بررسی سریال The Witcher: Blood Origin / ویچر: منشأ خون
مینی سریال ویچر منشأ خون، اسپین آف جدید دنیای ویچر از نت فلیکس است که در تاریخ ۲۵ دسامبر ۲۰۲۲ در ۴ قسمت منتشر شده است. این سریال داستان بوجود آمدن اولین ویچر و البته وقایع مربوط به «واقعه پیوند جهانها» را به تصویر کشیده است. موضوعی که میتواند هر طرفدار فرانچایز ویچری را به خود جذب کند. اما فقط به دلیل اینکه موضوع یک سریال جذاب است نمیتوان آن سریال را موفق نامید، بلکه این سازنده است که با نوآوری و خلاقیت میتواند اثری متفاوت و عمیق ایجاد کند. در ادامه قصد داریم بیشتر در مورد مینی سریال ویچر منشأ خون صحبت کنیم با ساعت هفت همراه باشید.
مطلب مرتبط: بهترین مینی سریالهای جدید و مشهور
دنیای ویچر
معرفی شخصیت گرالت از سری Witcher و حقایقی که احتمالا در مورد او نمیدانستید (جدید)
راهنمای کامل بازی ویچر 3 (کامل)
بررسی سریال The Witcher فصل دوم
معرفی شخصیت ها و بازیگران سریال The Witcher
واقعه Conjunction of the Spheres چیست؟ چگونگی پیدایش هیولاها در دنیای ویچر
بررسی انیمه سینمایی The Witcher: Nightmare Of The Wolf
بررسی فصل اول سریال The Witcher
اگر بگوییم یکی از عوامل اصلی موفقیت دو فصل اول سریال ویچر هنرنمایی جذاب “هنری کویل” (Henry Cavill) در نقش گرالت بود اصلا بیراه نگفتهایم. حال که خبر خروج این بازیگر بعد از فصل سوم سریال رسمی شده است، امید کمتری نسبت به فصل چهارم سریال خواهیم داشت. اسپین آف جدید ویچر اولین آزمون سازندگان بدون حضور هنری کویل است و آنها میخواهند ثابت کنند که بدون گرالتِ دوست داشتنی هم میتوانند داستانی ویچری تعریف کنند اما اگر به طور خلاصه بخواهیم بگوییم آنها در این مسیر شکست خوردهاند…
“ویچر منشأ خون” به وقایعِ دنیای ویچر ۱۲۰۰ سال قبل از رقص شمشیر گرالت بر بدن هیولاها میپردازد. دنیایی که در آن خبری از هیولاها و انسانها نیست و الفها به عنوان نژاد قالب در آن حکمرانی میکنند. اما مانند دنیای خودمان ظلم، دسیسه و جنایت حتی در این دنیای فانتزی نیز در جریان است. جنگ و نابرابری حتی در جامعه الفها نیز وجود دارد و حتی نژادپرستی آنها نسبت به دیگر نژادها مثل کوتولهها را در بخشی از سریال مشاهده میکنیم.
اولین چیزی که شاید بیشتر از سایر نکات شما را از همان ابتدا ناامید میکند جلوههای ویژه سریال است. چیزی که ما از یک اثر فانتزی آن هم در سال ۲۰۲۳ توقع داریم، جلوههای ویژه چشم نواز است. وقتی یک هیولا در دنیای ویچر ظاهر میشود جزئیات آن است که ترس به وجودتان میاندازد. آن جزئیات و خصوصیات منحصربهفرد است که ویژگیهای خاص آن هیولا را پررنگ کرده و آن را برایتان واقعی و عمیق میکند. اما وقتی اولین هیولای منشأ خون را میبینید مطمئن میشوید که با یک اثر دسته چندم دیگر از نت فلیکس رو به رو هستید! کم کاری در بخش جلوههای ویژه در یک اثر فانتزی به تمام اجزای آن لطمه وارد میکند، چیزی که در این سریال به شدت به چشم میآید. در ادامهی سریال این مشکل بیشتر به چشم میآید و حتی در قسمت آخر “یک دیچرِ کاغذیِ در حال مرگ” را تحویلتان میدهد!
اگر بخواهیم منصفانه بررسی کنیم سریال در بخش مبارزات جذابیتهای خاص خودش را دارد اما فقط یک سری صحنهی اکشن به تنهایی نمیتواند به درستی پیشبرندهی داستان یک اثر فانتزی باشد. مشکل اینجاست که به شخصیتها فرصت تبدیل شدن به کاراکتر با خصوصیات خاص داده نمیشود و فقط به گفتن چند جمله در مورد آنها بسنده شده است. (شاید به خاطر تعداد قسمتهای کم سریال باشد) همین موضوع باعث شده که شخصیتهایِ سطحیِ سریال که در هر بخش از داستان در حال رنگ عوض کردن هستند را درک نکنید. پس وقتی کاراکترها را درک نکنید خشونت صحنههای اکشنی که آنها بوجود آوردهاند هم بیاهمیت و غیرضرروی به نظر میرسد. این موضوع به کلیت اثر لطمه وارد کرده و تمام جذابیتهایی که ممکن بود اکشنها برای مخاطب ایجاد کنند را بیهوده ساخته است.
داستان سریال در مورد هفت قهرمان است، که بر علیه امپراطوری ظالم برمیخیزند و در این راه اولین ویچر را برای مقابله با هیولایی مخوف ایجاد میکنند. اول اینکه جهان سازی ضعیفِ سریال نمیگذارد درک کنید که چرا این امپراطوری ظالم است و سریال فقط در مورد قحطی، ظلم و اعتراض مردم صحبت میکند اما در عمل سکانس تاثیرگذاری در این مورد نمایش داده نمیشود. “فجال” یکی از این قهرمانان است، جنگجویی که قسم یاد کرده بود که از پادشاه محافظت کند اما سوگند شکسته و با شاهزاده خانم همبستر میشود! پس از لو رفتنش او تبعید شده و در آنجا با “لارک” یا رز سیاه جنگجوی دیگری از خاندان رقیب، آشنا و هممسیر میشود. رز سیاه خوانندهای دورگرد است و آهنگهای او مردم ظلم دیده را با یکدیگر متحد میکند. این دو باهم در سفرشان با پنج شخصیت دیگر همراه میشوند و در نهایت شورشی را برا علیه پادشاهی شکل میدهند.
در این سفر ارتباطاتی بین کاراکترها شکل میدهد و مشکل دیگری را در سریال نمایان میکند. این مشکل شکل نگرفتن کشش و شیمی در بین شخصیتهاست. یعنی رابطهای که بین شخصیتها شکل میگیرد کاملا سطحی و بدون عمق به نظر میرسد. این موضوع باعث شده اتفاقاتِ احساسی سریال رویتان اثری نگذارد. اولا که خود شخصیت برایتان به شکل درست ساخته نشده، حال برای همین شخصیت ساخته نشده رابطهای با شخصیت بیاهمیت دیگر بوجود میآید که اصلا جذابیتی برایتان ندارد!
سریال ویچر منشأ خون در جهان سازی لنگ میزند و نمیتواند به ما بقبولاند این همان دنیای ویچر دوست داشتنی، ۱۲۰۰ سال قبل از گرالت است و حتی از بازیگرانش هم استفادهی درستی نمیکند. وقتی شما میشل یوه بازیگر سرشناس سریالهای رزمی را در اختیار دارید چرا نباید از نبوغ او در خلق سکانسهای ماندگار استفاده کنید و از او یک شخصیت به یادماندنی بسازید. چرا سریال نباید جهان سازی بهتری داشته باشد و فقط به روابط سطحی شخصیتهای کاغذی و بیاهمیتش میپردازد؟ روابطی که درک نمیکنید، احساساتی که وجود ندارد ولی سریال خود را دست بالا میگیرد و بین همین شخصیتها روابط ایجاد میکند. حال تمام اینها ضعفها را با جلوههای ویژه به شدت ضعیف ترکیب کنید تا نتیجهاش اسپین آف لایو اکشنِ جدیدِ ویچر باشد!
دیدگاه کلی
امتیاز مینی سریال ویچر منشأ خون
سفر هفت قهرمان در نهایت به بوجود آمدن ویچری کاغذی (از لحاظ شخصیتی و جلوههای ویژه!) منتهی میشود. در طول مسیر با این قهرمانان کمی آشنا میشوید و صحنههای بامزه، احساسی و اکشن را تجزبه میکنید که ممکن است برای برخی مخاطبین جذاب باشد. در نهایت وقوع پیوند جهانها را نظاره میکنید که عامل اصلی ورود هیولاها و انسانها به دنیای ویچر و البته ایجاد گرالت دوست داشتنی در آیندهی این دنیا خواهد شد. هرچند این واقعه نیز به شکل هولناک و زیبایی که انتظار داشتیم نمایش داده نمیشود. دیدن ویچر منشأ خون را پیشنهاد نمیکنیم مگر اینکه به شدت به دنیای ویچر علاقهمند هستید و سطح توقع خود را در حد یک سریال معمولی از آن پایین بیاورید.
امیدواریم از بررسی سریال The Witcher: Blood Origin لذت برده باشید تا بعد…