای کار به شمار میرود. اتفاقات و به ویژه نبردهای این قسمت بسیار هیجانانگیز و تماشایی تهیه شده است. در ابتدای این قسمت دیدیم که اورکها به رهبری آدار (فردی که او را پدر خطاب میکنند) به سمت قلعه الفها که اکنون انسانها در آن پناه گرفتهاند، هجوم بردند. جایی که تنها آروندیر منتظرشان بوده تا آنها را در تلهای مرگبار گرفتار کند. انسانهای درون قلعه نیز به سمت روستایشان میروند تا برای مقابله با مابقی اورکها آماده شوند. اما اینبار این انسانها هستند که با نقشهی آدار غافلگیر میشوند. زیرا او با استفاده از انسانهایی که قبلاً برای بیعت نزد او رفته و تعداد اندکی از اورکهایش، سد دفاعی آنها را شکسته و گیرشان میاندازد.
همانطور که مشخص بود آدار و اورکهایش به دنبال شمشیر مرموزی هستند که نزد تئو پسر برونوین بود. شمشیری که آروندیر آن را پنهان کرده و تئو برای نجات جان مادرش جای آن را به آدار نشان میدهد. البته اینکه الفی با اینهمه تجربه شی به این باارزشی را چنین جایی مخفی نموده و از آن مهمتر اینکه حتی نتوانسته دور از چشمان یک بچه اینکار را انجام دهد، خودش جای سوال دارد! سوالی که تنها یک جواب منطقی برای آن پیدا میشود و آن عجول بودن سازندگان سریال در روایت داستانشان میباشد. به هر طریق درست زمانی که شمشیر به دست آدار میافتد، لشگر نومنور نیز از راه میرسد و اورکها را غافلگیر میکند. اما آدار که شخصیتی باهوش و جالب بنظر میرسد برای به سرانجام رساندن ماموریتش نقشهای هوشمندانه میکشد. او که جلوتر شمشیر را به وادرگ داده و او را راهی کرده است، خودش را همچون طعمهای تسلیم گالادریل و هالبرند میکند. هالبرند به دلایلی که در این قسمت مشخص نمیشود سعی دارد آدار را بکشد، اما گالادریل مانع او میشود. در ادامه میبینیم که آدار جزو آندسته از الفهاییست که توسط مورگوث به اسارت گرفته شدند و به وسیلهی شکنجه ذهنشان تغییر کرده است. آنها به شکلی جدید و تباه شده از حیات تبدیل شدند که آنها را به موریندورها (پسران تاریکی) یا اولین اورکها (یا به گفتهی خودشان اوروکها) تبدیل کرده است. آدار در گفتگویی که با گالادریل دارد مدعی میشود که سائورون را کشته و اکنون او و اورکهایش به دنبال جایی برای زندگی هستند. اما جلوتر مشخص میشود که او تنها بدنبال خریدن زمان برای تکمیل نقشهاش بوده است.
در این قسمت شاهد جرقههایی از شکلگیری یک پیوند احساسی میان هالبرند و گالادریل هستیم که باید دید چه سرانجامی خواهد داشت. همچنین دیدیم که ملکه میریل هالبرند را به عنوان شاه برحق سرزمینهای جنوبی به مردمانش معرفی نمود که با استقبال آنها روبرو شد. در پایان این قسمت دیدیم که حدس آروندیر دربارهی شمشیر مرموز سائورون درست بود و آن در واقع یک کلید بوده است. کلیدی که به منظور نابود ساختن مردمان سرزمینهای جنوبی درست شده و وادرگ با قرار دادن آن در جایگاهش (البته به دستور آدار) آن را فعال میکند. سپس متوجه میشویم که هدف اورکها از حفر تونل و اصرارشان برای دستیابی به این شمشیر بیدلیل نبوده است.
بطورکلی قسمت ششم سریال “ارباب حلقهها: حلقههای قدرت” نشان داد که این سریال برخلاف انتقادهای فراوانی که دریافت کرده حرفهایی نیز برای گفتن دارد. در این قسمت هم نبردهای زیبایی را شاهد بودیم و هم شاهد نقشههای استراتژیکی از هر دو جبهه بودیم که باعث افزایش جذایت داستان شد. همچنین وقتیکه میبینیم یکی از زیردستان احتمالی سائورون توانسته اینچنین انسانها و الفها را عاجز کند. درمیابیم که سریال توانسته بخوبی ما را برای رونمایی از سائورون (که بنظر میرسد در این فصل شاهد حضورش نیستیم) مشتاقتر و البته تنور داستانش را برای اتفاقات بزرگتر داغتر نماید.
بررسی سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power قسمت هفتم
(امین علیرضائی)
در قسمتِ قبلیِ ارباب حلقهها دیدیم که نقشهی هوشمندانه آدار به درستی پیش رفت و هدفِ تمام آن حفر تونلها و زحماتی که اورکها در زیرزمین کشیدند به نمایش درآمد. گالادریل که خیال میکرد یک قدم به سمت پیروزی برداشته مات و مبهوت به تماشای انفجار آتشفشان مینشیند و آدار که به هدفش رسیده فرار میکند. گالادریل حال متوجه میشود که دشمن باهوشتر و سرسختتر از آن است که تصور میکرد و آدار نشان داد که هرکاری برای اورکها و آزادی آنها انجام میدهد و حتی حاضر است یک کوه آتشفشانِ خاموش را نیز برای آنها فعال کند!
بعد از انفجار هولناک آتشفشان، خاکستر تمام وجود گالادریل و بخش عظیمی از سرزمینهای جنوب را گرفته است. حادثهای که خسارات سنگینی به مردم روستا و سربازان جزیره نومنور وارد میکند. تعداد زیادی در این حادثه کشته میشوند و مردم بازمانده به همراه سربازان زخمی به سمت اردوگاه سربازان نومنور عقب نشینی میکنند. در همین حین گالادریل با تئو همسفر میشود و در طول این سفر متوجه میشود که انسانهای جوان جنوبی (برخلاف نسلهای گذشته خود) شجاعت مباره با پلیدی را در دلهای بزرگشان دارند. تئو شخصیت مرموزی است در انتهای قسمت قبل میبینیم که غیبش میزند و در همان زمان آدار نیز از بند رها میشود، اما در این قسمت میبینیم که او با گالادریل همسفر شده است. به نظر میرسد او چیزی را پنهان کرده یا بخشی از نقشه آدار است و یا شاید فقط ما بیش از حد بدگمان هستیم! در کل در این قسمت میبینیم که تئو و گالادریل کمی بیشتر با هم آشنا میشوند و حتی در مورد اشتباهات گذشتهشان که به دیگران آسیب رساند صحبت میکنند و در آخر گالادریل شمشیرش را به تئو میدهد چراکه او تنها راه مقابله با شر را در مبارزه میبیند.
در این قسمت میبینیم که ایزیلدور در حادثهای درون خانهای مفقود میشود اما به نظر نمیرسد بلایی سرش آمده باشد، از بیقراریای که از اسبش میبینیم به نظر میرسد او هنوز زنده باشد. اما عواقب کمک نومنور به مردم جنوب فقط خلاصه به کشته و زخمی شدن سربازان آنها نمیشود و ملکه آنها نیز در این راه نابینا میشود. اما نابینا شدن نیز جلوی ملکه را نمیگیرد و او به سربازانش دستور میدهد که به جزیره برگردند تا با نیروی بیشتری برای مبارزه با نیروی شر بازگردند. اما ملکهی نابینا که با الفها پیمان بسته به نظرتان قدرت کافی برای متقاعد کردن مردم و بزرگان نومنور مخصوصا مشاوره حیلهگرش Ar-Pharazôn (که به نظر در نبود ملکه قدرت را در دست گرفته) را دارد؟
در این قسمت داستان هارفوتها و مرد غریبه را دنبال میکنیم. انفجار آتش فشان به بیشههایی که کمپ جدید هارفوتها در آن مستقر بود نیز آسیب میرساند. سادوک از مرد غریبه میخواهد تا از قدرتش برای احیای درختان و بوتههای بیشهزار استفاده کند اما به نظر میرسد پاپی و نوری که برخی از قدرتهای ویران کننده مرد غریبه را دیدهاند با او کاملا هم عقیده نیستند! به هر حال ورد مرد غریبه در همان لحظه عمل نمیکند و حتی یکی از هارفوتها را نیز به خطر میاندازد، همین موضوع باعث میشود او از پیش هارفوتها برود اما فردای آن روز در کمال ناباوری هارفوتها در میان زمینهای آتش گرفته درختانی سرسبز و بوتههایی پر بار مییابند و با خوشحالی تمام چادرهای خود را پر از آذوقه میکنند اما… اگر یادتان باشد چند قسمت قبل سه شخصیت مرموز (که جادوگر هستند) را دیدیم که به دنبال مرد ناشناس میگشتند، آنها با ورود به محل استقرار هارفوتها به بررسی درخت ترمیم شده میپردازند تا آثاری از مرد کشف کنند. اینکه دقیقا به چه دلیل به دنبال مرد هستند سوالی است که فعلا سازندگان به آن جوابی ندادند اما آتش زدن چادرها و آذوقههای هارفوتها نشان میدهد آنها برای دلیل پلیدی به دنبال مرد غریبه هستند و مسلما میخواهند از قدرتهای او سوء استفاده کنند.
بعد از آتش سوزی چادرها نوری که میبیند مرد غریبه در خطر است به دنبال خبر دادن به او راهی میشود. در این سفر مادرش، سادوک و پاپ نیز او را همراهی میکنند. به قول پدر نوری هارفوتها قلبهایشان بزرگتر از پاهایشان است و این نشان میدهد که آنها با همین قلب مهربانشان نقش اساسیای در اتفاقات سریال ایفا خواهند کرد.
داستان الروند و دورین، دورف (کوتوله) و الف دوست داشتنی در این قسمت دنبال میشود. در Khazad-dûm دورین نمیتواند پدرش را متقاعد کند که با استخراج ماده معدنی میتریل به الفها کمک کنند. پادشاه به شکل سرسختانهای به باورهای گذشتهی خود پایبند است و نمیخواهد خطر استخراج فلز جدید را برای نجات نژادی دیگر بپذیرد. از نظر او استخراج این فلز ممکن است سرزمین دورفها را به خطر بیندازد و سرنوشت الفها اصلا به دورفها مربوط نیست. اما پادشاه دیرین نمیداند که سرنوشت تمام نژادهای سرزمین میانه به هم گره خورده و برای پیروزی در برابر پلیدی آنها باید با هم متحد شوند وگرنه ویرانی و نابودی به سراغ همه آنها خواهد آمد. در آخر این قسمت به دو نکته مهم اشاره میشود، یکی حضور موجود خطرناک و پلید بالروگ (Balrog) در زیر معدنِ حاویِ میتریل و دیگری تغییر نام سرزمینهای جنوبی توسط آدار به نامی آشنا یعنی موردور است… به نظر میرسد قسمت هشتم به سوالات اساسی پاسخ میدهد و باید منتظر بمانیم شخصیت سائرون در قسمت نهایی رونمایی شود!
…خطر اسپویل داستان…
بررسی سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power قسمت هشتم
(امین علیرضائی)
قسمت پایانی فصل اول سریال ارباب حلقهها حقایق و پیچشهای داستانی زیادی را آشکار میکند و پاسخ سوالاتی را که مدتها منتظرش بودیم را میدهد و بیننده را برای دیدن فصل بعدی سریال بیش از پیش مشتاق میسازد. در این قسمت چند رمز و راز بسیار مهم فاش میشود که مهمترین آنها آشکار شدن هویت سائورون شخصیت شرور داستان است. البته از قبل از آشکار شدن هویت او آنهایی که آشنایی نسبی با خصوصیات او داشتند تا حدود زیادی توانستند حدس بزنند که سائورون چه کسی است اما برای بسیاری از بینندگان این مسئله یک غافلگیری جذاب و بزرگ محسوب میشد. در این فصل دیدیم که سازندگان در بخشهای مختلف با تدارک غافلگیریهای به موقع همیشه درصدد این بودند که تنور سریال را گرم نگهدارند و در این امر نیز تا حدود زیادی موفق عمل کردهاند.
در این قسمت متوجه میشویم که سه جادوگر زنِ خبیث به چه دلیلی به دنبال مرد ناشناس میگشتند. آنها در ابتدا بعد از پیدا کردن مرد ناشناس به او تعظیم کرده و او را سائورون خطاب میکنند و میخواهند او را برای کنترل قدرتهایش به سرزمینی به نام Rhun ببرند. پس در ابتدای این قسمت سازندگان با القای اینکه سائورون همان مردی است که از آسمان سقوط کرده مخاطب عام که اطلاعات کمی از خصوصیات سائورون دارند را گول میزنند. سازندگان در ابتدای این قسمت به شما القا میکنند که سائورون شخص دیگری است تا پس از برملا شدن هویت شرور اصلی شما را تا حد زیادی شکه کنند.
مرد ناشناس در این قسمت با کمک چهار هارفوت که به شکل شجاعانهای در برابر جادوگران قدرتمند میایستند هویت واقعی خود را کشف میکند. در این راه سادوک به شدت مجروح شده و کشته میشود. بعد از این اتفاقات او متوجه میشود که نه تنها مرد شروری نیست بلکه برای مقابله با شرارت، در سرزمین میانه سقوط کرده است. او در حقیقت یک ایستاری یا یک جادوگر است. به نظر میرسد او همان گندالف دوست داشتنی خودمان باشد! از نوع جادوی سفیدی که استفاده میکند و از تبدیل کردن دشمنان به پروانه میتوان بیشتر به این موضوع پی برد. قسمتهای مبارزه او با سه جادوگر از نظر جلوههای ویژه بسیار عالی به نمایش درآمدهاند و در این سکانسها متوجه میشویم که جادوی سرزمین میانه از جنس خود عناصر درون طبیعت است. در این قسمت میبینیم که جادوگر (گندالف!) به همراه نوری به دنبال پیدا کردن سرزمین Rhun راهی شرق میشوند. (نکته: داستان عصر دوم در کتابها هزاران سال به طول میانجامد ولی در سریال این زمان فشرده شده تا اتفاقات در بازه زمانی کوتاهتری به نمایش در بیاید.)
در همین زمان کشتی نومنوریها به سمت جزیرهشان در حرکت است. در این قسمت میبینیم الندیل و ملکه میریل که هر دو چیزهای باارزشی را در جنگ اخیر از دست دادهاند (الندیل (خیال میکند) پسرش و ملکه چشمانش) در مورد چیزهای از دست رفته صحبت میکنند اما ملکه از قول پادشاه نومنور حرفهای زیبایی را میزند. اینکه راه افراد باایمان پر از هزینه است حتی اگر معلوم نباشد بهایی که دارند پرداخت میکنند ارزشش را دارد یا خیر… الندیل اما به ملکه میگوید که کاری میکند که از خودگذشتگی آنها هدر نشود. با رسیدن آنها به نومنور آنها شاهد پرچمهای سیاه در سراسر جزیره هستند و مطلع میشوند که پادشاه از دنیا رفته است. این اتفاق در آینده قدرت ملکه را تضعیف خواهد کرد و فرصت را به Ar-Pharazôn میدهد تا برعلیه او توطئه بچیند. در همین قسمت نیز میبینیم که دختر الندیل یعنی ایرین، پالانتیر مخفی داخل اتاق پادشاه را پیدا میکند، مسلما او در این گوی رویدادهایی را میبینید که شاید به الندیل و ملکه در فصل دوم کمک کنند.
اما حالا که هویت واقعی سائورون در سریال مشخص شده بگذارید کمی در مورد این شخصیت صحبت کنیم. سائورون به عنوان فرمانده ارشد لشکر مورگوث به او خدمت میکرد. در عصر دوم که داستان سریال در آن جریان دارد او در حدود هزار سال ناپدید شده بود. اگرچه سائورون میدانست که انسانها را آسانتر میتوان تحت تأثیر قرار داد، اما او به دنبال این بود که الفها را به خدمت خود در بیاورد، چراکه آنها بسیار قدرتمندتر بودند. پس او با نیتی خیرخواهانه و با نام “ارباب هدایا” به الفها نزدیک میشود. (در کتاب) او آهنگری را نزد Vala Aulë آموخته بود و جادوگر و صنعتگری بسیار چیره دست بود. او با آهنگرهای الف، از جمله سلبریمبور (بزرگترین صنعتگر زمان خودش) دوست شد و در زمینه هنر و جادو به آنها مشاوره داد و سلبریمبور را به سمت ساخت حلقههای قدرت تشویق و راهنمایی کرد. خوب حالا که کمی بیشتر با خصوصیات سائورون آشنا شدید میتوانید به راحتی متوجه شوید که چه کسی سائورون است!
آخرین و مهمترین داستان این قسمت با ورود گالادریل و هالبرند زخمی به ارگیون (Eregion) آغاز میشود. ملاقات دوباره گالادریل و الروند لحظات دوست داشتنیای را در این قسمت بوجود میآورد. با خوب شدن حال هالبرند او که در قسمتهای قبلی نیز نشان داده بود که به صنعتگری و آهنگری بسیار علاقه دارد به کارگاه آهنگری وارد میشود و در آنجا به سلبریمبور راهکارهای خوبی میدهد تا او بتواند به بهترین شکل ممکن از ماده معدنی میتریل برای ساخت وسیلهای قدرتمند که بعدا به سه حلقه تبدیل میشود بهره گیرد. (در آینده نیز هفت حلقه برای کوتولهها و نه حلقه برای انسانها ساخته میشود که به نظر میرسد در فصل بعدی داستان آن را خواهیم دید) تا اینجای کار گالادریل هیچ شکی به هالبرند نداشت ولی با شنیدن یک جمله به او مشکوک میشود. سلبریمبور از قدرتی صحبت میکند که همه قدرتها در مقابلش زانو بزنند، گالادریل میداند چنین قدرتی تاریک و شیطانی است و وقتی متوجه میشود در حقیقت سلبریمبور تحت تاثیر حرفهای هالبرند قرار گرفته است به او مشکوک میشود. او از فردی در کتابخانه میخواهد تا شجرنامه پادشاهان جنوبی را پیدا کند و متوجه میشود که هالبرند دروغ گفته و پادشاه جنوب نیست.
در اینجا هویت واقعی هالبرند آشکار شده و متوجه میشویم که او سائورون ارباب تاریکی است! سائورون گالادریل را وارد یک حالت خلسه کرده و توهماتی به شکل گذشته به او نشان میدهد. در طول این توهمات او به گلادریل پیشنهاد میکند به عنوان ملکه در کنار او بایستد و او را همراهی کند. اما گالادریل که برادرش و هزاران الف را در راه مبارزه با او و مورگوث از دست داده نمیتواند به این شرور اعتماد کند و پیشنهاد او را رد میکند. در نهایت هالبرند را در مسیر رفتن به سمت سرزمین موردور و کوهستان آتش فشانی Doom (یا Orodruin) میبینیم. او قصد دارد تا حلقه قدرت اصلی که کنترل کننده دیگر حلقههاست و باعث تباهی استفاده کنندگان دیگر حلقهها میشود را برای سلطه به تمام سرزمین میانه بسازد…
امتیاز سریال ارباب حلقهها فصل اول
فصل اول سریال ارباب حلقهها در قسمتهای ابتدایی کمی کند پیش رفت و در خلق شخصیت نیز لنگ میزد و نتوانست شخصیتهای دوست داشتنی و عمیقی را خلق کند. اما چند قسمت پایانی به راحتی سریال را نجات داد و هم شخصیتها را عمیقتر از قبل کرد و هم اتفاقات غافلگیرکننده و حماسیتری را به نمایش گذاشت. در اینجا با یک ارباب حلقههای کاملا جدید طرف هستیم، عنوانی که فعلا به تاثیرگذاری نسخه سینمایی خود نیست اما به خوبی مخاطبینش را درگیر داستانش کرده است. ما هم مثل شما به شدت منتظر ادامه این داستان هستیم و امیدواریم در فصل دوم اتفاقات جذابتر و هیجان انگیزتری نیز منتظرمان باشد.
امیدواریم از بررسی سریال The Lord of the Rings: The Rings of Power لذت برده باشید تا بعد…
شما فقط داستان رو تعریف کردید و در مورد همه چیز گفتید ‘فعلا نمیتوان در مورد آن بحث کرد’ !!!
این چه نقدیه واقعن؟!؟!
در مورد دنیای ارباب حلقهها داریم صحبت میکنیم که داستانش مشخصه و کتابش موجوده و نمیتونیم جلوتر از خط داستانیه سریال چیز دیگهای رو بگیم و گرنه اتفاقات مهم اسپویل میشه.
این بررسی رو باید اینجوری مینوشتیم و راه دیگهای نبود براش و گرنه باعث اسپویل قسمتهای جلوتر میشد.
ممنون از نظرتون
قطعا یکی از بهترین سریال هایی هست که دیدم و خیلی عالی بود ولی حیف و صد حیف سازنده سریال میتونست از اتفاقات قبل سریال شروع کنه ولی نکرد دقیقا از آغاز خلق مورگوث و سائورون منظورم اینه که از عصر یکم ولی به جاش اومد ی توضیح مختصر و مفید اول سریال داد خوب بود ولی میتونست خیلی ادامه دار باشه اگه از عصر اول میساختند اون جنگ های بین سائورون و الف ها و انسان ها کلی صحنه سازی میشد کرد
در کل سریال عالی هست ولی قبل سریال خودتون به نظرم برید یکم در اتفاقات قبلش هم مطالعه کنید تا سریال براتون لذت بخش بشه
هالبرند همون سائورنه
و اون غریبه گندولف و از طرف ولارها فرستاده شده
یه سوال امکان داره که گلادریل به خاطر جان سرزمین میانه و مردمش با سائورون ازدواج کنه
چون سائورون در فیلم گلادریل رو تهدید کرد و گفت: اگه با من ازدواج نکنی مردمت میمیرن.
باسلام اونجا که فهمیدم اون انسان که خودشو پادشاه انسان ها جا زده بود سائرونه حقیقتا برگام ریخت.یجای دیگه سریال من اکن ایستا رو که از ستاره ها سقوط کردن از اولش تو ذهنم گاندولف میدونسم ولی وقتی اون سه تا جادوگر سیاه اونو سائرون صدا زدن تو این سکانس هم برگام ریخت کلا ذهنیتم در مورد فیلم عوض شد تا جایی ک فهمیدم خود جادوگرای سیاه گفتن این سائرون نیست و یک ایستاره حقیقتا نمیشه زود در مورد سریال قضاوت کرد به شخصه چندین جا این سریالو مورد قضاوت قرار دادم که در ادامه دیدم سریال داره روشن و روشنتر میشه دوستان تا از جزییات سریال درست و دقیق سر در نیاوردین در موردش به هیچ عنوان انتقاد نکنین به شخصه چندین انتقاد کردم ک در ادامه دیدم این انتقادام زود هنگام بوده.با تشکر از شما
سریال رو خیلی دوست داشتم و طوری تموم شد که منتظر موندن برای دیدن ادامش بسیار سخته
ممنون بابت مطلب کامل و زیبا
سلام میشه بگید آیا سائورون عاشق گلادریل است
سلام یه جورایی میشه گفت عاشق شده بود که به درخواست اون به سرزمین میانه برمیگرده
و در آخرم میبینیم که میخواست او رو ملکه خودش کنه
سلام واقعا شوکه شدم که …. همون سائورون باشه
چون در قسمت آخر سریال دیدیم که …. همون سائورونه
سلام
چون این یه موضوع بسیار مهم در سریال هستش به خاطر جلوگیری از لو رفتن داستان دیدگاه شما ویرایش شد ممنون
سلام میشه بگید هالبرند کیه و چه ربطی به داستان داره
سلام
تا اینجای کار اینطور نشون داده شده که او شاه سرزمینهای جنوبی هستش (البته به گفته خودش و چیزی معلوم نیست و شاید حتی یک شخصیت منفی باشه. در قسمت نهایی احتمالا مشخص میشه که او دقیقا کیه)
وسط دریا او با گالادریل آشنا میشه و باهم به جزیره نومنور میرن و از اونجا با متحد شدن با ملکه نومنور به سرزمنیهای جنوبی میان تا با سائرون مقابله کنن.
فعلا فقط بدونید که به گفته خودش و علامتی که همراه داره شاه سرزمین های جنوبی هستش ولی باید صبر کنیم تا مشخص بشه دقیقا کیه. شایعات مختلفی در مورد این شخصیت هستش ولی بهتره ندونید چون ممکنه داستان براتون اسپویل بشه. همین جمعه قسمت آخر این فصل میاد و خیلی چیزا رو روشن میکنه.
با سلام. رعب و وحشتی که توی فیلم ارباب حلقه ها و هابیت بود من تو این سریال تا به اینجای کار پیدا نکردم نمونش اورک ها که توی فیلم های سه گانه ارباب حلقه و هابیت بود خیلی رعب اور و ترسناک و به نسبت غول پیکر بودن ولی توی این سریال اورک ها رو خیلی نسبت به کاراکتری ک دارن کتوله تر رنگ روشن و غیرترسناک طراحی کردن که بنده تو این مورد اصلا جذاب نبود نمیدونم شاید اول کاره در قسمت ها و فصل های بعد نژاد و اورک های جدید با کارکتر ترسناکی ارائه بشه ولی تا اینجای کار نقش و کارکتر اورک ها برای من قابل قبول نبود.کیفیت و رعب و حشت افرینی برخی از صحنه ها اصلا برای من قابل قبول نبوده نسبت به اون فیلم های سینمایی ارباب حلقه ها و هابیت.با تشکر
سلام قبول دارم هر کدوم حس کاملا متفاوتی دارن و دقیقا حس ترس و تعلیقی که فیلمها دارن در یک سطح دیگه هستش
فعلا باید صبر کنیم ببینیم سازندگان چه چیزی برامون آماده کردن هنوز برای نتیجه گیری خیلی زوده
فیلم داستانش با سریال فرق میکنه و سریال باید کندتر از یک فیلم باشه چون جزئیات بسیار بیشتری نسبت به یک فیلم یا حتی سه تا فیلم باید ارائه بده
هرچند در مورد سه گانه ارباب حلقه ها چون مدت زمانشون خیلی زیاده دارای جزئیات بیشماری هستند ولی سریال ارباب حلقه ها باید جهان سازی و شخصیت پردازی بسیار بزرگتری حتی نسبت به سه گانه ارباب حلقه ها درست کنه (اونم در چندین فصل) اگر میخواد به یه موفقیت بزرگ برسه
پس فعلا باید صبر کنیم و ببینیم چی میشه
فیلمهای ارباب حلقهها و هابیت فوقالعاده بودن ولی نباید این سریال رو با فیلمها مقایسه کرد چون فیلمها مرجع نیستن مثلا درباره اورگها چیزی که گفتید اشتباه هست چون اورگهای داخل سریال به نوشتههای تالکین شبیه تر هستن تا اورگهای داخل فیلم
میشه بگید که آیا هالبرند معشوقه گلادریل است چون در طول فیلم رابطه ای بین این دو قرار دارد
فعلا چیزی مشخص نیست ولی یه حسی بینشون در جریان هستش باید تا قسمتهای بعدی صبر کنیم.
سلام ببخشید میشه بگید دست تئو چیشده
و اینکه ممکن است به سائورون خدمت کند میشه بگید
تئو شمشیر نصفه را به دستش وصل کرد و شمشیر به وسیله خون او بزرگ شد و باهاش تونست برخی اورکها رو شکست بده
بله ممکنه چون شمشیر هست دقیقا مثل انگشترها قدرت شیطانی داره که کنترل انسان رو بدست میاره و اون رو به سمت بدی و سیاهی سوق میده
به خاطر همین در فیلم ارباب حلقه ها هیچ کس به غیر از فرودو که قلب بزرگی داشت نمی تونست انگستر رو حمل کنه چون باعث فساد درونی اون میشد (حتی فرودو نیز بعضی وقتها نمیتونست قدرت انگشتر رو تحمل کنه)
قسمت ششم عالی بود. من نمیخواستم ادامه بدم ولی این قسمت باعث شد برگردم به سریال
دقیقا سریال شکست نیروهای خیر رو نشون داد. این باعث میشه در قسمتهای بعدی نتونیم پیش بینی کنیم که چی پیش میاد و این قسمت به شدت خوش ساخت و زیبا بود
داداش یه سوال مهم
در سریال یا فیلم ارباب حلقه ها ، کاربرد حلقه ها دقیقا چیه؟ حلقه ها چه ارتباطی به قدرت داره؟ اینکه به همه انسان ها و الف ها و دورف ها و… حلقه دادن ، این حلقه ها قراره چه کاری انجام بدن؟
ساخت حلقه های قدرت نقشه سائورون بود. بیست حلقه جادویی در عصر دوم ساخته میشه و هدفش اغوا کردن حاکمان سرزمین میانه به سمت شر هستش
در اصل نوزده تا حلقه به یک حلقه اصلی که داستان ارباب حلقه ها هم در مورد اونه قدرت میداد. حلقه اصلی که در دست سائورون بود قدرت میگرفت و حاکمان سرزمین میانه رو به سمت شر و بدی میکشوند. بدین شکل سائورون روز به روز قویتر و قویتر میشد و سرزمین میانه روز به روز بیشتر به تباهی کشیده میشد. داستان سریال دقیقا همین دوره رو میخواد نشون بده. اگر دقت کنی الف ها در حال ساخت یک کوره هستن. هدف ساخت کوره شروع ساخت حلقه هاست. اونا فکر میکنن با این حلقه ها قدرتمند میشن ولی در اصل همه اینها نقشه سائورون برای تسخیر سرزمین میانه هستش
در مورد حلقه ها و قدرتهاشون در لا به لای بررسی حتما مینویسم
فانتزی و تخیل دنیای ارباب حلقه ها زیادی زیاده
کلا جهانش با گیم آف ترون متفاوته
برای من خاطره انگیزه و دوستش دارم
ولی دقیقا خیلی تخیلیه 🙂
این سریال چون صحنه های jen30 نداره و اروپایی ها به این موارد اهمیت زیادی میدن با این سریا لج کردن
منظورم اینکه که افراد نوجوان این امتیاز رو بیشتر میدن چون برای این دوره هستن و این دوره مدرن هم سریال های با صحنه های زیاد رو میپسنده
افرادی که ارباب حلقه ها رو دیدن قطعا لذت زیادی از سریال میبرن !
طرفداران تالکین اصلا دنبال صحنه نیستن چون اصلا با دنیای ارباب حلقه ها اینجور چیزا جور در نمیاد
اتفاقا اگر این سریال دارای اینجور صحنه ها بود جزو نکات منفیش محسوب میشد
داستان و اتفاقات بزرگتر از رابطه های سطحی یک یا چند نفر هستش
بیشتر مشکل طرفداران فیلم و کتاب این موضوع است که چرا بیشتر به سورس و کتاب تالکین توجه نشده ولی در کل به نظر من به خاطر اینکه جزئیات بسیار کمی از این دوره زمانی تو کتاب هست حرفشون به کل منطقی نیست و بیشتر احساسی هستش و باید به سریال فرصت بیشتری داد و حداقل بعد یک فصل میشه نتیجه گیری بهتری کرد
از نظر ساخت عالیه سریالش من که امید زیادی دارم
چرا یه عده فکر میکنن همه چیز باید یه شکل باشه
اگر قرار بود همون اربای حلقهها رو ببینیم میرفتیم فیلمهاشو میدیدیم دیگه